جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
در شرایطی که دیگر مذاکراتی برای احیای برجام فراهم نیست، می‌توان عملکرد دستگاه دیپلماسی را تنها در واکنش‌ها، بیانیه‌ها و احضار‌ها مشاهده کرد که دیپلماسی کشور را به دیپلماسی واکنشی بدل کرده است.
کد خبر: ۱۷۶۶۴
۰۳ بهمن ۱۴۰۱ | ۲۲:۰۰

شرایط امروز کشور در عرصه سیاست خارجی که از تنش پیش‌آمده در روابط تهران و غرب ناشی شده، این نگرانی را ایجاد کرده است که پیام این تنش، فضا را برای انزوای ایران در عرصه همسایگان و کشور‌های نزدیک ایجاد کرده و مجددا شاهد شکل‌گیری ائتلافی سیاسی علیه کشور باشیم. در همین راستا نیز هر رخداد و اظهارنظری که نام «ایران» را در خود داشته باشد با حساسیتی مضاعف مورد ارزیابی و کنکاش رسانه‌ها و افکار عمومی قرار می‌گیرد. در روز‌ها و هفته‌های اخیر مصادیق این اظهارات را نخست می‌توان در بیانیه مشترک رئیس‌جمهور چین با ولیعهد عربستان و بیانیه مشترک با سران کشور‌های شورای همکاری خلیج‌فارس یافت که ضمن درخواست از ایران برای رعایت موازین حسن همجواری در منطقه، در بیانیه مشترکی با اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس، خواستار حل مسالمت‌آمیز موضوع جزایر تنب‌بزرگ، تنب‌کوچک و ابوموسی شد. استفاده مکرر و با تاکید مقامات عراقی شامل رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر منتخب چارچوب هماهنگی احزاب شیعه نزدیک به ایران از واژه مجعول خلیج‌عربی و این امر که حتی تلاشی صورت نمی‌گیرد تا از آزردگی تهران کمی کاسته شود را می‌توان دومین مصداق برای نگرانی این روز‌ها در عرصه دیپلماسی دانست و البته سخنان رئیس‌جمهور کره جنوبی که در جریان سفر به امارات و در جمع نیرو‌های نظامی کره‌ای حاضر در آب‌های این کشور در سخنانی خارج از عرف دیپلماتیک از ایران به‌عنوان دشمن اصلی کشور میزبانش نام برد که در روز‌های اخیر در کنار دو مصداق بالا بار‌ها مورد بحث قرار می‌گیرد. نکته قابل‌تامل در کنار مباحث بالا، رویکرد کشور‌های عربی جنوب خلیج‌فارس مانند عربستان سعودی و امارات است که به نظر می‌رسد در تلاش هستند تا با مدیریت دیپلماتیک روابط خود با تهران، در فضای تنش موجود میان ایران و اتحادیه اروپا و آمریکا قرار نگیرند و منطقه را در آرامش هرچند مصنوعی حفظ کنند. اینکه آیا این کشور‌ها در حال بازی با ایران هستند نیز مبحثی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد. در جریان وقوع تمامی رویداد‌های بالا و در شرایطی که دیگر مذاکراتی برای احیای برجام و نقش‌آفرینی تهران در عرصه بین‌الملل فراهم نیست، می‌توان عملکرد دستگاه دیپلماسی را تنها در واکنش‌ها، بیانیه‌ها و احضار‌ها مشاهده کرد که دیپلماسی کشور را به دیپلماسی واکنشی بدل کرده است. این انتقاد و نگرانی از رخداد‌های ذکرشده را در جریان گفتگو با علم صالح، استادیار مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ملی استرالیا مورد بررسی قرار داده‌ایم که در ادامه می‌آید.

آیا در پی تحولات اخیر در حوزه اعتراضات داخلی در ایران، تنش در روابط ایران و غرب و از دستور کار خارج شدن احیای برجام از سوی آمریکا و تروئیکای اروپایی، این تصور برای کشور‌های پیرامونی و فرامنطقه‌ای ایجادشده که رد شدن از خط قرمز‌های تهران اقدامی کم‌هزینه است؟
ابتدا باید یک بحث نظری درباره این مسائل را مطرح کنم؛ اینکه در سیاست خارجی کشور‌ها تناقض، تضارب یا اختلاف‌هایی وجود داشته باشد، امری طبیعی است. تقریبا ۲۰۰ کشور در دنیا داریم که در سیاست خارجی‌شان تناقض‌های بسیار زیادی با کشور‌های گوناگون وجود دارد و این مسئله هیچ ارتباطی به نوع و شکل حکومت ندارد و سیاست امری پرتناقض است. به‌همین‌خاطر این تصور‌ها و تحلیل‌ها که این موضوع درست است و یا آن موضوع درست نیست و تحلیل امورات سیاسی در تصمیم‌گیری‌ها یا سیاست‌گذاری خارجی، بیشتر بحث رمانتیک و احساساتی است. به‌طور کلی تناقض امری بسیار طبیعی در سیاست‌گذاری خارجی است و حتی گاهی اوقات در دیدگاه‌های راهبردی کشور‌ها تناقض و تضارب می‌بینیم. اینکه با دو کشور که درحالی‌که این دو کشور با هم متخاصم هستند، رابطه مناسب داشته باشید، امری نیست که در سیاست خارجی آن را نادیده قلمداد کنیم. در سیاست‌گذاری خارجی چیزی به نام خط قرمز نداریم؛ سیاست خارجی برای این است که خط قرمز‌ها را پشت سر بگذارند، بشکنند یا زیر پا بگذارند وگرنه اگر هر کشوری برای خودش خط قرمز‌هایی را خط‌کشی کند، در دیپلماسی یا سیاست‌های خارجی جایی برای بحث باقی نمی‌ماند. گاهی اوقات برخی‌ها در سیاست خارجی خط قرمز‌هایی می‌کشند و کشور‌های قدرتمند خیلی راحت آن را زیر پا می‌گذارند. برای مثال، در دولت اوباما برای استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه خط قرمز گذاشته شد و استفاده هم شد؛ نمی‌دانیم چه کسی استفاده کرد، اما آمریکا باور داشت اسد این کار را کرده است، ولی حمله نکرد و خط قرمزش را کنار گذاشت. اسرائیل هم برای ایران خط قرمز‌های زیادی گذاشته بود که ایران از این خط قرمز‌ها رد شده و باز هم هیچ کاری نکرد و هیچ اتفاقی نیفتاد. پس اینکه خط قرمز باشد یا نباشد، امری نسبی است و وظیفه دیپلماسی زیر پا گذاشتن و نادیده گرفتن خط قرمزهاست. ایران هم تا زمانی هرگونه مذاکره مستقیم با آمریکا را خط قرمز می‌دانست، اما در برجام ۲۰۱۵ این خط قرمز زیر پا گذاشته شد. در رابطه با مسئله چین باید بگویم بحث احساساتی کردن یک اتفاق راهبردی در منطقه است. در خاورمیانه جدیدی به سر می‌بریم که نقش آمریکا کم‌رنگ شده و حضور و مداخلات آمریکا در منطقه تضعیف‌شده و کشور‌های منطقه مخصوصا کشور‌های قدرتمند منطقه به‌دنبال تنوع بخشیدن در سیاست خارجی‌شان هستند؛ حتی عربستان و مطمئنا ایران و ترکیه، که باعث شود وابستگی سیاسی امنیتی به آمریکا تا حدود زیادی از بین برود؛ حتی برای متحدینی مانند عربستان. این امری است که برای سیاست‌های راهبردی تهران خیلی پراهمیت است؛ یعنی تنها خطر خارجی‌ای که تهران با آن مواجه است، آمریکا است و هیچ قدرت دیگری برای اینکه یک تهدید وجودی برای ایران ایجاد کند، نداریم؛ حتی نه اروپا و نه کشور‌های همسایه و فقط آمریکا است که می‌تواند چنین تهدیدی برای ایران باشد؛ به‌همین سبب هر جایگزینی برای آمریکا در منطقه خاورمیانه امری مطلوب برای تهران است و نزدیک شدن عربستان و چین پس از ملاقات و رفتن رئیس‌جمهور چین به عربستان تحولی است که ایران در نهایت از آن استقبال می‌کند و در آینده حضور چین که معمولا یک حضور اقتصادی است، می‌تواند باعث شود در منطقه خاورمیانه پسامنازعاتی که منازعات تقریبا حل‌شده و تهدید آمریکا برای ایران در منطقه رفع‌شده، یک توازن خیلی خوب بین کشور‌های منطقه ایجاد کند. وزارت امور خارجه ایران به این سخنان واکنش نشان داد، اما این‌ها بیشتر جنبه و مصرف داخلی دارد تا اینکه از نظر دیپلماتیک ارزش و معنا و مفهومی برای ایران داشته باشد. تاکید می‌کنم سفر رئیس‌جمهور چین به عربستان امری است که مطمئنا ایران از آن استقبال زیادی می‌کند و به‌طور استراتژیک و در درازمدت خیلی اهمیت دارد و هر چیزی که جایگزین آمریکا باشد، برای ایران امری مطلوب است.

آیا بیانیه رئیس‌جمهور چین با سران شورای همکاری خلیج‌فارس، استفاده مکرر مقامات عراقی از واژه مجعول خلیج‌عربی و سخنان رئیس‌جمهور کره‌جنوبی می‌تواند مصادیقی برای این مسئله باشد؟
امروز در خاور‌میانه‌ای به سر می‌بریم که تفاوت زیادی با سه‌چهار یا ۱۰سال پیش دارد و لازمه تغییرات پیش‌آمده یک نسخه جدید سیاسی، امنیتی و اقتصادی است که باید کشور‌های منطقه مدنظر قرار دهند. وقتی شرایط منطقه تغییر می‌کند، سیاست‌های خارجی و سیاست‌های امنیتی داخلی و خارجی نیز تغییر می‌کند؛ به همین علت شاهد این هستیم که منطقه تغییر کرده و حضور آمریکا کم‌رنگ شده است و قدرت‌های منطقه مستقل‌تر رفتار می‌کنند؛ مثلا سیاست خارجی ترکیه، سیاست‌هایی نیست که غرب از آن‌ها خشنود باشد و سیاست‌های عربستان هم سیاست‌هایی نیست که غرب و به‌ویژه آمریکا را خشنود کرده باشد؛ مخصوصا در مورد مسئله امنیت انرژی و کم کردن تولید و صادرات نفت که منجر به بالا رفتن قیمت نفت شد و دیدیم حتی بین واشنگتن و ریاض تنش ایجاد شد. در مورد ایران هم بدون شک سیاست‌هایش برای غرب خشنودکننده نیست. باید ببینیم کشور‌های منطقه در سایه این تغییرات پراهمیت چه نظمی را برای آینده خود تعریف می‌کنند. در مورد عراق و استفاده از کلمه مجعول خلیج‌عربی به جای خلیج‌فارس باید بگویم عراق هم عراقِ سال‌های ۲۰۱۴ یا ۲۰۱۵ نیست که نیمی از کشور تحت تصرف داعش باشد. شخصیتی مثل سردار سلیمانی بسیار قدرتمند و پررنگ در عراق عمل می‌کرد و آمریکا حضور داشت و منطقه بسیار پرتنش بود و در کنارش مسائل سوریه، یمن و لیبی هم بود. پس از نظر منطقه، مشکل عراق مشکل امنیتی نیست و مشکلات سیاسی است که از زمان آقای مصطفی‌الکاظمی اگر بین ایران و کشور‌های غربی توازن ایجاد نشد، حداقل توانستند تا حدودی بازگشت به آغوش جهان عرب را آغاز کنند و این باعث شد روابط بهبود یابد و بهبود روابط بغداد و کشور‌های عربی موجب گردید جنبه ملی‌گرایی عربی تقویت شود و این چیز عجیبی نیست. زمانی که مسائل عراق امنیتی بود، مذهب‌گرایی بخش بسیار پراهمیت این داستان و گفتمان سیاسی بغداد بود؛ اکنون عراق با بهبود بخشیدن به اوضاع امنیتی و مستقل شدن تا حدودی و ایجاد توازن نسبی بین ایران و جهان عرب و همچنین بهبود بخشیدن وضع اقتصادی به‌شدت توانست از صادرات نفتش در چند سال اخیر درآمد‌های بالایی داشته باشد و این‌ها موجب شد گفتمان سیاسی بغداد تا حدودی مستقل‌تر از ایران باشد. در این شرایط، حتی اگر نخست‌وزیری از عراق به ایران نزدیک باشد، بدون‌شک نیم‌نگاهی یا نگاهی به جهان عرب هم خواهد داشت، مخصوصا اینکه کشور‌های بسیار ثروتمندی مثل عربستان و امارات می‌توانند برای سرمایه‌گذاری و بهبود عملکرد اقتصادی عراق عملکرد مناسبی داشته باشند. ایجاد حساسیت‌ها در مورد استفاده از این کلمات بیشتر از اینجا ریشه پیدا می‌کند که عراق تا حدودی در حال بازگشت به ناسیونالیسم‌گرایی عربی است و به‌شدت به این مسئله احتیاج دارد، چراکه عراق از نظر شکاف‌های اجتماعی، چندتکه و چندپاره است؛ مخصوصا که نسل جدید عراقی اصلا زمان صدام را ندیده‌اند یا به یاد ندارند و مطمئنا به یک ملی‌گرایی نیاز دارند، همان‌طور که ایران، ترکیه و سایر کشور‌ها به آن نیاز دارند. بخشی از این موضوع به بازگشت عراق به رویکرد ملی‌گرایی برمی‌گردد که این هم یک بحث سیاسی است و لازمه‌اش در مورد سمبل‌هاست. ملی‌گرایی کاملا براساس سمبل‌ها شکل می‌گیرد و آن‌ها روی سمبل‌هایی که می‌تواند برای مردم‌شان حساسیت ایجاد کند یا مردم‌شان حساس باشند، انگشت بگذارند و چنین اصطلاحاتی را به‌کار ببرند. واژه خلیج‌عربی کاملا ریشه ناسیونالیسم عربی دارد و این مسئله از زمان جمال عبدالناصر شروع شد و جمال عبدالناصر برای اینکه بتواند ناسیونالیسم عربی را در منطقه خلیج‌فارس در بین کشور‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس علیه پادشاهی‌ها تقویت کند، این اصطلاح را به کار برد یا در گفتمان آن زمان آن را رایج کرد و در اصل می‌خواست با ایجاد حس ناسیونالیسم‌گرایی عربی به کشور‌های پادشاهی عربی ضربه بزند و به همین دلیل الآن هم برخی کشور‌ها از این اصطلاح برای تقویت ایجاد حس ناسیونالیسم‌گرایی خود استفاده ابزاری می‌کنند.

در خصوص سخنان رئیس‌جمهور کره‌جنوبی هم باید بگویم اگرچه حرفی که زده شده فقط در بین سربازان کره جنوبی در امارات بود، اما با این حال این امری متغایر با رفتار دیپلماتیک است. مطمئنا قبل از هر چیزی شخص رئیس‌جمهور کره‌جنوبی از بیان این سخنان و از گاف مفتضحانه‌ای که در این سفرش داد، ضربه می‌خورد. اولا امارات این حرف را تایید نکرد و اساسا این امر درست نیست و دوم اینکه، در یک جلسه رسمی گفته نشده که امارات بخواهد جوابگو باشد وگرنه خود امارات نیز باید پاسخگو می‌شد، ولی، چون در جلسه بین سران نبوده امارات جوابگو نیست و به همین سبب است که فقط خود کره‌جنوبی تلاش کرده بود دراین‌باره توضیحاتی دهد که توضیحاتش بسیار بی‌معنی بود و بدون‌شک در حال حاضر ایران رابطه خیلی خوبی با امارات دارد و با خود کره‌جنوبی هم از سال ۱۹۶۲ رابطه بسیار خوبی داشته است، اما این گفته می‌تواند یک افتضاح دیپلماتیک باشد که برای خود رئیس‌جمهور کره‌جنوبی در انتخابات بعدی عواقبی خواهد داشت، ولی این به آن معنی نیست که ایشان این موضوع را در ذهن نداشته باشد. کره‌جنوبی کشوری نیست که از نظر امنیتی با ایران مداخلات یا مشکلاتی داشته باشد. تنش‌هایی در مورد پول‌های بلوکه‌شده، توقیف کشتی کره‌ای به دست ایران و روابط خوب ایران و کره‌شمالی بوده و این احتمال را می‌دهیم که ایران با کره‌شمالی ارتباطات فنی نظامی زیادی داشته باشد و این چیزی نیست که کره‌جنوبی را خوشحال کند و در نهایت امر می‌تواند سخنی برای توجیه حضور سربازان کره‌ای در امارات باشد. در هر صورت رئیس‌جمهور کره‌جنوبی باید برای سربازان توضیح می‌داد که چرا در آنجا هستند؟ به همین علت فکر می‌کنم گاف دیپلماتیک مفتضحانه‌ای بود که هیچ معنا و اثری ندارد. به‌خصوص اینکه این صحبت حتی از طرف کره‌جنوبی کاملا رد شده و امارات به‌هیچ‌وجه تایید نکرد و به نظرم تا حدود زیادی در انتخابات بعدی احزاب کره‌جنوبی از این مسئله برای کنار زدن ایشان استفاده می‌کنند.

در کنار این تحولات شاهد هستیم که کشور‌های عربی منطقه احتمالا با تیزهوشی در تلاش هستند تا وارد تنش با ایران نشوند و این در حالی است که حداقل در خصوص عربستان نوعی بازی با موضوع گفتگو برای کاهش تنش در جریان است، به این معنا که به‌رغم تاکید بر اراده کاهش تنش، هیچ قدمی برای تداوم این گفتگو‌ها و انتقال سطح آن به مذاکرات سیاسی صورت نمی‌گیرد، آیا کشور‌های عربی تنها در حال حفظ وضع موجود و کنترل آن هستند تا بتوانند فشار را مدیریت کنند؟
در رابطه با کشور‌های حوزه خلیج‌فارس و رابطه‌شان با ایران، به نظر من کشور‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس به خوبی متوجه شده‌اند خاورمیانه تغییر کرده و دارند خود را با این تغییرات تطبیق می‌دهند و تا حدود زیادی سیاست‌های خارجی‌شان را بازتعریف کردند و می‌بینیم این کشور‌ها به اسرائیل نزدیک می‌شوند که تا چند سال پیش امری باورنکردنی بود. به چین و حتی به روسیه نزدیک می‌شوند و این امر نشان‌دهنده این است که تغییرات خاورمیانه را به‌رسمیت شناخته‌اند؛ حال این تغییرات هر چیزی می‌تواند باشد؛ مثلا آمریکا تا حدودی از منطقه رفته، منازعات پایان یافته، توجه‌ها به مسائل اقتصادی، تکنولوژی و امنیت سیاسی بالا رفته و مسائل بسیار دیگری که هست؛ به‌همین‌خاطر در درازمدت شاهد بهبود روابط ایران با کشور‌های عربی هم خواهیم بود. در حال حاضر فقط ایران با عربستان و بحرین که بخشی از زیرمجموعه عربستان است، روابط ندارند و به‌همین دلیل گفتگو‌های ایران و عربستان ادامه پیدا کرده و ادامه پیدا خواهد کرد و در درازمدت بدون وجود خطر آمریکا پیشرفت خواهد کرد چراکه همیشه آمریکا برای ایران مهم بود که در منطقه است و به‌همین علت کشور‌های منطقه از این به بعد تلاش می‌کنند مشکلات‌شان را خودشان حل کنند و با همدیگر گفتمان ایجاد شود و این گفتمان در درازمدت می‌تواند بهبود داده شود. به همین سبب چشم‌انداز خوبی برای برگشت روابط ایران و عربستان متصور هستم.

در تحولاتی که پیش‌تر در موردشان صحبت کردیم، یک آسیب در دستگاه دیپلماسی به‌شدت خودنمایی کرد و آن آسیب این بود که سیاست خارجی ایران به‌شدت واکنشی شده است. به این معنا که با به بن‌بست رسیدن مذاکرات برای احیای برجام عملا هیچ کنشی در دستگاه دیپلماسی وجود ندارد و تنها نقش‌آفرینی وزارت امور خارجه به واکنش در برابر اقدامات و اظهارات خلاصه شده است، چقدر به وجود این ضعف باور دارید؟
بدون‌شک پس از حمله ۲۰۰۳ آمریکا به عراق، دستگاه دیپلماسی ایران فقط برای اجرای سیاست‌های خارجی و منطقه ایران ساخته شده بود و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک و راهبردی خارجی، چه منطقه‌ای و چه بین‌المللی به‌خصوص در مورد روابط با غرب، آمریکا، اروپا و حتی روسیه و چین، دیپلمات‌ها آخرین کسانی بودند که حق اظهارنظر داشتند یا به عبارتی دولت پنهان در ایران است که این سیاست‌ها را تعیین می‌کند و اگر ضعف یا قدرتی باشد این افراد فقط در اجرا و شکل و نوع عمل‌اش می‌توانند سهیم باشند. به‌همین‌خاطر سیاست‌گذاری‌های خارجی ایران هم امنیتی، هم نظامی، هم سیاسی و هم اقتصادی بوده و همه این‌ها درهم‌تنیده و درهم‌پیچیده بوده است و به‌همین دلیل هیچ فرقی نمی‌بینم بین اینکه چه کسی وزیر خارجه ایران و چه کسی معاون‌اش باشد، چراکه سیاست‌گذاری‌ها جای دیگر خط‌کشی می‌شود و این‌ها تنها مجری هستند. در سیاست خارجی به سادگی نمی‌شود قضاوت کرد. اتفاقات بسیار زیادی در دو سال اخیر و از زمان آمدن آقای رئیسی افتاده؛ طالبان به افغانستان برگشت، آمریکا کاملا از منطقه خارج شد، به‌رغم وعده‌هایی که آقای بایدن داد، آمریکا به برجام بازنگشت و نتانیاهو رفت و برگشت و به همین سبب است که اگر بخواهیم قضاوت منصفانه‌ای از یک سیاست‌گذار خارجی یا دستگاه دیپلماتیک وزارت خارجه داشته باشیم، باید تمام فرازونشیب‌ها و تلاطم‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی را مدنظر قرار دهیم و ساده‌انگارانه است که بگوییم این سیاست‌گذاری‌ها درست یا نادرست بوده است.

در سیاست‌گذاری‌های دیپلماتیک مخصوصا در دولت پنهان، سیاست‌گذاران به معلوماتی دسترسی دارند که مردم و کسانی که خارج از حلقه دولت پنهان هستند، به آن دسترسی ندارند و به جرأت می‌توانم بگویم گاهی رئیس‌جمهور‌ها هم به آن اطلاعات دسترسی ندارند. در ایران اتفاقاتی افتاده که نه‌تن‌ها وزرای خارجه، بلکه رئیس‌جمهور‌ها هم از آن‌ها اطلاعات دقیقی نداشتند و به همین علت است که در رفتار‌های سیاست‌گذاران خارجی در آمریکا و کشور‌های دموکراتیک اروپایی معمولا قابل حدس است که چیز‌هایی می‌دانند که ما نمی‌دانیم و معمولا به این معنا نیست که این‌ها غیرعقلانی رفتار می‌کنند؛ معمولا دستگاه‌های دیپلماتیک کارساز‌هایی در سیاست‌گذاری‌ها و اجرای آن‌ها دارند و حتی آن‌هایی که در دولت پنهان هستند، عقلانی تصمیم‌گیری می‌کنند. عقلانی در اینجا به‌معنای درست و نادرست نیست و به این معناست که جمع‌بندی می‌کنند ببینند یک کار و یا کنش چقدر سود و چقدر زیان دارد. گاهی اوقات ممکن است ایدئولوژی استفاده شود و همه‌جای دنیا هم به کار برده شود. سیاست‌گذاری خارجی آمریکا هم تا حدود زیادی ایدئولوژیک است. سیاست خارجی خیلی پیچیده‌تر از این است که دو دوتا چهارتایی حساب کنیم و تمام شود؛ مثلا در جایی می‌توانند از نظر اقتصادی ضربه بخورند و از نظر امنیتی اوضاع را بهبود ببخشند یا امنیت را زیر سوال ببرند، ولی اقتصاد بهتر شود. این جابه‌جایی و درهم‌تنیده بودن مسائل دیپلماتیک بسیار پراهمیت است.

 

هم میهن

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: