صبح یازدهم مرداد سال ۹۶ پیداشدن سرهای بریده زن و مردی در یک زمین خاکی در خیابان شیخ بهایی تهران جنجال زیادی در پایتخت بهپا کرد. با حضور تیم جنایی در محل حادثه، تحقیقات آغاز و مشخص شد که قاتل پس از رها کردن سرها در زمین خاکی، آنها را آتش زده و محل را ترک کرده، اما خیلی زود آتش خاموش شده و چهره مقتولان قابل شناسایی بود.
۲۴ ساعت بعد
هیچ ردی از عامل جنایت و سایر اعضای بدن مقتولان در محل نبود. در این شرایط جستوجو در محلهای بازیافت زباله شروع شد و ۲۴ساعت بعد بقایای اجساد قربانیان هم در محل بازیافت زباله کشف شد. کارآگاهان جنایی در ادامه به بررسی پروندههای مربوط به افرادگمشده پرداختند، اما نتیجهای بهدست نیامد.
آنها در تحقیقات تخصصی به سرنخهایی از یک خودروی لندرور دست یافتند که ساعتی قبل از پیداشدن سرها، در آن محل دیده شده بود. از آنجا که این خودرو خاص بود و تعداد زیادی از این نوع خودرو در ایران وجود نداشت، بررسیها ادامه یافت و معلوم شد پیرمردی که در نزدیکی محل رها شدن سرها زندگی میکند، صاحب یکی از همین خودروهای خاص است.
او در ویلایی ۲۰۰متری در امیرآباد به همراه همسر، پسر و عروسش زندگی میکرد، اما بهگفته همسایهها مدتی میشد که از پسر و عروس او خبری نبود. همین کافی بود تا پیرمرد دستگیر شود. او در بازجوییها اعتراف کرد که مقتولان پسرخوانده و عروسش هستند و وی آنها را به قتل رسانده است.
از اقامت در انگلیس تا جنایت در تهران
متهم به قتل در آن زمان پیرمردی ۷۵ساله بود. او ۴ مدرک کارشناسی ازجمله مدیریت، حسابداری و امور بانکی داشت. وی پیش از انقلاب در بانک و دفتر نخست وزیری کار میکرد و با یک نهاد امنیتی در دوران پیش از انقلاب نیز همکاری داشت.
همچنین او در سال ۵۲مدتی در کشور انگلستان زندگی کرده و اقامت این کشور را داشت. در خانه این مرد ۳ اسلحه شکاری کشف شد که همه آنها مجوز داشتند و معلوم شد که وی با یکی از آنها که متعلق به ۶۰سال پیش بود، دست به جنایت زده بود. پیرمرد در بازجوییها گفت: پسری که من بزرگ کردم، فرزند خواهرزنم بود و من پدرخواندهاش بودم، اما او خیلی مرا اذیت میکرد و شده بود بلای جانم.
وی ادامه داد: خواهرزنم سالها قبل همسر دوم مردی شد و مدتی با او زندگی کرد. آنها صاحب پسری شدند که اسمش را شهرام گذاشتند. اما آن مرد بهخاطر اینکه همسر اولش متوجه این راز نشود از خواهرزنم جدا شد. خواهرزنم به همراه نوزادش به خانه ما آمد. از آنجا که من مشکل داشتم و نمیتوانستم بچه دار شوم، به خواهرزنم پیشنهاد دادم که پسرش را ما بزرگ کنیم. او هم قبول کرد. شهرام را از نوزادی من و همسرم بزرگ کردیم. از بچگی هر چه میخواست تهیه میکردم؛ با این حال در تربیت او موفق نبودیم. ششم ابتدایی بود که درس را رها کرد. ۲۰سالش که شد در دام موادمخدر روانگردان گرفتار شد. دوستان ناباب داشت و دیگر نمیدانستم چه کنم تا اینکه تصمیم به قتل او گرفتم.
وی ادامه داد: شهرام ۸سالی میشد که با دختری به نام نرگس ازدواج کرده بود، اما خانواده نرگس بهخاطر این وصلت دخترشان را طرد کرده بودند. روز حادثه همسرم را به خانه خواهرش بردم و سپس یکی از اسلحههای شکاریام را برداشتم و داخل آن فشنگ گذاشتم. با اسلحه گلولهای به سمت پسرم شلیک کردم که در این بین عروسم صدای گلوله را شنید و به سمت ما آمد که گلوله بعدی به وی اصابت کرد. من قصد کشتن عروسم را نداشتم او اتفاقی هدف گلوله قرار گرفت.
نجات از قصاص
پدرخوانده در ادامه و با حکم دادگاه به ۲بار قصاص محکوم و پرونده پس از تایید حکم به شعبه دوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد. در این بین مرد محکوم به قصاص در آستانه ۸۱سالگی قرار گرفت و در زندان بیمار، پیر و فرتوت شده بود. وی از ارتکاب قتلها بهشدت پشیمان بود که همین موجب شد تا تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران تلاش برای جلب رضایت اولیای دم را آغاز کنند.
تلاشها سرانجام نتیجه داد و اولیای دم مقتولان به شرط دریافت دیه، راضی به بخشش قاتل شدند. با این بخشش، پیرمرد ۸۱ساله از چوبه دار فاصله گرفت و به زندگی برگشت. سپس با توجه به اینکه ۶سال در زندان بود به دستور قاضی و بهدلیل کهولت سن، چند روز قبل از زندان آزاد شد.
همشهری