به گزارش
رسانه تحلیلی تصویری بهمن، حسن رضایی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
مجموعه آنچه با نام اصلاحطلبان در فضای سیاسی ایران میشناسیم، ترکیب یکدستی نیست. اصلاحطلبان هم طی هشت سال گذشته مجموعه دولت را در دست داشتهاند و هم این ویژگی خاص را دارند که بخش زیادی از بدنه نیروی انسانی رسانههای ضدانقلاب را در طی سالیان، تامین و تکمیل کردهاند. روند این صدور نیرو به بیبی سی، ایران اینترنشنال و دیگران البته متوقف نشده و به دلیل عقل، همچنان ادامه خواهد داشت. دعوای بین اصلاحطلبان حاضر در مناصب رسمی کشور و اصلاحطلبان صادراتی هم البته نقل و نبات هر روز محافل اصلاحطلبی است. گروهی که علنا بر نظام خروج کردهاند، مابقی را اصلاحطلب اصیل نمیدانند و آنها که امکان حضور در قدرت را دارند، طبعا گوشی برای شنیدن این حرفها ندارند و شاید هم هنوز به تئوری فتح سنگر به سنگر! و این دست چیزها میاندیشند!
بیتعارف، اما ضرباتی که انقلاب اسلامی از این نامشخص بودن حدود و ثغور اصلاحات و مرام و اصول اصلاحاتیها خورده، کم و خرد نبوده است. جماعتی که معلوم نیست فردا کدام شان به بیبی سی خواهند رفت یا پسفردا دقیقا ساعت چند و بر سر کدام مسئله، دم در سفارت کدام کشور اروپایی شمع روشن میکنند یا پوستر من هم سگ هستم دست میگیرند. البته که عادت ندارند برای کشتههای افغانی، عراقی، فلسطینی و کلا حدود شرق کره زمین، شمعی روشن کنند یا هر کاری از این دست! آدمهایی که یک بار در روز قدس، شعار مرگ بر روسیه سر میدهند و چند ماه مسجد و پایگاه بسیج آتش میزنند، اما یکهو وسط تشییع جنازه حاج قاسم، آفتابی میشوند تا حکما عکسی به یادگار بگیرند برای تاریخ! انگار هم نه انگار که چند سال همگام با بیبیسی به مدافعان حرم، مدافعان اسد گفتهاند و خبر شهادت یار دیرین حاج قاسم را با تیتر «حسین همدانی در سوریه کشته شد» در روزنامهشان کار کردهاند. جماعت هرهری مذهب، پرسروصدا و همیشه طلبکار، آخر هم نه مسئولیت برجام را عهدهدار شدند نه مسئولیت دولت حسن روحانی را میپذیرند.
آدمیزاد، اما خوب است که حد و حدودی داشته باشد و اینقدر به تبع شرایط، رنگ عوض نکند. بالاخره اگرهاشمی عالیجناب سرخپوش بود، الان نباید تا حد تبدیل وی به مجسمه آزادی پیش رفت! یا اگر عباس آخوندی و باجناقش ناطق نوری سال ۷۶ نماد تحجر بودند، چرا حالا اینقدر روشنفکر معرفی میشوند؟ جبهه اصلاحات حتی در همین انتخابات اخیر به صورتی جدی، روی حمایت از علی لاریجانی فکر کرده بود. مجموعه این وضعیت مضحکهآمیز را بعید است بتوان با چیزی جز اصالت قدرت توضیح داد. همین رویکرد است که سال ۹۲ حسن روحانی یار غار عالیجناب سرخپوش را به محمدرضا عارف معاون اول دولت اصلاحات ترجیح میدهد و نامش را هم راهبرد رحم اجارهای میگذارد. حالا هم مسئولیت هیچ چیز آن دولت کذایی را به عهده نمیگیرد! مجموعه این تناقضات و اصالت قدرت در نزد تصمیمگیران جبهه اصلاحات، طی سالهای گذشته، اعتراضات شدید جوانان دلبسته به این جبهه سیاسی را در پی داشته. در، اما بر همان پاشنه میچرخد و به تجربه تاریخ، همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخید.
این حد از رنگ عوض کردن و مانند مایعات به شکل ظروف مختلف درآمدن اما، هویتی از مفهوم اصلاحات باقی نگذاشته است؛ لذا برای تعریف اصلاحات، نمیتوان چندان ریسک کرد، چرا که معلوم نیست فردا به تبع شرایط جدید، قرار است کدام شکل جدید را به خود بگیرد. برای کسانی که تحولات سیاسی ایران پس از انقلاب را دنبال کردهاند البته، وجود بحران هویت در جبهه اصلاحات، خبر جدیدی نیست. چنانکه در دوره دولت اصلاحات نیز نهایتا برخی از این طیف به این نتیجه رسیدند که خاتمی هم اصلاحطلب نیست و باید از او عبور کرد! محمد خاتمی به عنوان پیشانی این جریان نیز ۲ سال پس از پایان دوره دولت اصلاحات و در مرداد ماه ۸۷ به این فکر افتاده بود که باید اصلاحات را تعریف کنیم که البته هیچ گاه نکرد! خوبی مرز نداشتن هم، اما کم نیست و میتوان بر مرکبهای مختلفی برای رسیدن به قدرت سوار شد، از دست رفتن همان هویت نیم بند، اما نتیجه روشن چنین رویکرد منفعتطلبانه و هرهری مسلکانهای خواهد بود.
مصداق تاریخی چنین رویکردی در تاریخ اسلام، شاید بیش از هر کسی، اشعث ابن قیس کندی و تحرکات سیاسی معطوف به قدرت او، طی دورههای مختلف حیاتش باشد. او طی دوره کوتاه حکومت امیرالمومنین (ع) در کوفه، نماد تام و تمام منافقین بود و سختترین ضربهها را بر ساختار حکومت آن بزرگوار وارد کرد. بزرگترین خیانت اشعث، در موضوع حکمیت انجام شد که با بر سر قرآن رفتن نیزهها، در دشمن بودن معاویه، تردید جدی ایجاد کرد. امری که تولد خوارج و از هم پاشیده شدن شیرازه سپاه امیر (ع) را در پی داشت. دو هفته نیست که از سالگرد شهادت مالک اشتر زمان، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی میگذرد، بد نیست برای فهم درستتر از بحث، به بخشهایی از سخنان آن شهید رجوع کنیم. فردی که جبهه اصلاحات طی دوره فعالیتش در منطقه، از مخالفین حرکت وی بود، ولی بلافاصله بعد از شهادتش، سعی کرد حاج قاسم را رفیق گرمابه و گلستان خود معرفی کند! در موضوع انتشار فایل صوتی محمدجواد ظریف که حاوی سخنانی سخیف علیه قهرمان ملت ایران و امت اسلامی بود، اما رسانههای اصلاحطلب بلافاصله تغییر جبهه دادند و ماهیت واقعی خویش را افشا کردند.
حاج قاسم، اما طی یک سخنرانی تاریخی به عمق پلشتی اقدامات امثال اشعث اشاره میکند: «نباید در خط مقدم جنگ با دشمن دو صدا بلند شود. در تعریفی که عموما در بعد سیاسی از وحدت میشود معلوم نیست اینجا اتفاق بیافتد، اما وحدت پیرامون «اصول» یک امر حقیقی است که باید بشود. مهمترین مولفهای که باید در وحدت اتفاق بیافتد، وحدت حول «دشمن» است. وقتی شما در حال جنگ با دشمن هستید، اگر در خط مقدم شما دو صدا بلند شد و یکی فریاد زد که این دشمن نیست، دوست است و دیگری گفت که این دشمن است این همان اتفاقی است که در جنگ صفین افتاد و طومار سپاه امیرالمومنین را بهم ریخت و از درون آن خوارج متولد شد. خوارج متولد شده چنین توطئهای بودند. قرآنها را سرنیزه بردند و معاویه یک دفعه تطهیر شد و خیلیها در این موضوع شک کردند، حالا که دشمن اینطوری نیست. اگر یک عدهای گفتند دشمن به معنای آمریکا و اذنابش، اینها دشمن نیستند و اشتباه میکنید، اصلا چه کسی گفته است که آمریکا دشمن است. ما این موضوع را بد فهمیدیم!»
آن شهید بزرگوار در ادامه میفرماید:
«شناخت از دشمن یک امر سیاسی نیست، یک امر تحقیقی و تجربی است. اگر کسی به دنبال این موضوع رفت و نگاه به عملکرد دشمن، سیطره و سیاستهای دشمن داشت، فریب نمیخورد. اگر در تمام بیاناتمان، خصوصا کسانی که در این منصبها و جایگاهها قرار گرفتند به جامعه آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی پیرامون دشمن به وجود آوردند اینها مرتکب خیانت شدند. کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن در جامعه و حساسیت جامعه را از بین بردن و جامعه را سرد کردن و در درون آن تفرقه ایجاد کردن خیانت است.» اگر ناظر منصفی مجموعه حرکت جبهه اصلاحات را از لحظه حضور و بروز در سال ۷۶ تا همین اکنون بررسی کند، بعید است چیزی جز همین اقدامات را از آن استنباط کند. در این زمینه اشاره به نقل قول سعید حجاریان از شهید عزیز اسدالله لاجوردی نیز بیمناسبت نخواهد بود. حجاریان جایی میگوید: «لاجوردی به خود من (حجاریان) همواره میگفت که شما از منافقین هم بدتر و خطرناکتر هستید. میگفت رجوی دوراندیش نبود خیلی زود دست خود را رو کرد، اما شما خودتان را برای آینده آماده کردهاید و منتظر فرصت هستید تا شرایط به نفع شما مهیا شود. منظور شهید لاجوردی از منافقین جدید در وصیتنامهاش بچههای مجاهدین انقلاب بوده است و بر این مسئله پافشاری میکرد. لاجوردی مرا که میدید میگفت تو و بهزاد (نبوی) و خسرو (تهرانی) از رجوی خطرناکترید... بارها به من گفت که شما (سازمان مجاهدین انقلاب) از منافقین بدترید.»