رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه – یاسین ادب: پس از فوت دکتر علی رضاقلی ، نویسنده کتابهای پرفروش «جامعه شناسی خودکامگی» و «جامعه شناسی نخبه کشی» ، به بررسی کتابها و نویسندگان ژانر "خلقیات ایرانیان" چون رضاقلی پرداختیم. درباره سیر تاریخی و ریشههای این ژانر با دکتر میثم مهدیار ، معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به بحث و گفتگو نشستهایم.
بهمن: هدف ما از این گفتگو صحبت درباره پروژه خلقیات ایرانی است که در واقع به نوعی ژانر در علوم اجتماعی معاصر تبدیل شده است. به نظر شما آیا انتخاب یک بستر تاریخی برای توضیح علل توسعه نیافتگی در ایران در این گونه کتاب ها و آثار مناسب است یا خیر ؟
مهدیار: یکی از عمده روشهای بحث درباره فرهنگ، جامعه، توسعه، انقلاب و دیگر پدیده های اجتماعی روش "جامعه شناسی تاریخی" است. این روش که خود به یک حوزه مطالعاتی مستقل هم تبدیل شده است تلاش می کند وضعیت حال را محصول یک فرآیند ممتد تاریخی نشان دهد مثلا نشان دهد که یک پدیده اجتماعی چطور در یک سیر ممتد تطورات مختلفی را از سرگذرانده و علیرغم یک ایده واحد در دوره های مختلف ظهور و بروز های متفاوتی داشته است.
جامعه شناسی تاریخی نیز مانند دیگر نحله های فکری از طیف های مختلفی تشکیل شده است یک سر طیف به نظریه سازی در مورد تاریخ نزدیک می شود و سعی می کند همه مفردات تاریخی را ذیل یک نظریه و یا یک مفهوم کلی تعبیر و تفسیر کند.
در طرف دیگر طیف به جزیی نگری و روایت جزییات می پردازند. نظریه پردازان این طیف معتقدند نمی توان پیچیدگی های تاریخی را ذیل یک مفهوم جهان شمول و عام دسته بندی کرد. بنابراین این گونه نظریات به بومی گرایی و محلی گرایی نزدیک می شوند و معتقدند هر پدیده را باید در بافتار اجتماعی خود و در زمان و مکان خاص خودش مورد برررسی قرار داد.
بهمن : آیا نگاه این گونه کتب به توسعه و خلقیات ایرانیان مبتنی بر روش جامعه شناسی تاریخی بوده است و یا این کتب اساسا محصول تفکری ایدئولوژیک هستند؟
مهدیار: ابتدا بگذارید به شکل تاریخی به شکل گیری این نظریات بپردازیم. موضوعاتی چون "خلقیات ایرانیان" و "ساختار سیاسی ایران" از موضوعاتی است که در دهههای گذشته بارها به روش جامعه شناسی تاریخی محل بحث بوده است. البته اغلب این گفتارها لحن و سبک واحدی داشته اند و از همین جهت برخی آنها را ذیل یک "ژانر" دسته بندی کرده اند. یکی از پرتکرارترین مفاهیم این ژانر مفهوم "استبداد ایرانی" است. البته این مفهوم متاثر از مفهوم استبداد شرقی فیلسوفان و نویسندگان قرن هجدهم و نوزدهم همچون میل و میلز و هگل و مفهوم "جامعه آسیایی" مارکس و انگلس بود.
در نظریات "تجددشناسی" و "فلسفه تاریخ" تک خطی اروپامحور قرن هجدهم و نوزدهم، اروپایی ها با استفاده از این دست مفاهیم درباره شرق تلاش میکردند هویت یابند. در این هویت یابی ،شرق بدوی و صامت و مستبد "دیگری" اروپای آزاد و خلاق و پیشرو بود. البته در این فلسفه تاریخ تک خطی، اروپا نقطه آرمانی تمدن جهان و بقیه جهان در مسیر گذار از بدویت و کودکی به آن نقطه آرمانی بودند. به عبارتی گذشته غرب، آینده شرق بود.
نظریه استبداد شرقی هگل و جامعه آسیایی مارکس و انگلس بیان می کرد که شرق به دلیل جبر اقلیمی کم آب، خشک و نامرطوب از لحاظ جغرافیایی به شکل واحدهای اجتماعی روستایی کوچک و پراکنده اما مستقل و خودآیین در آمده اند. در چنین شرایطی قبایل یاغی با زور شمشیر مازاد تولید این روستاهای پراکنده را جمع می کردند و برای خود حکومت و دولت تشکیل می دادند. بر خلاف اروپا که بواسطه اقلیم پرباران و مرطوب بین شهرها و روستاها پیوستگی وجود داشته و این زمینه ساز شکل گیری طبقات اجتماعی بوده است و طبقات بالا به نوعی میانجی میان حکومتها و مردم بوده اند.
بهمن: چطور این نظریه اجتماعی وارد حوزه اندیشه عمومی ایران میشود؟
بعد از ظهور رضاخان و همزمان با نقطه اوج حکومت کمونیستی شوروی و از شهریور 1320 و در پی خطر نفوذ ایدئولوژیک مارکسیستهای روسی در ایران که به دنبال صدور نظریه انقلابی مارکس به کشورهای دیگر و شکل دادن به یک انقلاب کارگری کمونیستی بودند، نظریه "استبداد ایرانی" به عنوان نظریه بدیل نظریه انقلابی مارکس توسط کشورهای بلوک غرب در ایران تبلیغ و ترویج می شد. این نظریه با حمایت بلوک غرب در ایران به یک گفتمان هژمونیک تبدیل شد که چون همزمان با شکل گیری نهادهای آموزشی و پژوهشی در علوم انسانی و اجتماعی به خصوص جامعه شناسی در ایران بود روی آنها تاثیر بسیاری داشت.
این گفتمان هژمونیک بعد از انقلاب نیز خود را بازتولید کرد و هنوز سلطه هژمونیک خود را حفظ کرده است.
بهمن: آیا حلقه اولیه موسسان علوم اجتماعی در ایران که غالبا از سنت فرانسوی و پوزیتیویستی متاثر بوده اند در برجسته شدن این گفتمان دخالت داشته است ؟
مهدیار: غلامحسین صدیقی و یحیی مهدوی که معلمان اولیه جامعه شناسی در ایران بودند اگرچه نگاهشان، نگاهِ پوزیتیویستی است اما پیش فرض هایی که استفاده می کردند و اکنون توسط شاگردانشان استفاده می شود، پیش فرض های تاریخی استبداد ایرانی است.
ژانر " خلقیات ایرانیان" به نوعی بازتاب مفهوم و گفتمان استبداد ایرانی در حوزه روانشناسی اجتماعی ایرانیان است. این ژانر در کنار بازتولید در ادبیات آکادمیک در حوزه عمومی نیز عمدتا با کتابهای "جامعه شناسی خودمانی"، "ما چگونه ما شدیم"، "جامعه شناسی نخبه کشی" و... در بازار نشر ایران شناخته می شوند و از پرفروش ترین کتابهای عامه پسند به شمار می آیند.
بهمن : تصویری که این گونه آثار از توسعه برای ما دارند چه ایراداتی دارد ؟
مهدیار: در این ژانر مهمترین مانع توسعه یافتگی ایرانیان "خلقیات" فرهنگی و رفتاری ایرانیان که بازتابی از ساختار سیاسی استبدادی تاریخی ایران است تلقی می شود. در واقع در این آثار تصویر دوگانه و متضادی از "سنت" تاریخی و فرهنگی ایران و "توسعه" برساخته می شود که در ان سنت، مهمترین مانع توسعه است. در حوزه جامعه شناسی توسعه این چارچوب توسط نظریه مدرنیزاسیون و مکتب نوسازی بازتولید می شود که نظریه پرکاربردی در علوم اجتماعی ایران در دهه های گذشته بوده است.
در این تصویرسازی مهمترین صفات شخصیتی و منشی ایرانیان عبارت بوده اند از دروغگویی، ریاکاری، تکروی، انفعال، خشونت و...... که عمدتا بازتاب ساختار سیاسی استبدادی بوده اند. البته این تصویر سازی فقط منحصر به پردازش تصویری یکپارچه منفی از ایرانیان و سنت های تاریخی و فرهنگی ایرانیان نبوده بلکه همچنین تلاش کرده اند با چشم پوشی از تاریخ سراسر قتل و غارت و استعمار اروپایی، به شکل رمانتیکی توسعه غربی را محصول عقلانیت، حسابگری، کار، تلاش جمعی و صداقت معرفی کنند. ژانر "سی ویژگی مردمان توسعه یافته" امثال سریع القلم از جمله این تصویر سازی های رمانتیک است.
بهمن: چرا اقبال عامه مردم به این نوع آثار زیاد است ؟ آیا وضعیت اکنون جامعه بر این اقبال تاثیر گذاشته است ؟
مهدیار: اقبال به این نوع کتاب ها دلایل مختلفی دارد . این کتاب ها به نوعی ماحصل عدم اعتماد به نفس مردم ماست. وقتی که ما اعتماد به نفس خود را از دست می دهیم کتاب هایی را محل توجه قرار می دهیم که دائما یک نوع خودتحقیری ملی را تبلیغ و ترویج می کند. از طرف دیگر پمپاژ جریان های فرهنگی اروپا مدار ، چرخه عدم اعتماد به نفس را تکمیل می کند و این دو به هم گره می خورند و چنین فرایند هایی را تشکیل می دهند.
البته شرایط اجتماعی و اقتصادی ما نیز مزید بر علت است یعنی در دوره ای که بحران های اقتصادی زیاد می شوند و مردم تحت فشار قرار می گیرند اقبال مردم به این دست از کتب بیشتر می شود.
بهمن : آیا اثری در ایران داریم که که بتواند راه حل بدیلی ارائه بدهد و یا به این گونه متون نگاه انتقادی داشته باشد ؟
مهدیار: ببینید جریان هژمونیک و مسلط در علوم اجتماعی ، جریان استبداد ایرانی است که در بخش های مختلف مانند جامعه شناسی سیاسی ، جامعه شناسی زنان ، جامعه شناسی جوانان ، جامعه شناسی محیط زیست و جامعه شناسی توسعه خود را بازتولید می کند.
از همان دهه 40 یک جریان علمی ضعیف و نحیف شکل گرفته است . این جریان در ابتدا در محافل روشن فکری شکل گرفته بود و بعد ها به جریان دانشگاهی پیوست . مقالاتی در مجله جامعه شناسی چاپ شد مانند مقاله شرق شناسی حسن جلیلی که این مقاله حتی قبل از ادوارد سعید هم نوشته شده است ولی در اوایل دهه 50 جریان انتقادی از دانشگاه خارج می شود و با کتاب هایی نظیر کتاب های دکتر شریعتی به حوزه عمومی راه می یابد.
در اواسط دهه 60 کارهایی برجسته می شود که بیشتر وجهی توصیفی دارند و وارد بحث های نظری با جریان هژمون نمی شوند. اما در اواسط دهه 70 است که این جریان یک زبانی آکادمیک پیدا می کنند که در مقابل با جریان هژمون استبداد ایرانی یک صورت بندی نظری انجام بدهند. مقاله " صنعت بر فراز سنت" آقای دکتر فرهادی نقطه عطف این مقاومت است. و این مقاله نشان می دهدصنعت در مقابل سنت نیست و با اوردن مثال هایی از کشور های موج دوم توسعه مانند چین و ژاپن و هند نشان می دهد چگونه این کشورها از پتانسیل های سنتی خود برای توسعه صنعتی بهره برده اند.