به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از روزنامه جوان، چهلمین جشنواره فیلم فجر در حالی به پایان رسید که غیر از فیلم «موقعیت مهدی» فیلمهایی که در این دوره کوشیده بودند بازنمایی از شخصیت قهرمانان ملی داشته باشند تا اندازه زیادی سربلند بیرون نیامدند.
شاید عجیب باشد، ولی هیچ کس احتمالاً به یاد نخواهد آورد که در این دوره از جشنواره فیلمهایی درباره چند قهرمان ملی اکران شد، ولی آنقدر آثار ضعیف بود که جایی در خاطرهها باقی نگذاشت. در این بین میتوان «موقعیت مهدی» را یک استثنا دانست. استثنا بودن موقعیت مهدی از این لحاظ مهم است که قابلیت تعمیم پیدا کردن به دیگر آثار جشنواره را ندارد. هیچ کدام از فیلمهای قهرمانمحور این دوره از جشنواره که با نگاه به زندگی قهرمانان واقعی ساخته شده است، نتوانستند آنطور که شایسته نام قهرمان است در بازنمایی آن موفق عمل کنند. به عبارت دیگر، قهرمانان واقعی فیلمهای چهلمین جشنواره فیلم فجر، مانند یک آینه مات عمل کردند و تصویری واضح از یک قهرمان را بازتاب ندادند.
در چهلمین جشنواره فیلم فجر، فیلم «هِناس» با موضوع زندگی شهید رضایینژاد، فیلم «۲۸۸۸» با محوریت زندگی خلبانان شهید از جمله شهید عباس دوران و «بیرو» با موضوع زندگی علیرضا بیرانوند، دروازهبان تیم ملی فوتبال، همگی فیلمهایی با موضوع زندگی «قهرمانان واقعی» بودند، در این میان فیلم «خائنکشی» نیز به زندگی محمد مصدق توجه کرده بود؛ آثاری که جزو فیلمهای ضعیف جشنواره فیل فجر بودند.
اسکات الیسون، استاد روانشناسی دانشگاه ریچموند، تحقیقات و تألیفات مفصلی درباره نقش «قهرمان» و تأثیر روانی آن بر مردم و جامعه دارد. او چند کتاب هم درباره نقش و اهمیت قهرمان در سینما نگاشته است، از جمله آثار وی کتاب مشهور «قهرمانان: آنها چه میکنند و چرا به آنها نیاز داریم» است. الیسون در معرفی قهرمان مینویسد: «قهرمان فردی است که شجاعت استثنایی و فداکاری شخصی خود را برای تضمین رفاه دیگران هنگام مواجهه با خطر یا در شرایط ضعف نشان میدهد.» او همچنین درباره قهرمانان واقعی در فیلمها مینویسد: «قهرمانان زندگی واقعی و قهرمانان فیلم اغلب افراد عادی هستند که خود را در موقعیتهایی مییابند که به شجاعت و فداکاری شخصی آنها نیاز است.» اکثر قهرمانان واقعی زندگی، افرادی معمولی هستند که شجاعانه عمل میکنند تا موقعیتهای پیشبینینشدهای را که خطرناک هستند، نجات دهند. در فیلمها، قهرمانان معمولاً به عنوان افراد عادی معرفی میشوند که در مواجهه با موقعیتهای بسیار چالشبرانگیز، زندگی خود را برای نجات دیگران به خطر میاندازند. این شباهتی را بین قهرمانان واقعی زندگی و قهرمانان فیلم تشکیل میدهد.
ریچارد دایر، نویسنده انگلیسی کتاب «ستارگان سینما و جامعه» و پژوهشگر شناختهشده حوزه سینما میگوید: «قهرمان فیلم کسی است که به ایدئولوژیها و روشهای جدید اجتماعی شخصیت میبخشد؛ شخصیتهایی که به طور نسبی ویژگی رفتاری، طرز تفکر، ساخت ذهنی و خواستهای یک قشر، یک طبقه یا گروه اجتماعی را دارا باشند و شرایط اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و روانی یک دوره خاص را به ما نشان دهند.» یکی از مهمترین کارکردهای قهرمان در فیلم ایجاد حس همذاتپنداری در میان مخاطبانی است که به طور ذهنی قهرمان را تحسین میکنند و دوست دارند شبیه او شوند.
چهار شخصیت واقعی که در فیلمهای چهلمین جشنواره فیلم فجر زندگی آنها در قالب فیلم به نمایش گذاشته شد، هر کدام در زندگی شخصی و تأثیر اجتماعی که داشتند، تمام خصایص یک قهرمان را در خود داشتند. از شهید رضایینژاد گرفته تا علیرضا بیرانوند که یکی در جبهه علم و دانش و دیگری در سنگر دروازهبانی تیم ملی برای ایران افتخارآفرینی کردند. شخصیتهایی را میبینیم که میتوان به عنوان قهرمان در سینما به زندگی آنها پرداخت و ضریب داد، اما ایراد کار از آنجا خودنمایی میکند که فیلمهای ساختهشده در حد نام چهره و شخصیت این افراد نیستند.
این آثار نتوانستند واکنشهای مثبتی را در پی داشته باشند. این به آن معناست که مخاطب نه با فیلم و نه با شخصیتمحوری آن ارتباط درست و معناداری برقرار نکرده است. علل مختلفی میتوان برای شکست این فیلمها در پرداختن به زندگی یک قهرمان واقعی برشمرد. از جمله انتخاب غلط در فیلمنامه و کارگردانی. فیلمهای «هناس»، «۲۸۸۸» خائن کشی و «بیرو» توسط فیلمسازانی تولید شدهاند که سطح کاری آنها در آثار قبلی مشخص و اغلب تولیدکننده فیلمهای متوسط بودهاند. انتظار آنکه یک فیلمساز ناگهان در یک فیلم شگفتیآفرین شود، اگرچه مسئله غیرقابل انجامی نیست، ولی کسی که در چند فیلم نتوانسته است کار شاخصی تولید کند، احتمال اینکه در فیلم بعدی هم همان روند را طی کرده باشد، بسیار محتملتر از یک اتفاق خارقالعاده است. موضوع دوم «کستینگ» است که نمود آن در انتخاب بازیگر است.
ریچارد آتنبرو، زمانی که میخواست فیلم «گاندی» را بسازد، میتوانست قطعاً چهرههای نزدیک به گاندی را از میان بازیگران هندی پیدا کند، اما او ترجیح داد سراغ «بن کینگزلی» حرفهای برود یا در فیلم «علی» زندگی محمدعلی کلی، کارگردان فیلم قطعاً میتوانست از میان بازیگران سیاهپوست، چهرهای نزدیک به اسطوره بوکس دنیا را پیدا کند، ولی ترجیح داد از «ویل اسمیت» ستاره سینما استفاده کند. استیون اسپیلبرگ هم برای ساخت «لینکلن» از «دنی دیلوئیس» بازیگر توانمند سینما استفاده کرد تا با یک گریم سنگین او را شبیه لینکلن کند. بازیگر شناختهشده عاملی است برای دیده شدن فیلم و البته از آب و گل درآمدن آن نقش! نمونه موفق استفاده از چهره گمنام که توانست برخلاف جریان حاکم به نتیجه برسد، در «آخرین روزهای زمستان» بود که محمدحسین مهدویان از مهدی زمینپرداز، بازیگر تقریباً گمنام تئاتر برای ایفای نقش شهید حسن باقری استفاده کرد و اتفاقاً به دلیل توانایی بازیگر و راهنمایی خوب مهدویان به یکی از آثار ماندگار تلویزیون تبدیل شد.
متأسفانه هیچ کدام از نقشهای تعریفشده برای قهرمانان واقعی فیلمهای چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر، قدرت نمایش یک قهرمان را نداشتند. شاید هم فیلمسازی مانند کیمیایی عامدانه از مصدق چهره ملی و ضداستعماری، یک پیر مرد ریقو به نمایش گذاشته تا سرنوشت غمانگیز جریان ملی را به تصویر بکشد، اما نمایش چهرهای ضعیف از شهید هستهای یا خلبان قهرمان دفاع مقدس در سینما میتواند تا حدودی یک آزمون و خطا تلقی شود که کمک زیادی به آشنایی بیشتر جامعه با قهرمانان ملی نمیکند.