به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل جهان نیوز، بعد از دهمین جشنواره فیلم فجر، یک روز که به دفترمان آمده بود گفت : جایتان خالی بود که ببینید دیشب روشنفکرها و دانشجویان هنر چه بلایی سر من آوردند ! در آن جا سمیناری بوده برای بررسی سینمای بعد از انقلاب ، آقای آوینی هم یکی از سخنرانان بوده است.
می گفت : سخنرانان دیگر همان چیزها را گفتند که اغلب در مجله ها نوشته میشود ،طوری که یکی از استادان و کارگردانان مشهور سینما چهل صفحه مطلب خواند که حتی یک جمله اش هم مال خودش نبود ، بلکه همه مال خارجی ها بود ، یا ترجمه شده بود و یا هنوز ترجمه نشده بود ، ولی من منابعش را میدانستم ! از همه بدتر ، قبل از من یک جوان شهرستانی و در لباس ما حزب اللهی ها حرف میزد .
آن قدر خودش را در مقابل سینما و سینماگران باخته بود و آنچنان ذلیلانه حرف میزد که دلم میخواست از شرم زیر صندلی پنهان شوم و یا گوشهایم را بگیرم که نشنوم .
نوبت من که رسید و با تعریف و تمجیدهایی که مجری برنامه از من کرد ، لابد همه منتظر بودند من هم بروم بنا بر آداب روشنفکری سخنانی چند در مدح سینمای ایران و سینماگرانش بگویم و برای حفظ پرستیژ، چیزهایی بگویم که با مشهورات و مقبولات جوامع روشنفکری مخالفتی نداشته باشد! اما من فریب این تعریف و تمجیدها را نخوردم ، بلکه حرف خودم را زدم .
جماعت نتوانستند تحمل کنند و برآشفته شدند که چرا کسی خلاف آنها سخن می گوید! شلوغ می کردند ، اجازه ی سخن گفتن به من نمی دادند و حتی از توهین و حرفهای مخالف با شئون اخلاقی هم نسبت به من خودداری نمی کردند.
کار تا آنجا بالا گرفت که یک نفر بلند شد و از سر مزاح گفت: "اصلا بریزیم آقای آوینی را بزنیم !
خاطره ای از «محمد علی فارس»
برگرفته از کتاب «تکرار یک تنهایی»؛ جستارهای از حیات سید مرتضی آوینی