رسانه تحلیلی تصویری بهمن - جوآن هایلی ، ترجمه سهیل صفاری: «کینزی» ساختۀ بيل كاندان، فیلمی در مورد زندگی و آثار «آلفرد کینزی» با بازی لیام نیسون، تلاش آشکاری است تا این مرد را بهعنوان یکی از پیشگامان انقلاب جنسی نشان دهد؛ فردی که سعی داشت مردم را «آزاد بگذارد» تا در هرزمان، هرمکان، به هر روشی و با هر فردی که تمایل داشتند، رابطۀ جنسی داشته باشند. او رؤیای «آرمانشهر جنسی» را در سر می پروراند که در آن مردان هر تعداد شریک جنسی که دلشان می خواست، داشته باشند و البته وضع برای زنها نیز به همین ترتیب باشد. کینزی همان اوایل سال ۱۹۳۸ در کلاس های «آموزش روابط جنسی» در دانشگاه ایندیانا گفته بود:«ریاضت، ازدواج به تأخیر افتاده وعدم تنوع در تجربۀ جنسی تنها مواردی از معلولیت جنسی بوده اند.»
تماشای واقعیات بیشتری در مورد تاریخچۀ زندگی کینزی در مستندی که از شبکه «پیبیاس» پخش میشد و به درک این مطلب که شیطان تا چه حدی بر زندگی کینزی تأثیر گذاشته و از او برای ویران ساختن بنیانهای اخلاقی این کشور استفاده کرده است، واقعا جالب بود. نه اینکه شبکه پی بی اس حرفی از شیطان زده باشد؛ بلکه تاریخچه زندگی وی، کتابها حرف در این زمینه برای گفتن داشت. زندگی کینزی، نمونه کلاسیکی از پدر مغرور زخم خورده ای بود که چنان فشار مذهب را بر مسائل جنسی فرزندش وارد ساخته بود که باعث شد کینزی علم را به عنوان خدای خودش در نظر بگیرد.
او پسرمریضی بود که از نرمی استخوان و درد مفاصل رنج می برد. و امیدی به زنده ماندنش وجود نداشت. پدرش مردی نیرومند و مستبد و یکی از کشیشهای فرقه متدیست بود که آلفرد را در سایه موعظه و ترس از خدا تعلیم داده بود؛ اما بیشتر از تعلیم دادن، او را ترسانده بود. در ابتدا، کینزی سعی کرد به عنوان یک پیشاهنگ با عبادت کردن همراه با یک پیشاهنگ دیگر در مقابل وسوسه خودارضایی مقاومت کند. آلفرد نوجوان به آن پسر گفته بود که آنها باید دعا بخوانند و با آن میل بجنگند. با پیاده روی های بسیار طولانی ۴۰ تا ۵۰ کیلومتری در طبیعت، رفته رفته از زندگی سخت گیرانه و کنترل شده خانوادگی اش رهایی می یافت. شیفته حشراتی بود که می دید و شروع به مطالعه آنها کرد. به دلیل علاقه ای که به این مطالعه داشت به او «داروین بعدی» می گفتند. این مسیری بود که باعث شد به ایمان پدرش پشت کند و به دین جدیدی روی بیاورد که همان علم بود.
به عنوان دانش آموز ممتاز از دبیرستان فارغ التحصیل شد و آماده بود دنیا را به آتش بکشد. پدرش در مقابله ایده زیست شناس شدن مقاومت کرد و از او خواست مهندس شود. کینزی عصبانی و لجباز بود. پدرش تمام حمایت های مالی اش را از او دریغ کرد و تنها چیزی که به او داد چمدانی از لباس هایش بود. شش سال پس از ترک خانه و پس از آن که شاگرد اول کالج بودین و دانشگاه هاروارد شده بود، به عنوان استاد دانشگاه حشره شناسی در دانشگاه ایندیانا استخدام شد. همان جا بود که «کلارا براکن مکميلن» را دید و در همان نگاه اول عاشقش شد. کینزی خجالتی بود؛ اما كلارا پتانسیل او را می دید و راغب بود با او همکاری کند. آنها علاقه زیادی به پیاده روی و حشره ها داشتند. او براساس دیدگاه مخدوش فکر میکرد هر کتابی که در مورد مسائل جنسی نوشته شده باشد، توصیه های اخلاقی در خود دارد که اندکی در الفافه پوشیده شده اند. آنها رابطه جنسی بدون قیدوبند را علت شکست ها، بیماری و دیوانگی می دانستند؛ خودارضایی و روابط همجنسگرایانه همگی ممنوع بودند و تنها رابطه جنسی بین مرد وزن در چارچوب زندگی خانوادگی مجاز بود.
حالا این دو علاقه مؤثر-حشره ها و روابط جنسی- در ذهن کینزی رفته رفته به هم نزدیک می شدند تا مفهوم جدیدی را در ذهنش جا بیندازند. وی در خلال بررسی هایش صدها نوع مورچه بالدار را پیدا و ثبت کرده بود و دریافت که تفاوت های زیادی در این حشره ها وجود دارد. به نظر میرسید همگی باهم فرق داشته باشند. با خودش گفت آیا امکان دارد همین موضوع در خصوص بررسی پیچیده تر روابط جنسی هم صدق کند؟ آیا خارج از مطالبی که خوانده بود، تجارب جنسی پیش از ازدواج و بیرون از ازدواج هم وجود داشت که دامنه وسیعی را در بر بگیرد؟ (درد طرد شدن از جانب پدرش و آن رابطه جنسي شکست خورده، آن نتیجه گیری ها و واکنش های کفرآمیز را به همراه داشت.) قبل از آنکه دوره مطالعات جنسی را در دانشگاه ایندیانا آغاز کند، به مدت ده سال در مورد مسائل جنسی مطالعه کرده بود.
بسیاری از دانشجویانش دنبال پاسخ هایی برای مسائل جنسی شان بودند؛ اما بیشترشان هیچ وقت به رابطه جنسی پیش از ازدواج فکر نکرده بودند. کینزی دانشجوها را سوار خودروی نش خودش می کرد تا باهم رابطه جنسی برقرار کنند. آنها گروه گروه به کلاس درسش می آمدند و او کارش را با عکسها و واژههای کامل تحریک کنندهای شروع میکرد که آنها را شگفت زده می ساخت و می ترساند. اما خیلی زود به او اجازه دادند تا سوابق روابط جنسیشان را رودررو برایش تعریف کنند؛ رفتارش خیلی آرامش بخش! و «علمی»! بود به همین خاطر هم آنها رازهایشان را پیش او برملا میکردند و همه چیز را به او می گفتند. او کلاس را یک آزمایشگاه بزرگ مطالعات جنسی میدانست و زندگی جنسی دانشجویانش را ثبت میکرد. کینزی تا سال ۱۹۳۹، ۳۰۰ مصاحبه انجام داده بود.
اما کینزی خیلی افراط کرده بود. با این حال هرمان ولز، رئیس جدید دانشگاه ایندیانا که یکی از مدافعان بزرگ «آزادی علمی» هم بود به کینزی گفت یا کلاس درس یا مصاحبه باید متوقف شوند. در عوض، کینزی از دانشگاه ایندیانا بیرون آمد و راه خودش را ادامه داد تا به یک پژوهشگر مسائل جنسی تبدیل شود. او با دانشجویان، اساتید دانشگاه و همسرانشان، باغداران و زندانیانی که در مزارع زندان ایالتی ایندیانا کار میکردند، مصاحبه کرد. در آن زندانها افرادی را یافت که به اتهام جرایم جنسی که از نظرکینزنی عادی بودند، زندانی شده بودند. همچنین متوجه شد که هم جنسگرایان به عنوان افراد «روان نژند در نظر گرفته می شدند و از اینکه مجله «لايف) در یکی از مقالات خود در مورد مجرمان، یک فرد هم جنس باز را «پسر سفید پوست بسیار زیبا» نامیده بود، حسابی عصبانی شده بود.
کینزی پس از ازدواج همچنان احساسات هم جنس گرایانه اش را حفظ کرد و با هریک از اعضای گروهش رابطه جنسی داشت. به مشروب فروشیهای مخصوص مردان همجنس باز شهر شیکاگو میرفت تا مصاحبههای بیشتری با آن مردها داشته باشد. به مهمانیهای «هالووین» و باشگاههای مخصوص مردان هم جنس باز میرفت و آنها را «معدن طلای علمی» در نظر میگرفت. همان جا بود که نخستین رابطه جنسی همجنسگرایانهاش را تجربه کرد و متوجه شد فعالیت جنسی گستردهای بین آن مردان وجود دارد. حالا روزانه پنج تا هفت پیشینه روابط جنسی به او گزارش میشد و به این باور رسیده بود که اصل تنوعی که بین «گالها» - که نوعی حشره است - کشف کرده بود واقعا در مورد روابط جنسی انسان هم صدق می کند. با این حال، برداشت جانبدارانه ای از گردآوری دادهها داشت که به آمارهای اشتباه می انجامید.
او با هرنوع فردی - جوان، پیر، ثروتمند، فقیر۔ مصاحبه کرده بود؛ اما روش نمونه برداریش درست نبود. به همین خاطرهم بعد از ۱۸ هزار مصاحبه تنها دادههای مرتبط با گروههای حاشیهای را به دست آورده بود؛ چراکه آنها تنها افرادی بودند که در مورد تجربههای روابط جنسی شان با او حرف می زدند. با این حال، وقتی کتابهایش منتشر شد، این آمارها را به تمام آمریکاییها تعمیم داد. این تقلب علمی بسیار جدی بود که به دیدگاه نادرست این کشور نسبت به مسائل جنسی که تا امروز هم ادامه داشته است، انجامید.
کینزی حمایت مالی بنیاد راکفلر را به دست آورد و حتی اعضای هیئت مدیره این بنیاد را ترغیب کرد تا پیشینه روابط جنسیشان را برایش تعریف کنند. او از این پول برای انجام مصاحبه های بیشتر استفاده کرد. با گروهی متشکل از ۴ مرد هفته ای ۶ روز و روزی ۱۴ ساعت کار میکردند و هفته ای ۳۰۰ مصاحبه انجام میدادند. کینزی با تمام مردان گروهش که متأهل بودند رابطه جنسی داشت و بعضی از آنها با همسران بقیه رابطه جنسی داشتند. بعضی از آنها با همسر کینزی رابطه جنسی داشتند. کینزی حتی مجبور شد جلوی اثرات مخربی که این رابطه جنسی روی یکی از زوجهایی که در شرف طلاق بودند را بگیرد و به اعضای گروه گفت رابطه زناکارانه شان با همسر آن فرد را متوقف کنند.
نخستین گزارش در مورد یافتههایش را در کتاب ۷۰۰ صفحه ای با عنوان «رفتار جنسی انسان مذکر» در ۱۹۴۸ به چاپ رساند. دویست هزار جلد فروخته شد! اخبار مرتبط با این کتاب در هرروزنامه و مجلهای در سراسر آمریکا چاپ می شد و حتی مهر تأیید مجله «گود هاوس کیپینگ» را هم دریافت کرد.
ناگهان همه میتوانستند در مورد روابط جنسی حرف بزنند؛ چرا که کینزی این کار را کرده بود. کتابش آمار و ارقام عجیب و غریبی را نشان میداد که از مصاحبه با گروههای حاشیه ای به دست آمده بود: ۶۸ درصد مردان با فاحشهها هم خوابه شده بودند؛ ۹۸ درصدشان سابقه استمناء داشتند و ۵۰ درصد هم رابطه جنسی پیش از ازدواج را تجربه کرده بودند. سؤال افکار عمومی این بود «چطور ممکن است این همه تضاد با آموزههایمان وجود داشته باشد؟» کینزی در پاسخ می گفت، دسیسههای جامعه از بالا طراحی شده بود و حالا دستشان رو شده است. این کارنامۀ جنسی آمریکا بود. او این مطلب را آموزش میداد که هیچ خوب یا بد، درست یا غلطی در کار نیست. این تنها یک معیار متغیر تنوع روابط جنسی و بی ثباتی تمایلات جنسی در سراسر کشور است.
اما مشخص شد اشتباهات فاحشی در روش تحقیق او وجود داشته است. در نخستین کتابش جدول های آماری در خصوص تجربههای مرتبط با اوج لذت جنسی در نوزادان و پسربچههای به بلوغ نرسیده گنجانده شده بود. جدول های ۳۴-۳۱ کتاب «رفتار جنسی انسان مذکر» حالا معروف شده اند. اینها به طور حتم فعالیتهای مجرمانه ای بوده اند؛ اماکینزی از آنهایی که این بررسیها را انجام می دادند، دفاع می کرد. او میگفت همه افراد، گمنام باقی ماندهاند، اینها هم باید همینطور باشند. یکی از کارکنانش گفته «کینزی حاضر بود برای گردآوری داده با خود شیطان هم معامله کند.» برخی بر این باور بودند که بیشتر دادهها از مردی به دست آمده که به ۲۰۰ کودک تجاوز کرده است.
حالا دوستان دانشمند کینزی از او انتقاد می کردند؛ اما او درنهایت معتقد بود که مشکل عدم نمونه برداری را میتوان از طریق مصاحبه با عده زیادی از مردم برطرف ساخت. با این حال، بخشهای بسیار بزرگی از جامعه آمریکا، مثل مصاحبه با مسیحیان و سیاه پوستان، نادیده گرفته شده بود.
حدود ۲۵ درصد از مصاحبه ها با زندانیهایی انجام شده بود که ۶۰ درصدشان مجرمان جنسی بودند و ۴۴ درصد هم تجربۀ هم جنس بازی در زندان داشتند. این موضوع به گردآوری داده های به شدت منحرف و غیرمعرفی ازنظر شیوههای برقراری روابط جنسی انجامید. بنیاد راکفلر از سه کارشناسان آمار را دعوت کرد تا بر روش کینزی نظارت کنند. آنها خواستار نمونه برداریهای کوچک از گستره بزرگتری از افراد بودند.
کینزی «پژوهشهای» جنسیاش را با فیلم برداری از رابطه جنسی کارکنان و سایر اندیشمندان مدعو ادامه داد. این کار با امید درک روابط جنسی زنانه و آنچه موجب برانگیختگی جنسی زنان می شد، انجام شد. این کار بسیار محرمانه بود و پشت درهای بسته صورت میگرفت. زنها در جامعه آمریکا تقدس داشتند و گمان نمیرفت نیاز جنسی داشته باشند؛ اما کینزی به دنبال آشکار ساختن این موضوع بود که آنها هم نیازهای جنسی و شهوت داشتند. او معتقد بود آزادی جنسی زنها تهدیدی برای ازدواج نیست، بلکه آن را قوام میبخشد.
سال ۱۹۵۳ کتاب «رفتار جنسی انسان مؤنث» را منتشر ساخت که خیلی به جامعه آمریکا برخورد. خشم زیادی متوجه او شده بود؛ چراکه مردم می گفتند: «هیچ زن نجیبی حاضر نیست چنین اظهارنظرهایی داشته باشد. اینها یک مشت دروغ هستند! گزارش یک طرفه دکترکینزی پیمانهای ازدواج را به شکست خواهد کشاند. بچه ها به مادرانشان اعتماد نخواهند کرد.» همچنین او را به کمونیستها هم نسبت دادند؛ چراکه سناتور «جو مک کارتی» از خیلیها بازجویی کرد. آنها شکست اخلاق را به عنوان فرصتی برای استیلای کمونیست در نظر میگرفتند.
سال ۱۹۵۴ بنیاد راکفلرحمایت های مالی اش را پایان داد. کمیته کارشناسان آماری، روش کینزی را ناقص اعلام کردند. او مطالعه آزارگری جنسی را آغاز کرد؛ اما از مشکلات خواب رنج میبرد. او در ۲۵ اوت ۱۹۵۶ درحالی که احساس میکرد یک شکست خورده بزرگ است براثر حمله قلبی درگذشت.