ایرنا، ۲ سال و ۶ ماه و ۲۹ روز قبل بود که دراگان اسکوچیچ سکاندار تیم ملی فوتبال ایران شد. اتفاقی دور از انتظار که تعجب خیلیها را برانگیخت. مرد کروات در مهمترین تجربه سرمربیگریاش دوباره همه را حیران کرد. او تیمی که در آستانه حذف از دور دوم انتخابی جام جهانی بود را به سلامت راهی دور نهایی کرد و سریعترین صعود ایران به جام جهانی را به ثبت رساند اما.
اما دراگان با وجود نتایج خوبی که کسب کرده بود نتوانست هیچ جبههای را با خود همسو کند. نه بازیکنان او را دوست داشتند؛ نه حمایت خاصی از فدراسیون فوتبال میدید و نه مردم هوادارش بودند و نامش را صدا میزدند. او با تلاشی بیوقفه و با توقعی کم سعی داشت کارش را پیش ببرد. هیچ کمبودی دراگان را عصبانی نمیکرد؛ یا اگر هم میکرد او آنقدر در خفا اعتراض میکرد که صدایش به هیچ جایی نمیرسید. اسکو آرزوی حضور در جام جهانی را داشت و همین آرزو، باعث شد تا خیلی چیزها را از دست بدهد.
۱۵ برد، یک تساوی و ۲ باخت. این کارنامه دراگان اسکوچیچ در تیم ملی فوتبال ایران است. میانگین ۸۳ درصد پیروزی عددی نیست که یک مربی را به سمت و سوی برکناری ببرد اما دراگان دچار این تراژدی بزرگ شد. او قربانیِ مسائل مختلفی شد؛ از جمله آرزویش برای چشیدن مزه حضور در جام جهانی. او سعی داشت فدراسیونِ عزیزی خادم و میرشاد ماجدی را به هر طریقی راضی نگه دارد تا آنها از او حمایت کنند اما همین استراتژی باعث شد تا حمایت بازیکنان، رسانهها و مردم را از دست بدهد و قمارش روی صندلی کسانی که ماندنی نبودند؛ با شکست مواجه شد تا نتواند از گندمِ خوشمزهی قطر تناول کند. نه مشکلات اردو، نه کمبود بازیهای دوستانه، نه دودستگی میان بازیکنان، نه صحبتهای ستارهها علیه او، نه برخورد غیر محترمانه فدراسیون و نه هیچ چیز دیگری نتوانست دراگان را مجاب کند تا از لاکِ احتیاط بیرون بیاید و خودی نشان بدهد. او میخواست بماند؛ به هر قیمتی.
اسکوچیچ با وجود چند سال حضور در ایران راه و رسم دلبری کردن را نیاموخته بود. در فوتبال ایران برای محبوب شدن به چیزهایی فراتر از کسب نتیجه احتیاج دارید. کاریزما، حلقهی مفقودهی اسکوچیچ بود. او نه مثل هموطنش برانکو و نه مانند کارلوس کیروش نتوانست قلبها را به تسخیر خود درآورد و همین ناتوانی کار دستش داد. انتظار میرفت سرانجام روزی صبرش لبریز شود و به درستی از خودش دفاع کند اما هیچوقت شاهد دفاعی محکم از او نبودیم. شما وقتی میتوانید انتظار احترام داشته باشید که خودتان برای خودتان احترام قائل باشید اما اسکوچیچ هیچوقت از خودش دفاع نکرد.
ماجرای دراگان یک قربانی داشت و قربانی مذکور، خودش بود. او کسی بود که باید شکست میخورد و احتمالا برنامه هم همین بود اما دوام آورد. مقاومتی که سرانجام در آستانه جام جهانی در هم شکست. او ۹۴۴ روز سرمربی تیم ملی بود و در تمام این روزها سایه سنگین برکناری و اخراج را حس میکرد. حتی بردهای پی در پی و رکوردشکنیها هم نتوانست دراگان را نجات دهد. برای ردیف کردن مقصران این اتفاق باید نامهای زیادی را بشماریم اما بدون شک خود اسکوچیچ هم یکی از مقصران بود. او که برای محقق کردن آرزوی حضور در جام جهانی، هزینههای زیادی کرد و سرانجام آرزویش در حد همان آرزو ماند.
و در پایان باید گفت شاید دراگان انتخاب اشتباهی برای سرمربیگری تیم ملی بود اما نتایجش سزاوارانه بود و حداقل باید احترام بیشتری را از فوتبال ایران دریافت میکرد.