به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، به نقل از ایسنا، حمید درخشان هافبک سالهای دور فوتبال ایران که برای تیم ملی و پرسپولیس بازی کرده و در دو مقطع حساس سرمربی پرسپولیس بوده، به مرور خاطرات خود پرداخت و عنوان کرد در دوره مربیگریاش به او ظلم شده است. درخشان میگوید در اوایل انقلاب برخی برای اینکه خود را انقلابی جلوه بدهند فوتبال را تحت تاثیر قرار داده بودند و به افرادی که گیتار میزدند، میگفتند که نباید فوتبال بازی کنند.
در ادامه گفتوگو با حمید درخشان را بخوانید:
*ابتدا از خودتان شروع کنید و بگویید که حمید درخشان چطور وارد فوتبال شد؟
متأسفانه کمی حافظه یاری نمیکند اما به هر حال در این حرفه بی مهریهای زیادی به من شد. اگر در حرفه دیگری کار میکردم فرد موفقی میشدم. من باهوش هستم و هر چیز را به خوبی یاد میگیرم. این عنایت خداوند به من است. همه بچهها از سنین کم عاشق فوتبال هستند. خاطرم هست در دوره دبیرستان به فوتبال علاقهمند بودم و در همان مدرسه فوتبال بازی میکردیم. هر زمانی در مدرسه زمان خالی پیدا میشد در حیاط مدرسه فوتبال بازی میکردیم تا اینکه یکی از دوستانم روزی به من گفت چرا به عضویت یک باشگاه فوتبال در نمیآیی تا پیشرفت کنی؟ بعدها رایزنیهایی انجام شد و من به باشگاه مزدا پیوستم. آن زمان مزدا در لیگ ۲ بازی میکرد. بعد از تست، قبول کردند که در رده جوانان برای این تیم بازی کنم. خاطرم هست خانه ما مشرف به خانهای بود که در آنجا فردی به نام کیانپور فوتبال بازی میکرد. او یک پیکان داشت که هر روز پیکانش را به حیاط خانه میآورد و من او را میدیدم. او در دانشگاه تحصیل میکرد و فوتبال بازی میکرد و من وقتی میدیدیمش میگفتم که آیا میشود روزی هم فوتبال بازی کنم و هم در دانشگاه به تحصیل ادامه بدهم؟ خاطرم هست زمانی که برای مزدا بازی میکردم بازی های ما در زمین راه آهن برگزار میشد. در آن مقطع من در رده جوانان بازی میکردم. بعد از چند بازی که برای مزدا گل زنی کرده بودم برادر آقای کیانپور همسایه ما به ورزشگاه رفته بود تا بازی استقلال را تماشا کند. گویا در آن بازی اسامی بازیکنان تیم ملی جوانان را معرفی میکنند. برادر آقای کیانپور هم در خانه ما آمد و به من گفت که در ورزشگاه نام مرا به عنوان بازیکن تیم ملی جوانان شنیده است. اولش باور نمیکردم تا اینکه صبر کردیم و روز شنبه روزنامه کیهان ورزشی چاپ شد و من نام خودم را در روزنامه دیدم. تمرینات تیم هم در ورزشگاه کشوری برگزار میشد.
*بعد از آن به تمرین تیم ملی جوانان رفتید؟
یادم میآید به مادرم گفتم که من نمیتوانم به تمرین تیم جوانان بروم چون در آنجا بازیکنان تیم استقلال و پرسپولیس هستند اما مادرم میگفت که باید بروم و تلاش خودم را انجام بدهم. مادرم میگفت اگر نروی بعدها حسرت این روز را خواهی خورد. یادم میآید بعد از بازگشت از دبیرستان آماده شدم تا ساعت ۴ بعدازظهر خودم را در ورزشگاه کشوری به کادر فنی معرفی کنم. از بین ۷۰ بازیکن میخواستند نفراتی را انتخاب کنند. وقتی به سر تمرین رفتم دیدم که بازیکنان خوب استقلال و پرسپولیس عضو همین تیم ملی جوانان هستند. رضا رجبی هم از نفرات تیم بود. آن زمان با خودم فکر میکردم که شانسی برای بازی کردن ندارم. یاد میآید من را به مربی خارجی تیم معرفی کردند که از من پرسید پستات چیست؟ من جواب دادم که در پست مهاجم بازی میکنم اما به من گفت که برو و در پست دفاع چپ بازی کن. همان موقع با خودم گفتم اگر میخواهند مرا خط بزنند بهتر است مرا خط بزنند چرا باید در پست دفاع چپ بازی کنم. در یک بازی تمرینی در پست دفاع چپ بازی کردم که مقابلم بازیکنی تنومند قرار داشت. خلاصه در آن بازی تلاش کردم که از هوشم استفاده کنم. آن بازیکن هر چه توپ در اختیار میگرفت سعی میکرد با زورش بازیکن مقابل را فریب دهد و عبور کند. من در آن بازی سعی میکردم فاصلهام را با او حفظ کنم تا پس از اینکه توپ را از من عبور داد بتوانم توپ را مهار کنم. بعد از هر بازی تمرینی نام چند نفر را اعلام میکردند که دیگر در تمرین نیایند. همان موقع فکر میکردم که کسی به من چیزی نگفته پس بنابراین فعلا در تمرینات خواهم بود. یاد میآید برای بازی بعدی مربی از من خواست که در پست دفاع وسط بازی کنم. من با خودم میگفتم که من مهاجم هستم و چرا باید در پست دفاع وسط بازی کنم. در یک بازی تمرینی دیگر مقابلم بشیر رمضانی بازی کرد. آن زمان تیمی نبود که دفاع خطی بازی کند. به همین خاطر من به یک باره موضوعی به ذهنم رسید و به دفاع کناری خودم گفتم تو مهاجم حریف را بگیرد و هر چه توپ از تو عبور کرد من جمع میکنم. همین اتفاق رخ داد و هر چه توپ از مدافع کناری من عبور کرد من مهار کردم. در ادامه باز هم به من نگفتند که به تمرین نیایم. فردای آن روز دوباره اسامی را خواندند و مربی به من گفت که در پست گوش چپ بازی کنم. آنجا بود که واقعا خوشحال شدم که میتوانم عملکرد خوبی داشته باشم. در آن بازی هر کاری که فکر بکنید کردم و بعد از بازی مربی از من تعریف کرد. فردای آن روز هم در پست مهاجم بازی کردم. در پست مهاجم هم آنقدر خوب کار کردم که نامم را خط نزدند و چشم باز کردم که دیدم که در بین ۳۰ بازیکن برتر قرار دارم. بعد از ۳۰ نفره شدن تیم، تیم تهران جوان را دعوت کردند تا با ما بازی دوستانه کند. در آن بازی دوستانه به تشخیص مربی در پست هافبک چپ بازی کردم و گل زدم و بعد در اردو ماندم و همراه تیم به عربستان رفتم. یادم میآید همان زمان درگوشی به یکدیگر میگفتند که بازیکنی از تیم مزدا آمده که تکنیک بسیار خوبی دارد. کم کم دیدم در بازیها وقتی توپ را میگیرند کسی روی پایم نمیآید که بعدها متوجه شدم بازیکنان به یکدیگر گفته بودند سعی نکنید از پای حمید درخشان توپ بگیرید چون او شما را به راحتی دریبل میکند. یادم میآید بعد از بازگشت از عربستان به اهواز رفتیم و در آنجا تیم ملی برای جام جهانی آرژانتین اردو زده بود. یک بازی در آنجا انجام دادیم و بازیکنان تیم ملی هم برای تماشای بازی ما آمده بودند. در آن بازی ما با سیستم ۴-۲-۴ بازی کردیم. این یعنی با دو هافبک بازی میکردیم و فشار زیادی بر روی هافبکها بود. من به عنوان یک هافبک فشار زیادی را تحمل کردم. خلاصه بعد از بازی در بازیهای آسیایی از پاس تهران، پرسپولیس و استقلال پیشنهاد داشتم.
*با استقلال برای پیوستن به این تیم مذاکره کردید؟
پیشنهاد استقلال از طرف اصغر حاجیلو به دستم رسید چون با او خیلی دوست بودم. در آن زمان آقای پورحیدری دستیار یک مربی خارجی در استقلال بود. من زیاد دوست نداشتم به استقلال بروم. از من پرسیدند که چقدر پول میخواهی که به استقلال بیایی. آن زمان به بهترین بازیکن شان ۴۰ هزار تومان داده بودند اما من ۸۰ هزار تومان درخواست کردم. آن مربی یوگوسلاو تیم در دلش حرفهایی به من زد و منصور پورحیدری هم گفت که کمی بیشتر فکر کن. اصغر حاجیلو هم به من میگفت که استقلال به مراغه چیان ۴۰ هزار تومان داده است چطور انتظار داری که به تو ۸۰ هزار تومان بدهند؟ در آن زمان هم من بازیهای استقلال و هم بازیهای پرسپولیس را تماشا میکردم. چون از پاس هم پیشنهاد داشتم و عمویم در راهنمایی و رانندگی بود، آمد به خانه ما و با من صحبت کرد که به پاس بپیوندم. تا اینکه فردی به نام ابوالفضل جلالی که یک روزنامه نگار بود آمد و به من گفت که هیچ جا نرو و با پرسپولیس قرارداد ببند. مرا به یک ناهار دعوت کردند که در آن جلسه حسن نظری حضور داشت. من با او مشورت کردم و در نهایت من به این نتیجه رسیدم که به پرسپولیس بروم. در ادامه ابوالفضل جلالی جلسهای را هماهنگ کرد که با آقای امیر آصفی برگزار کنم و به پرسپولیس بروم. به بولینگ عبدو رفتم چرا که آن زمان بولینگ عبدو تحت مالکیت باشگاه پرسپولیس بود. یادم میآید در اولین جلسه با آقای امیر آصفی که هم مربی و هم کارهای مدیریتی را انجام میداد صحبت کردم. وقتی وارد اتاق شدم او در حال نوشتن بود. از من پرسید برای چه میخواهی به پرسپولیس بیایی که گفتم دوست دارم شاگردی شما را بکنم. از من پرسید فقط به خاطر همین به پرسپولیس بیایی که جواب من مثبت بود. دیگر هیچ چیز نگفت و ۵ دقیقه دیگر گفت که ساعت ۴ در محل تمرین پرسپولیس حاضر شوم. وقتی به تمرین رفتم دیدم همه بزرگان فوتبال ایران حضور دارند و من فقط ۱۸ سال سن داشتم. بیژن ذوالفقارنسب، رضا وطن خواه، محمد زادمهر، صفر ایرانپاک از نفرات آن زمان پرسپولیس بودند. آن زمان ۹ بازیکن پرسپولیس در تیم ملی بازی میکردند.
*چه سالی به پرسپولیس آمدید؟
دقیقا در سال ۱۳۵۵ به پرسپولیس آمدم اما به خاطر حضور بازیکنان برجسته به من بازی نمیرسید. روزی علی پروین به تمرین نیامد. آقای امیر آصفی مرا صدا زد و گفت که به خاطر غیبت علی پروین سه جلسه نمیخواهم به او بازی بدهم و میخواهم که تو بازی کنی. اولین بازی را طوری بازی کردم که همه محو تکنیک من شده بودند. اولین بازی من در پرسپولیس همین بود و زنگ خطری برای سایر بازیکنان بود که من میتوانم جایشان را بگیرم. در ادامه به خاطر مشکلاتی که میان علی پروین و امیر آصفی پیش آمد، آصفی را برکنار کردند. در همین چند هفته پرویز قلیچخانی به تیم اضافه شد. یادم میآید به انزلی رفتیم که بازی کنیم و در آنجا زمین مسابقه اصلا شرایط خوبی نداشت. غفورجهانی و بازیکنان بزرگ دیگری هم در آنجا بازی میکردند. چند ساعت قبل از بازی پرویز قلیچخانی مرا صدا کرد و گفت: تو فوتبالیست تکنیکی هستی و اینجا شرایط زمین مناسب نیست و اگر بازی کنی مصدوم میشوی به همین خاطر من نمیخواهم تو را در این بازی استفاده کنم. چون تیم ملوان هم بسیار گردن کلف بود و آنقدر آقای قلیچخانی را دوست داشتم که گفتم هر تصمیمی بگیرید میپذیرم. مرا بیرون گذاشت و خودش هم به عنوان دفاع وسط بازی کرد. در آن بازی تا دقیقه ۸۸ مساوی بودیم تا اینکه روی یک سانتر قلیچخانی گل زد و بازی را بردیم. بعد از چند هفته دیدیم که آقای قلیچخانی در تمرین نیستند و بعد محراب شاهرخی را به عنوان سرمربی انتخاب کردند. او به من لطف داشت و کم کم فضا برای بازی کردن برایم باز شد. من هم هافبک چپ پرسپولیس شدم و ۱۰ سال در این پست بازی کردم.
*در صحبتهایتان به بولینگ عبدو و بخشی از اموال پرسپولیس اشاره کردید. میخواهیم کمی بیشتر درباره این موضوع توضیح بدهید.
پرسپولیس قبل از انقلاب باشگاه قوی و قدرتمندی بود و درآمد بسیاری هم داشت. در باشگاه عبدو سالن پاتیناژ، اسکیت، والیبال، استخر و سونا وجود داشت که منبع درآمدی برای باشگاه به حساب میآمد. خودش تمام هزینههایش را درآمدزایی میکرد. قبل از انقلاب وقتی در یک بازی برنده میشدیم و بعد برای دوش گرفتن میرفتیم، وقتی میخواستیم از مجموعه خارج بشویم پاکتی به ما میدادند که حاوی پاداش بود. هیچ وقت نگفتیم که پول ما چه شد چون همیشه حقوق ما به موقع پرداخت میشد. مقابل باشگاه عبدو فردی مینشست و حقوقها را در پاکت تحویل میداد. اینکه بی پولی باشد و یا کسی اعتصاب کند اصلا وجود نداشت. بعد از انقلاب هم تا زمانی که برای پرسپولیس بازی میکردم هزار تومان پول نگرفتم.
*یعنی هیچ پولی از پرسپولیس بعد از انقلاب نگرفتید؟
نه، فی سبیل الله کار کردم. هر کسی بیایید بگوید که با حمید درخشان قرارداد بسته و پول داده است بیاید بگوید که تا دو برابرش را به او بدهم. پولی وجود نداشت که بدهند.
*اوایل انقلاب میخواستید پرسپولیس جدیدی تأسیس کنید آیا از آن روزها خاطره ای دارید؟
بله اما نشد. این گونه نبود که کسی تصمیم بگیرد پرسپولیسی ایجاد کند. ما میخواستیم اصالت باشگاه را حفظ کنیم. وقتی زیر پوشش ارگانی میرفتیم آن ارگان خودش را مالک باشگاه میدانست. آن وقت تحت پوشش ارگانهای مختلف، باشگاه ثباتی نداشت. در نهایت وقتی تحت پوشش صنعت و معدن قرار گرفتیم کمی پول آمد که آن زمان هم فوتبال من تمام شده بود. کل پرسپولیس در علی پروین و وانت یک نفر خلاصه شده بود. پرسپولیس با همین امکانات قهرمان میشد نه اینکه به هتل برویم و ماساژور ما را ماساژ بدهد.
*اوایل انقلاب نام باشگاه پرسپولیس را به پیروزی تغییر دادند. میتوانید از آن روزها به ما بگویید؟
آمدند گفتند که نام پرسپولیس طاغوتی است و باید تغییر کند. در اتاق فکر نشستند و در نهایت اسم پیروزی را انتخاب کردند. البته مخالفتهای زیادی با این موضوع شد. اما برخی خودشان را کاسه داغتر از آش میکردند و میخواستند بگویند که ما خیلی انقلابی هستیم. اصل موضوع را فراموش میکردند که پرسپولیس نامی است که تاریخ ۲۵۰۰ ساله دارد. این گونه نیست که شب بخوابید و صبح نام باشگاه را تغییر بدهید. افراد تندرویی بودند که همه چیز ما را در اوایل انقلاب به هم زدند آن هم به خاطر نادانی آنها بود. چون پست داشتند و میخواستند اعمال نفوذ کنند و جاهایی را تغییر بدهند. این کار که خدمت به انقلاب نبود. اینکه اسم باشگاه پرسپولیس باشد و یا پیروزی چه فرقی برای انقلاب داشت؟ پرسپولیس ۵۰ میلیون هوادار داشت. شما اسمش را پیروزی گذاشتید اما آدمها آمدند و پرسپولیس را تشویق کردند. البته به گزارشگران تلویزیونی گفته بودند که نام پیروزی را بر زبان بیاورند چون آنها محدودیت داشتند. یعنی در این جریان دوگانگی وجود داشت. این حرفها واقعا خندهدار است.
*در زمانی که فوتبال بازی میکردید، طرح ۲۷ سالهها اجرا شد. نظرتان درباره این موضوع چیست؟
میخواهم بدانم در مغز کسی که طرح ۲۷ سالهها را ارائه کرد چه میگذشت؟ فوتبالیست اوج بلوغش در ۲۷ سالگی است اما میگویند که دیگر نباید فوتبال بازی کند. چیزهایی را میدیدیم که جگرمان خون میشد. یا درباره لباس پوشیدن ایرادهای عجیبی میگرفتند. همان طور که میدانید اوایل انقلاب چند سالی فوتبال تعطیل شد. یادم میآید فیلمی در تلویزیون پخش شد که در آن گفته بودند که من در بنفیکا بازی کرده بودم و البته بنفیکا نبود. در اوایل انقلاب که فوتبال تعطیل شده بود، ما در زمین های خاکی با اسامی مختلف بازی میکردیم. بازیکنان ملی در زمین خاکی بازی میکردند که شرایط فوتبال را زنده نگه دارند. همان موقع صداوسیما آمد و فیلم گرفت و نشان داد که ملی پوشان ایرانی در زمین خاکی بازی میکنند. اوایل انقلاب مدت کمی فوتبال تعطیل شد و بعد یک جامی گذاشتند تا فوتبال ادامه داشته باشد. در ادامه جام باشگاههای تهران برگزار میشد و ما چند جام را بردیم. سالها بعد زمانی که آقای صفایی فراهانی رئیس فدراسیون فوتبال بود، دستور داد که فوتبال حرفهای شود. قبل از آن به صورت استانی برگزار میشد. در آن زمان هر کسی بر مسند کار نشست تصمیمات من درآوردی گرفت و شلم شولبایی ایجاد کرد که قابل گفتن نیست.
*گویا در اوایل انقلاب شما یک بیامو آلبالویی داشتید و به خاطر گفته بودند اینکه خارج از عرف است، گفتند شما از تیم ملی خط بزنند. آیا درست است؟
بله درست است. مثلا به چند بازیکن ایراد گرفته بودند که در خانهاش گیتار میزند و یا فلان بازیکن چرا بیاموی سوار میشود. تفکرات را ببینند به کجا رفته بود. با تفکرات ارتجاعی و عقب مانده میخواستند به فوتبال خدمت کنند. آن آدمها افراد بدی نبودند اما میخواستند با این کارها خودشان را طوری نشان بدهند که ما جزوی از نظام هستیم اما نمیدانستند همین مردم انقلاب کردهاند. نمیدانم چه چیزی ظرف مدت کوتاهی انقدر فکر آدمها را تغییر داده بود چون میخواستند پست بگیرند و بگویند که آن فرد انقلابی است. آن زمان روی دیوارها شعار مینوشتند که تعهد در اولویت است و کاری به تخصص افراد نداشته باشید. من به عنوان اولین لژیونر از کشور خارج شدم و بعد تیتر زدند که درخشان خودش را به دلارهای نفتی فروخته است. اما برخی از دوستان به خارج رفتند و گفتند که آنها افتخار ملی هستند. ما در آن تفکر فوتبال بازی کردیم. آیا انتظار داشتید که رشد کنیم؟ ما خودمان در آن زمان المپیک را تحریم کردیم چون همین آدمها برای فوتبال تصمیم گرفتند. آیا دلتان نسوخت که جوانان این مملکت را از المپیک محروم کردید؟ چون خودتان عقده داشتید.
*در سال ۱۳۵۸ اولین داربی بعد از انقلاب برگزار میشود و شما در آن بازی به میدان رفتید. جامی تحت عنوان شهید دانایی فر برگزار میشد. خاطرتان هست از آن بازی تعریف کنید؟
یادم میآید که بازی در ورزشگاه شیرودی برگزار میشد و بازی نیمه تمام ماند. وقتی به مقابل ورزشگاه رسیدم آنقدر جمعیت جمع شده بود که مشخص بود خارج از ظرفیت ورزشگاه تماشاگر آمده است. طوری بود که من نتوانستم با ساک همراهم وارد ورزشگاه شوم. ساک را از بالای درها انداختند و مردم گرفتند و خودم هم از بین جمعیت با هزار زحمت توانستم وارد ورزشگاه شوم. وقتی وارد رختکن شدم و لباسم را عوض کردم دیدم جمعیت زیادی در ورزشگاه حضور دارد. در آن بازی داور اشتباهات فاحشی انجام داد که منجر شد تماشاگر وارد زمین شود. وقتی یک یا دو تماشاگر وارد زمین شوند بقیه هم وارد میشوند. بعد از آن عدهای هم که بیرون ورزشگاه حضور داشتند وارد شدند و شرایط بسیار متشنج شد. تیر و تور دروازه را کندند و شرایط بسیار بدی رقم خورد. همین اتفاق هم در سال ۱۳۷۲ رخ داد.
*در یکی دیگر از داربیها که مربوط به سال ۱۳۶۰ هست آنقدر تماشاگر به ورزشگاه آمده بود که روی پیست تارتان ورزشگاه آزادی نشسته بودند اما اتفاق و درگیری رخ نداد. آن بازی را به یاد دارید؟
آن بازی خیلی خوب بود. همان طور که گفتم در داربی قبلی ایراداتی وجود داشت اما در این داربی با وجود اینکه مردم کنار زمین نشسته بودند اما خون از دماغ کسی نیامد. حتی روی ستون های ورزشگاه هم آدم نشسته بود.
*آیا درست است که در آن دیدار از آقای پروین و حجازی خواسته بودند که با بلندگو هواداران را تشویق کنند که روی ستونها را ترک کنند؟
کسی به حرف کسی گوش نمیکرد. کسی هم پایین نیامد چون اصلا جایی نبود که بخواهند پایین بیایند و بنشینند. بیش از ظرفیت ورزشگاه آدم آمده بود و حتی دور پیست هم نشسته بودند. بازی انجام شد. ما یک، هیچ باختیم اما هیچ اتفاقی رخ نداد.
*در سال ۱۳۶۵ هم داربی دیگری بود که حواشی خاصی به همراه داشت. شاهرخ بیانی تازه به پرسپولیس آمده بود و بازی بسیار جذاب شده بود. آن بازی را به خاطر دارید؟
ما در رختکن استقلال نبودیم و نمی دانیم حواشی مربوط به رختکن استقلال چیست. هر وقت می خواستیم وارد زمین شویم به ما گل و یا عکسی میدادند که با خود به زمین ببریم. در آن زمان استقلال به شاهرخ بیانی پول خوبی نمیداد و به همین خاطر به پرسپولیس آمد. همان بازی را که ۳، هیچ بردیم دو گل اش را ناصر محمدخانی و یک گلاش را شاهرخ بیانی زدند.
* در یکی از داربیهای معروف مربوط به سال ۱۳۷۲ درگیری عجیبی در بازی رخ داد و خیلی از استقلالیها میگویند اگر در آن بازی دعوا نمیشد استقلال میتوانست بازی را ببرد. شما سرمربی پرسپولیس در آن بازی بودید کمی برای من از آن دیدار بگویید.
بعضی آدمها در آن دیدار وجدان کاریشان را زیر سوال بردند و خودشان هم دلایلش را میدانند. به آنها گفته بودند که این بازی نباید برنده داشته باشد و اجازه ندهید که پرسپولیس برنده شود. از فدراسیون فوتبال گفته بودند که بازی برنده نداشته باشد. ما ۷۵ دقیقه از حریف برتر بودیم و استقلال به دروازه ما نرسیده بود. اخراج رضا شاهرودی هم اشتباه بود. دسیسهای بود که این اتفاق رخ بدهد. زمانی نبود که استقلال جبران کند. اگر به صحنهها دقت کنید روی یک کرنر توپ را نیم متر جلوتر میکارند. داور در آن بازی خیلی به استقلال کمک کرد و تلاش کرد که بازی را مساوی در بیاورد یا در نهایت اگر نشد استقلال ببرد اما ما آنقدر در آن بازی خوب بودیم که زورشان نرسید. آنقدر که داور بد قضاوت کرد و توپهای ۵۰-۵۰ را به سود حریف میگرفت، بازی به درگیری کشیده شد. او تحت فشار بازی قرار گرفته بود و اشتباه پشت اشتباه را تکرار میکرد. همین اشتباهها باعث شد که تماشاگران به درون زمین بریزند. ببینید این آدم برای اینکه بازی را به نفع استقلال تمام کند چه کارهایی کرد. اگر حرفم را قبول ندارید بیایید بنشینید صحنههای بازی را یک به یک مرور کنید. مگر میشود بعد از آن بازی شبانه ۹ نفر از اعضای تیم ما را محروم کنند. حتی بررسی نکردند که چه اتفاقی افتاده است. قاعدتا باید ۴۸ ساعت یا ۷۲ ساعت از ماجرا میگذشت و کارشناسانی مسائل را ارزیابی میکردند و بعد رای میدادند. الان چهار ماه طول میکشد که رای صادر شود اما آن زمان یک شبه رای دادند. آن زمان ۹ نفر از تیم ما و دو نفر هم از استقلال محروم شدند.
* آیا بعد از بازی کسی را هم بازداشت کردند.
بله، آقای محرمی، داداش زاده، امیر قلعهنویی و صادق ورمرزیار را بازداشت کردند. من همان شب به بازداشتگاه رفتم و دیدم که آنها را بازجویی میکنند. در نهایت هم با امضای یک تعهد آنها را آزاد کردیم. درگیری در زمین رخ داد و اتفاق خاصی رخ نداد که بازداشت بشوند. آخر همان بازی وقتی داور سوت پایان بازی را به صدا درآورد دستش را به سمت خدا برد و شکر کرد. همیشه داربیها حساسند الان مربیان برای اینکه از باخت میترسند دست بسته میآیند تا مساوی کنند و بروند و بعد هم بهانه بیاورند که اگر آن توپ گل شده بود نتیجه دیگری رقم میخورد. من اینطوری نبودم و همیشه برای برد وارد زمین میشدم.
* در یکی دیگر از داربیهای حساس که به عنوان سرمربی پیروز شدید مربوط به زمانی است که حمیدرضا سیاسی مدیرعامل باشگاه بود. از آن بازی هم صحبت کنید.
آن دیدار برای ما خیلی حساس بود و شرایط خوبی نداشتیم و حتی دستیاران من میترسیدند که چند گل بخوریم. زمانی که آقای سیاسی مدیرعامل باشگاه بود، من از او خواسته بودم که هر چه قرارداد بازیکنان است پرداختیها به صورت هفتگی باشد. یک برنامه ریزی حرفهای انجام دادیم و بر اساس درصد تقسیم بندی کردیم تا هر هفته به بازیکنان پرداختی داشته باشیم. ما در این پرداختیها هفته به هفته پیش میرفتیم و دستمان باز بود که اگر بازیکنی تخلف کرد بشود او را جریمه کرد. بازیکنان بخاطر همین موضوع یک ساعت جلوتر از من به تمرین میآمدند. بازیکن حاضر بود جانش را بدهد اما یک میلیون تومان از قراردادش کم نشود. بعد از آن داربی که به آن اشاره کردیم هم وقتی پیروز شدیم آقای سیاسی نفری چهار سکه به عنوان پاداش دادند. در نهایت هم آن مشکلات برای آقای سیاسی پیش آمد و از باشگاه جدا شدند.
* در یک برنامه تلویزیونی درباره ماجرای هشت گلی که آقای فتحاللهزاده ادعا کردند در داربی به ثمر رساندهاند صحبت کردید؟ ماجرای آن چه بود؟
در یک برنامه تلویزیونی مجری از من پرسید که آقای فت اللهزاده گفته است هشت گل به پرسپولیس زده است که من هم در پاسخ گفتم آقای فتحاللهزاده درست گفتهاند اما در خواب چنین کاری کردهاند. آنها بخش آخر صحبتهای مرا برداشتند و فقط آن بخش را که گفتم آقای فتحاللهزاده درست گفتهاند را پخش کردند.
* آخرین باری که سرمربی پرسپولیس بودید در شرایطی به این تیم آمدید که علی دایی سرمربی پرسپولیس بود و در زمان معرفی شما به عنوان سرمربی جدید تیم، علی دایی هم در محل تمرین تیم حضور داشت. آیا فکر نمیکنید بهتر بود به محل تمرین نمیرفتید؟
مگر ما در فوتبال حرفهای نیستم؟ اگر در فوتبال حرفهای باشیم و من به عنوان مربی نتیجه نگیرم کسی را به جای من نمیآورند؟ مورینیو را برکنار نکردند؟ از منچستر خیلیها را کنار نگذاشتند؟ به خدا قسم میخورم زمانی که قرار شد به محل تمرین بروم، به من گفتند که نامه خروجی آقای دایی را به او دادهاند و پولشان را تا آخر پرداخت خواهند کرد.
*یعنی به شما گفته بودند که علی دایی در محل تمرین تیم حضور ندارد؟
بله، سه روز قبل از معرفی من نامه (برکناری علی دایی) را به آقای رحیمی داده بودند که به علی دایی بدهد. او کوتاهی میکند و نامه را به علی دایی نمیدهد.
*گویا آقای رحیمی علاقهای نداشت علی دایی را برکنار کند اما آقای سیاسی به دنبال برکناری دایی بود.
دقیقا همینطور است. من خبر نداشتم (که دایی در تمرین پرسپولیس حضور دارد). اعضای هیاتمدیره من را به محل تمرین بردند و بعد آنجا دیدم علی دایی هم حضور دارد. به آقای سیاسی گفتم اجازه بدهید من برگردم، که آقای سیاسی گفتند چرا برگردید؟ الان میخواهیم آقای دایی را را صدا میزنیم و از او قدردانی کنیم و به او بگوییم که فردا برای تسویه حساب باشگاه بیاید. گفتم قول میدهید؟ که آقای سیاسی گفت به شرفم قسم میخورم چنین کاری میکنیم. ما با اعضای هیاتمدیره به رختکن رفتیم درحالی که علی دایی روی نیمکت نشسته بود. به علی دایی پیغام دادند که رختکن بیاید. ما هرچه نشستیم علی دایی به رختکن نیامد و گفت باید تسویه حساب کنید. مدیران باشگاه هم میگفتند که بیایید میخواهیم چنین کاری کنیم. خلاصه ما هم در کار انجام شده قرار گرفته بودیم و در رختکن نشسته بودیم. به برادر آقای دایی هم پیغام دادیم که بیایید. آقای پیروانی آمد و گفتیم میخواهیم حق و حقوق همه را بدهیم وبه دلیل اینکه تیم نتیجه نگرفته میخواهیم در تیم تغییرات ایجاد کنیم.
*قبول دارید حضورتان در محل تمرین درحالی آقای دایی حضور داشت، قشنگ نبود؟
زلاتکو کرانچار سرمربی پرسپولیس بود که علی دایی را به محل تمرین آوردند و به همین شکل کرانچار برکنار کردند. چطور آن موقع این کار غلط نبود؟ از زمان من غلط شد؟ این رویه بوده است دیگر. مربی را بردهاند و معرفی کردند. این چه اشکالی داشت که من سر تمرین رفتم؟ البته به خدا قسم خوردم که نمیدانستم علی دایی در تمرین تیم حضور دارد. اگر میدانستم نمیرفتم. با این حال این کجایش در فوتبال حرفهای اشکال دارد که مثل چماق در سر من زدند. این روال قبلا جریان داشته است.
*در زمان کرانچار به او گفته بودند که برکنار شده و برای تودیع و معارفه به همراه علی دایی به محل تمرین آمده بود. شاید به خاطر همین است که آن زمان حاشیهای نشد.
آفرین بر شما. چه کسی کوتاهی کرده که به علی دایی نگفته برکنار است؟
*مدیران وقت.
پس من چه گناهی کرده بودم که همه کاسه و کوزهها را سر من شکستند؟ چرا من باید چوب اشتباه فرد دیگری را میخوردم؟ شما در کار مدیریتت کوتاهی کردید، چرا به گردن من افتاد؟
*گفته میشد میخواستند علی دایی را تحت فشار بگذارند تا استعفا بدهند و حق و حقوش را ندهند.
وقتی یک مدیرعامل میگوید بیایید تمام حقوق حقوقتان را بگیرید، آیا معنی دیگری هم دارد؟ نباید اینطوری فکر کنید.
*چون در آن زمان آقای دایی گفته بود کتبی به من اعلام کنند که برکنار شدهام، اما آقای سیاسی چنین نامهای نمیداد.
نامه را داده بودند و در اختیار آقای رحیمی بود. چطور بعدش آقای سیاسی تمام حقوق دایی را پرداخت کرد؟ پس نیت آنها این نبود و میخواستند با احترام برخورد کنند.
*زمانی که سرمربی پرسپولیس بودید، در یک نشست خبری معروف از عمکرد بازیکنان تیم عصبانی بودید و گفتید که وقتی مهاجم گل نمیزند، خودم باید درون زمین گل بزنم؟ بعدها که برانکو سرمربی پرسپولیس شد با انتشار این ویدئو شما را مسخره میکردند.
راه دور نرویم. مصاحبه کالدرون را ببینید که او چه میگوید؟ اگر همین حرف من را کادرون نزد، من از فوتبال میروم. کادرون درون مصاحبهاش میگوید مگر من باید گل بزنم؟ فردای آن روز همه روزنامهها گفتند مگر کالدرون باید گل بزند؟! چطور آن زمان حرف من بد بود اما حرف کالدرون خوب بود؟ وظیفه مربی چیست؟ تاکتیک پیاده کند، بازیکن را به ۱۸ قدم حریف برساند و روی دروازه حریف فشار بیاورد، گل زدن وظیفه کیست؟ مهاجم برای چه حقوق میگیرد؟ این انصاف نیست که مربی را زیر سوال ببرید. به خدا قسم همین حرف را کالدرون زد و همه از او حمایت کردند. من چه گفتم؟ من هم گفته بودم که باید گلزنی کنم؟ مهاجم باید گلزنی کند. در برنامه آمار و ارقام تیم پرسپولیس زمان درخشان مشخص است. ۵۰۰ پاس، ۱۵ فرصت گلزنی و فقط یک گل. اگر بلد نبودید این تاکتیکها را پیاده کنید، درست است بگویند که تیم فرصت ندارد، اما وقتی فرصت ایجاد میشود مهاجم گل نمیزند، مربی چه کند؟ درست زمان نا پختگی طارمی و علیپور دوره من در پرسپولیس بود. بعدها این مهاجمان پخته شدند و توپهایشان به گل تبدیل شد. همه این موضوع هم برای کالدرون ایجاد شد. آیا به من در پرسپولیس فرصت دادند؟ حمید درخشان را در حالی که پرسپولیس با ۹ امتیاز در صدر جدول لیگ قهرمانان آسیا قرار داشت، برداشتند. دلتان نمیسوزد؟ کی به من فرصت دادند؟ تنها مربیای هستم که با صراحت میگویم به من ظلم شد و نگذاشتند کار کنم. با هر تیمی کار کردم، استقلال را بردهام.
*در یکی از داربیها هم وقتی تیم پیروز شد، فردایش علی پروین را سرمربی پرسپولیس کردند. از آن ماجرا چیزی در خاطر دارید؟
بله. بازی را سه بر صفر بردیم و قهرمان شدیم و بعد دیدیم دوستان با تلفن صحبت میکند و میگوید یک مربی کروات بیارید. همانجا ناراحت شدم و گفتم بگذارید عرق ما خشک شود و طعم پیروزی را بچشیم وبعد از یک هفته دیگر من را برکنار کنید. چه اشکالی دشت به من فرصت بدهید؟ دوستان که این فرصت را به من ندادند. مظلومترین آدمی که در پرسپولیس مربیگری کرد، من بودم. زمان مربیگری من یک نفر از من حمایت نکرد. هر کسی حمایت کرده بیاید و بگویید تا من دستش را ببوسم. از پیشکسوتان تا بقیه دوستان از من حمایت نکردند.
*شما از مربیانی بودید که کم کار کردید. هرجایی تیمشان مشکل داشت به سراغ شما آمدند. شاید تکرار این موضوع باعث شده ذهنیتی ایجاد شود که بگوییند حمید درخشان مربی خوبی نیست.
با نظر شما موافقم. نفری آخری که میآید تیمی را میگیرد و آن تیم سقوط میکند، میگویند آن مربی تیم را انداخته است. کسی نمیگویند تیم بد بسته شده است. چرا به حساب من مینویسید؟
*پشیمان نیستید ازاین اتفاقات؟
چرا، خیلی پشیمانم.
*اگر برگردید تیمهایی که قبول کردید را با میپذیرید؟
اصلا مسئولیت آن تیمها را قبول نمیکنم. میدانید چرا مسئولیت این تیمها را قبول کردم؟ چون دلم میسوخت و خود را فدا کردم. اگر به خودم فکر میکردم خودم را فدای آن تیم نمیکردم. من مسئولیت تیمی مثل اسب زین کرده را قبول میکردم و کارم میکردم.
*میخواهیم باز هم از پرسپولیس فاصله بگیریم و به دوران بازی کردن شما در تیم ملی برسیم. شما از افرادی هستید که نامه خداحافظی از تیم ملی را امضا کردید.
همه آدمها جایگاه خوبی دارند و هیچ آدمی بد نیست اما گاهی شما نمیتوانید با آن آدم خوب کار کنید. شاید افکار او به شما نزدیک نباشد و شاید رفتار و حرفهایش و یا برخوردش شما را اذیت کند. من به تنهایی استعفا ندادم. میشود در تیمی ۱۴ نفر استعفا بدهند؟ آیا آن ۱۴ نفر همه افراد بدی بودند؟ من آدم بد بود اما آیا ۱۳ نفر دیگر هم بد بودند؟
*ما از اخلاقهای آقای دهداری چیزهایی شنیدیم. مثلا خارج از کشور وقتی به بیرون هتل میرفتید میگفتند بازیکنان در یک صف حرکت کنند.
درست شنیدید. نظم و انضباط در تمام زندگی برای هر آدمی واجب است. اگر در زندگی کاریام موفق شدم، به دلیل نظم و انضباطی بوده که داشتهام. به تعهدات خودم پایبند بودم به افراد مقابلم احترام میگذاشتم. پس من آدم بی انضباطی نبودم و دوران بازیگریام را هم دیدهاید. بازیکنی نبودم که هوچیگری کنم. ما در عمرم فقط یک کارت زرد گرفتم که آن هم به خاطر دقت نکردن خط نگهدار بود. توپی را آفساید گرفت و من اشاره کردم که آفساید نبود و داور به من کارت زرد نشان داد. در زندگی فوتبالیام بد رفتاری نداشتم.
*گفته شده شما در هواپیما نامه استعفا از تیم ملی را امضا کردید. آیا درست است؟
نه، ما در کمپ تیم ملی بعد از بررسی همه موضوعات نامه را امضا کردیم. همه در صحت و سلامت و آرامش کامل نامه را امضا کردند.
*پشیمان هستید؟
نه، پشیمان نیستم. اگر برگردیم به آن دوران با آن شرایط کاری نامه را باز امضا میکنم. المپیک برای تبادل فرهنگی کشورها است. میشود شما در کمپ المپیک زمانی که میخواهید برای ناهار بروید و غذاها به صورت سلف باشد، اجازه نداشته باشید برای خود غذا بردارید؟ حق نداشته باشید جلوتر از مربی بشقابتان را از غذا پرکنید؟ بازیکنی که خسته از تمرین آمده در صف باید منتظر باشد؟ و بعد از به گوشهای بروید که کسی نباشد تا بتوانید غذا بخورید. ما مخالف نظم و انضباط نیستیم اما مهدکودک هم نیامده بودیم. ما بازیکن تیم ملی بودیم. ما را اسیر که نبرده بودند. ما بازیکن ملی و نماینده ملت ایران بودیم. تصور کنید تیم ملی را به موزه ببرند و بگویند کسی از صف خارج نشود و اگر کسی ناخداگاه از صف خارج شود و چیزی را ببیند، به او توهین کنند. آیا درست است؟ جایگاه بازیکن ملی را گم کرده بودند.
*البته بودند کسانی که گفتند اگر به عقب برگردند نامه را امضا نمیکنند.
بله، برخی پشیمان شدند. بودند افرادی که نامه را امضا کرند و بعد گفتند که امضایشان را پس بگیرند. حدود ۱۸ نفر نامه را امضا کردند که بعد برخی امضای خود را پس گرفتند.
*در بازیهای دهلینو تیم ملی یک بر صفر برابر کویت شکست خورد و بعد آقای مایلیکهن محروم شد و اتفاقاتی رخ داد. از آن دیدار خاطراتی دارید؟
در آن دیدار کویتیها خیلی اعمال نفوذ کردند. واقعا اتفاق بدی رخ داد و قضاوت ناعادلانهای برای ما انجام شد. روی صحنههای ۶۰ به ۴۰ به سود حریف سود میزد. به همین خاطر عصبانی شدیم و آقای مایلیکهن دعوا کرد. ما روی پیراهن تیم ملی تعصب داشتیم. اگر بازی را میباختیم، ناراحت میشدیم. در بازی علنی به ما ظلم کردند. واقعا نمیشد طاقت بیاوریم.
*میخواهیم درباره بهترینهای فوتبال ایران صحبت کنیم. شما به عنوان یک هافبک دوست داشتید در کنار کدام مهاجم بازی کنید؟
مهاجمان خوبی در فوتبال ایران بودند اما ناصر محمدخانی مهاجم خیلی خوبی بود و از استثناهای فوتبال ایران بود. در کنار حمید علیدوستی بسیار تکنیکی بود. او اگر در تیمهای پرسپولیس و استقلال بازی میکرد فراتر از این میشد. عبدالعلی چنگیز هم از بهترینها بود.
*از مدافعان کدام بازیکن را نام میبرید که برابرش سخت میتوانستید عبور کنید؟
ما طوری بود که توان این را داشتم که از همه عبور کنم. هر زمانی مدافع تنها بود راحت از او عبور میکردم.
*بهترین سرمربی که با او کار کردید و فکر میکنید واقعا تاثیرگذار بود؟
استانکو. از او خیلی چیزها یاد گرفتم. در قطر که بازی میکردم، با مربیان تراز اولی کار کردم. در باشگاه قطر عکس من را کنار ژاوی به عنوان کاپیتان السد زدهاند. زمانی که در قطر بودم با مربیای به نام جمالالدین مشوویچ کار کردم که دستیار بوسین در سال ۱۹۹۰ بود. او چند سالی در قطر بود و بعدها او را به کمیته ملی المپیک قطر بردند تا طرح و برنامههایش را اجرا کنند. خیلی چیزها از او یاد گرفتم و فوتبالم را تغییر داد. روز اولی که به تمرین آمد میخواستم خودم را به او نشان بدهم. توپی را گوشه ۱۸ قدم گرفتم و دریبل چند بازیکن وارد محوطه جریمه شدم و بعد با عبور از یک بازیکن دیگر توپ را به گل تبدیل کردم. با خودم فکر میکردم مرا تشویق میکند اما من را صدا کرد و گفت که اگر بخواهی اینطور بازی کنی، فردا تسویه کن و برو. گفتم چرا باید اینطور باشد؟ من که ۵ نفر را دریبل کردم؟ همان شب تا صبح نخوابیدم. فردایش با مربی صحبت کردم و گفتم از من دقیقا چه میخواهی؟ گفت شما باید در سه ثانیه بازی کنی. اول دریافت توپ، دوم تمرکز و سوم ارسال پاس. گفتم این که برای من سخت نیست، با چشم بسته بازی میکنم. در بازی توپ را هنوز مهار نکرده، دقیقا میدانستم چه کسی کجا است و سریع پاس میدادم. مربی هم میگفت فوتبال همین است. اگر یادتان باشد بعد از بازگشت از قطر همه میگفتند فوتبال حمید درخشان چرا انقدر فرق کرده و احیا شده است. مشوویچ به من فوتبال را یاد داد.
*آن زمان در قطر پول خوبی هم پرداخت میکردند.
به نسبت خودش خوب نبود اما بهتر از تهران بود. در قطر بودم که قطر بودم که از طرف آقای پروین تماس گرفتند و گفتند برگردید چون تیم تحت پوشش بنیاد قرار گرفته و آقای پروین برای تو و ناصر محمدخانی رقم ۸۰ هزار تومان دستمزد نوشته است. یعنی ماهی ۵ هزار تومان. گفتم به آقای پروین سلام برسانید و بگویید ما اینجا ماهی ۴۰۰ هزار تومان حقوق میگیریم.
*در صحبتهایتان چند باز از ناصر محمدخانی صحبت کردید. کمی از او برایمان صحبت کنید.
او فوتبالیست خوبی بود. خیلیها در آن زمان به حقشان نرسیدند. چون در فوتبال اینگونه نبود حقش را بدهند. من در ۱۴ سالی که برای پرسپولیس بازی کردم اینطور بود که آقای خوردبین تماس میگرفت و میگفت قراردادتان آماده است و بروید در هیات فوتبال امضا کنید. حرفی از پول نبود که بگوییم چقدر میدهید؟! در آن زمان چنین بازیکنانی صدمه خوردند. الان اگر آن بازیکنان بودند حداقل در تیم چهارم لیگ آلمان بازی میکردند.
*ناصر محمدخانی درگیر حواشی شد و به سمت مربیگری نرفت.
او به مربیگری علاقه نداشت.
*شما جز هافبکهایی بودید که در ۳۷ سالگی از فوتبال خداحافظی کردید. چه طور زندگی میکردید که تا آن سن در سطح اول فوتبال بازی کردید؟
همیشه سالم زندگی کردم. الان هم ورزش میکنم و به دور از هرگونه مسائل حاشیهای هستم. هیچ جایی از من عکسالعملی نمیبینید که کسی را تخریب کنم. همیشه دوست داشتم به بزرگهای خودم احترام بگذارم. هیچ وقت من را در جایی که حاشیه دارد ندیدید. اگر کسی را آوردید که به او خسارت زده باشم، ۱۰۰ برابرش را جبران میکنم.
*اگر حمید درخشان امروز فوتبال بازی میکرد، فکر میکنید به کدام باشگاه اروپایی ترانسفر میشد؟
من از همه چیز غصه نخوردم اما دوست داشتم الان در این مقطع بازی میکردم. یعنی ببینند یک هافبک تکنیکی چطور بازی میکرد و الان در یکی از بهترین تیمهای اروپایی بازی میکردم و باعث افتخار ایران میشدم. این تنها حسرت من است.
*گویا در یکی داربیها کفشتان را به آقای حاجیلو میدهید. داستان این موضوع چه بود؟
اوایل فوتبالم بود. با آقای حاجیلو دوست بودم و او در استقلال فیکس بود. کفشی نو خریده بودم و استقلال هم با پرسپولیس بازی داشت. من آن زمان فیکس تیم نبودم. آقای حاجیلو گفت که کفشت را بده تا برای بازی بپوشم! گفتم چرا بدهم؟ تو میخواهی مقابل تیم من بازی کنی. در نهایت گفتم به شرطی میدهم که در بازی حق ضربه ایستگاهی زدن نداشته باشی. کرنر هم نباید بزنی. اگر تکل هم بکنی کفشم را از پایت درمی آورم. آن زمان نیمکت کنار زمین بود و آقای حاجیلو تکل زد و بعد گفتم کفشم را پس بده.
*به عنوان سوال پایانی میخواهیم درباره تعصب به پرسپولیس و استقلال از شما بپرسیم. شما گفتید که سالها بدون دستمزد برای پرسپولیس بازی کردید و در استقلال هم چنین بازیکنانی داشتیم. آیا با چند میلیون بیشتر بازیکن به باشگاه دیگر میرود؟
الان در جامعه بحث اقتصادی مطرح است. من از هیچ کدام از بازیکنان ایراد نمیگیرم. تجملات زیاد شده است و همینها باعث نابودی زندگیها شده است. اینها مسائل تاثیرگذار است. الان موافق پول گرفتن بازیکنان هستم اما از یک بابت نگرانم، آقایانی که پول میگیرید به خاطر پیراهنی که میپوشید با دل و جان بازی کنید. برای سال بعد خود چاله نکنید. در آن فصل خوب بازی کنید سال بعد با پیشنهاد بهتر به سراغ شما میآیند. برای پیراهن خود حرمت قائل شوید. مردم بهترین قاضی هستند که درباره بازیکنان قضاوت میکنند. چرا برخی در دل مردم جا باز میکنند؟ مردم تشخیص دادند که آن بازیکن با دل و جان بازی میکند و نمیترسد پایش را جلو بیاورد.