رسانه بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه – طاهره حسنلو : در روزهای منتهی به دومین سالگرد شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی، پس از آن همه تاکید و توصیه و سفارش و تعریف از شخصیت چند وجهی این شهید بزرگ و جایگاه ویژه و متمایز ایشان نسبت به سایر شهدا و با توجه به ظرفیتهای گسترده تولید آثار تصویری و هنری و حمایتهای مالی همه جانبه، چه مخاطبان حرفهای و چه مخاطبان عام منتظر نتیجه فعالیتهای سازمانهای مربوطه بودیم.
اما نتیجه کار تولید 2 اثر مستند توسط «سازمان اوج» و یک مستند 70 دقیقهای توسط «مکتب سلیمانی» بود که تا به این لحظه از میان دو مستند اوج، «72ساعت» که به روایت سه روز پایانی حیات شهید سلیمانی میپردازد بیشتر مورد توجه سازمانها و مخاطبین قرار گرفته است.
مستندی حدودا 70 دقیقهای که در روزهای منتهی به دومین سالگرد، در استانهای متعدد اکرانهای گستردهای داشت و پس از کش و قوسهای فراوان تماشای آن برای مخاطبان پلتفرمهای VOD ممکن شده، اما هنوز بر قاب رسانهی ملی نقش نبسته است.
روایت ناقص
سرمایهگذاری تبلیغیِ روی ظرفیتهای تصویری این مستند، تا قبل از نشستن روی صندلی سالن اکران، انتظار تماشای یک اثر فاخر با بالاترین کیفیت و کمترین نقص را ایجاد میکند. با توجه به نام انتخاب شده، مخاطب منتظر مشاهده سه روز منتهی به شهادتِ سپهبد سلیمانی است. یعنی آنجاست تا روایت ببیند. تا قصه بشنود؛ همانطور که شوقی، کارگردان مستند، اثرش را اثری قصهگو معرفی کردهاست. قصهای که روایتش با نقصها و کج کارکردیهای فراوانی روبروست.
ضعف تکنیکی در پرداخت و سردرگمی مخاطب
شخصیت شهید سلیمانی، کاراکتر کسی است که از یک پیرزنِ چوپان در روستایی دورافتاده تا جراح فوق تخصص ایرانی ساکن در فلان کشور اروپایی دلداده اوست. این گستردگی مخاطب کار روایت را سخت و ظریف میکند. بنابراین شاید اشتباهترین آغاز برای روایت، وارد شدن در بطن مشکلات سیاسی و امنیتیِ داخلی عراق در روزهای منتهی به ژانویه 2020 باشد. وارد شدنی ناگهانی، بدون پیش زمینه و حتی چند خط توضیح ساده که ما را از همان ابتدا با یک سردرگمی خاص مواجه میکند.
اولین وظیفه نویسنده و کارگردان مستند، شناخت مخاطب است؛ اینکه چه کسی قرار است روبهروی اثر شما بنشیند و قصه شما را گوش دهد. اهمیت مخاطبشناسی با توجه به شخصیتی که قرار است روایت شود، منجر به چگونگی بازگو کردن قصه میشود.
حضور تصاویر و شخصیتهای آشنا و توضیحات آنها درباره شرایط، به مرور به فهم فضای مستند کمک میکند. اما از آنجایی که با شخصیتهای امنیتی رو به رو میشویم که تصویر کاملی از آنها ارائه نشده است کار سخت میشود. شخصیتهایی که تعددشان باید به اعتبار روایت بیفزاید اما نوعِ غلط مصاحبهگیری، سبک فیلمبرداری و نحوه معرفی در جهت عکس عمل کرده و ذهن مخاطب را آشفته میکند.
برای برقراری ارتباط بهتر با مخاطب، راوی یا باید نقشی اساسی و ماندگار داشته باشد، یا اگر نقش او کوتاه است، کارگردان به وسیله تکنیکهای تصویری او را در ذهن مخاطب ماندگار کند.
یک قاب ثابت یا تصویری با نشانهای خاص میتواند این قلاب را ایجاد کند. در این شرایط تصویر به کمک مخاطبی میآید که هیچ تصوری از یکی از فرماندهان جبهه مقاومت ندارد و صدای شخصیتها نیز آنقدر متمایز نیست که بتواند به این ترتیب برای خود نشانهگذاری کند.
کارگردان در ابتدا با تصویر بستهی انگشتر شخصیتها به مخاطب آدرس میدهد که شیوهای معمول و صحیح است. اما در ادامه با عوض کردن این قاب، آدرسی که به مخاطب داده را از او میگیرد و حتی با تکرار نمایش نام شخصیتها نیز به کمک او نمیآید.
به این ترتیب شاهد راویان متعددی هستیم که تعدد و نوع فیلمبردای و تدوین غلط اجازه نمیدهد تا مخاطب با آنها ارتباط برقرار کند. مشخص نیست هر روایت از زبان کدام راوی و با چه جایگاهی بیرون آمده است. به همین دلیل از اواسط مستند مخاطب مجبور است تنها به روایتهای افرادی که در اثنای کار، گمشان کرده است توجه کند و همین موضوع درک اهمیت برخی از نقلها را برای او سخت میکند.
توجیه نشدن راویان امنیتی برای روایتِ سادهتر یکی دیگر از مشکلات مستند است. به دلیل حضور این شخصیتها در بطن اتفاقات، برخی توضیحها برای خود این افراد واضح اما برای مخاطب ابهامآمیز است. این نقص میتوانست با یک توضیح ساده برای راویان برطرف شود تا ماجرا را با توجه به مخاطب خارج از این فضا روایت کنند.
حالا در میان این روایتهای پرکد صدای بوقهای مداوم برای پنهانسازی اسامی شخصیتها را اضافه کنید که مجددا با یک توجیه ساده برای استفاده از اسامی مستعار میتوانست حل شود تا مخاطب با شنیدن سه صدای بوق در یک جملهی یک خطی بیش از این با سردرگرمی مواجه نشود.
عدم ارزشگذاری اتفاقات نیز از مشکلات اصلی کار است. در حالی که هر اتفاق به سبب اهمیتْ باید پرداخت بیشتری دریافت کند، ماجرای فرعی ایستادن ماشین سردار در پای هواپیمای عراقی از زبان سه نفر روایت میشود اما لحظه شهادت، به عنوان لحظه اوج قصه، بسیار کوتاه و تنها در قالب صحبتهای یک نفر روایت میشود.
در پایان مستند کارگردان با گنجاندن صحبتهای نوری المالکی، نخست وزیر پیشین عراق سعی میکند تا نقش تخصصی شهید در مناسبات عراق را شرح دهد. صحبتهایی که اگر به شیوهای مناسبتر و در ابتدای مستند گنجانده شده بود، بسیاری از گرهها را باز میکرد.
فرصتسوزی در کشمکشهای بیهوده
«72ساعت» به عنوانِ دهمین مستند ساخته شده از زندگی سردار سلیمانی، میتوانست اثری قابل قبول باشد اما پس از دو سال به هیچ وجه انتظارات را برآورده نمیکند. اثری نه چندان خوب که فعلا در گیر و دار کشمکشهای سهمخواهانه، فرصت پخش از قاب رسمی تلویزیون و شبکههای منطقه و ارتباط با میلیونها مخاطب مشتاق را نیز از دست داد.