جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
هیچ را امام از ادبیات عرفانی به ساحت کنش‌سیاسی کشاند و چنین شد که خود را مقابل اراده مردم که ظهور حق بود، هیچ می دانست.
کد خبر: ۳۵۱۴
۱۲ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۲:۱۵

به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، محسن مهدیان مدیرعامل موسسه همشهری در یادداشتی با عنوان «راز هیچ» نوشت:

راز «هیچ»‏ 
روز ۱۲بهمن ماه وقتی هواپیمای حامل امام‌خمینی وارد آسمان ایران شد از ایشان پرسیدند: «چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ» سال‌هاست اهریمن رسانه‌ای این «هیچ» را بهانه کرده است تا نشان دهد مردم و انقلاب برای امام بی‌اهمیت بوده است. این خاک پاشیدن‌ها به چهره خورشید راه به جایی نمی برد، اما فرصتی است برای رازگشایی. 

و اما دقیقا هیچ.... انقلاب ۵۷ را باید با همین هیچ شناخت. روزی که نه‌تنها امام و بلکه یک امت چنان اوج گرفت که صف‌بندی اصیل و دوقطبی حقیقی عالم رابه «هیچ» و «همه» شناخت. یک سو  فقر مطلق که جمله عالم است و سوی دیگر غنای‌مطلق که اسم اعظم الله جل جلاله است. فرمود هیچ، چون خود را نمی‌دید ، چون هرچه هست «او»ست و «او»ست که همه است. 
که یکی هست و هیچ نیست جز او 
وحده لا الله الا هو  

راز انقلاب در گذر از تکبر درون و رسیدن به هیچ است. سلوک فردی و فرد به‌فرد این مردم بود که سلوک سیاسی را رقم زد. از انقلاب انفسی به انقلاب آفاقی رسیدیم. به همین دلیل است که حضرت امام‌(ره) هویت و حقیقت انقلاب را با مفهوم «یقظه» معرفی می کنند.  مفهومی که عرفا آن را آغاز حرکت در جان یک انسان و یا ملت می‌دانند.اساسا همه فخر ما به همین بیداری درونی است که ریشه اصلی درخت انقلاب است و در کوران حوادث تلخ و شیرین روزبه‌روز تنومندتر شده است. امروز اگر مطالبه آزادی و عدالت و پیشرفت، گفتمان غالب کشور است، به دلیل استمرار همین تحول درونی است واگرنه فراموش نمی کنیم که روزگاری در این مملکت فخر جامعه به جشن هنرشیراز و دخترشایسته ها و تن دادن به حکومت جلادان ساواک و دیکتاتورهای ظالم و مافیای فسادهای تودرتو بود. 
ریشه «هیچ» را باید در مبانی عرفانی امام جست و چه خوش نشسته است در دیوان شعرشان: 

‏‏نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است‏ 
 ‏هیچم و هیچ، که دَر هیچ نظر فرمایی‏

هیچ را امام از ادبیات عرفانی به ساحت کنش‌سیاسی کشاند و چنین شد که خود را مقابل اراده مردم که ظهور حق بود، هیچ می دانست. در انتها خاطره غلامعلی رجائی از «بهترین لحظه عمر امام» خواندنی است:

«وقتی امام پس از اتمام سخنرانی ایام انقلاب به خانه یکی ازبستگان‌شان منتقل شدند درتعریف این صحنه گفتند: بعد ازاینکه عمامه از سرم افتاد ومن بر اثر فشار مردم زمین خوردم ومردم  برای لحظاتی از روی من رد شدند، احساس کردم دارم قبض روح می شوم وادامه دادند بهترین لحظه عمرمن زمانی بود که احساس کردم دارم زیر دست و پای مردم ازبین می روم.»

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: