رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه، محمدحسین نظری: هر سال در ایام شهادت استاد مطهری، از جنبه های مختلف تفکر و شخصیت او بحث می شود و کسان و جریان های مختلف مطالبی در ارتباط با او مطرح می کنند. از جمله مواردی که به محض نام بردن از مطهری بر زبان ها می افتد، توصیف امام (ره) است که پس از شهادت او فرمودند «آثار مطهری بلااستثنا قابل استفاده است.» این عبارت شاید این تلقی را ایجاد کرده که مطهری نقد ناپذیر است و یا نقد آثار و افکار او هزینه ی بسیار دارد. از طرفی کسانی معتقدند که بالا بردن نقد مطهری بیش از همه به ضرر انقلاب اسلامی و خود او تمام می شود، چه اقبال به یک متفکر و امتداد تفکر او تنها با نقد او ممکن می شود. به بهانه این پرسش ها به سراغ مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی رفتیم و این مطالب را با او مطرح کردیم.
جمشیدی در این رابطه به بهمن گفت: دربارۀ این جملۀ امام خمینی که گفتهاند «آثار استاد مطهری، بیاستثناء سودمند است»، چنین اشکالی مطرح شده است: الف. آثار مطهری بیاستثناء، «سودمند» است. ب. سودمندی از «درستی» برمیخیزد. ج. پس سخنان او «بیاستثناء»، درست است. د. پس نباید مطهری را «نقد» کرد.
وی افزود: در مقام پاسخ می توان گفت که اولا «سومندی کلّی» به معنی «درستبودن همۀ جزئیات» نیست؛ چون حکم «مجموعه» است نه حکم «همۀ اجزاء». بهبیاندیگر، «برآیند نظریاتش» چنین حکمی را دارد. پس اینگونه نیست که «تمام برداشتهای اسلامی او» صحیح باشد.
وی همچنین گفت: من این پاسخ را نمیپسندم؛ با این توضیح که مطهری را «معصوم» نمیدانم و فهم دینی او را «مطلق» نمیکنم، امّا تاکنون خطایی در فهم دینی او نیافتم و یا سخن متقنی از کسی در این باره نخواندم و نشنیدم.
جمشیدی ادامه داد: ثانیا گاهی بحث میان «صحیح» و «صحیحتر» است؛ یعنی میتوان گفت برداشتهای اسلامی مطهری، «همۀ حقیقت» و «صورت نهاییِ حقیقت» نیست، بلکه میتوان به معارف «بیشتر» و «بالاتر»ی نیز دست یافت و استاد مطهری، «نقطۀ پایان» نیست. پس هرچند سودمندی به معنی درستبودن است، امّا درستبودن به معنی تمام حقیقت بودن نیست و اینجاست که میتوان نقد کرد و پیشتر رفت و بیشتر فهمید.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: از طرف دیگر، حتّی اگر همۀ تفاسیر و تحلیلهای اسلامی استاد مطهری نیز درست باشند، باز هم نباید راه نقادی را مسدود کرد؛ چراکه انسداد و اختناق با «آزاداندیشی» و «آزادفکری» سازگار نیست و عرصۀ فکر دینی باید عرصۀ «تضارب آراء و عقول» باشد.
وی افزود: پس حتی اگر منتقدان و مخالفان استاد مطهری، نظریات دینیِ ناصوابی داشته باشند، باز هم باید به آنها مجال بازگویی و مطرحکردن را داد. در جامعۀ دینی، برداشتهای دینیِ هیچ انسانِ غیرمعصومی، فراتر از نقادی و ابطال و رد و انکار نیست. پس سومندی مطلق، نافی امکان نقادی نیست.
جمشیدی همچنین در نقد سخنان اخیر دکتر داوری اردکانی که در همایش «شهید مطهری و امتداد اجتماعی حکمت و فلسفه اسلامی» گفته بود مطهری بیش از هر چیز فیلسوف بود و در نظر به چیزها و قضایا به آغاز و مبادی میرفت، اظهار داشت: مطهری همواره خوی و خصلت فیلسوفانه داشت، امّا مسأله این است که در «مبادی» و «سرچشمهها» متوقف نماند و به «فهم» و «تفسیر» بسنده نکرد، بلکه با «موقعیّتهای عینی» و «ضرورتهای بیرونی» پیش آمد و «کنش» و «حرکت» داشت و پرچم «تغییر» و «اصلاح» و «بازسازی» و «انقلاب» را برافراشت و «نظریه» را به «عمل» پیوند داد. او «فلسفه» را برای «فلسفه» نخواست؛ بلکه همهچیز و از جمله فلسفه را به خدمت «غایات و مقاصدِ قدسیِ» خویش درآورد و «وضعِ عینیِ جامعه» را چند گام پیش برد. پس مطهری بیش از آنکه «فیلسوف» باشد، «حکیم» بود.
وی افزود: مطهری از فلسفه، «بُت ذهنی» نساخت و مبتلا به «ذهنبسندگی» نشد، بلکه با فقه نیز چنین نکرد. مطهری چشم به «حاجاتِ معرفتیِ جامعه» داشت و در طلب «تعالیِ مدنی» بود. در نظر او، «فلسفهزدگی» و«فلسفهبسندگی»، مذموم بود و ازاینرو «جامعیّت» داشت.
این استاد فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: آری، مطهری دارای تعلّقاتِ فلسفی فراوان بود و در میان علوم اسلامی، بیش از همه به آن اهتمام داشت، امّا اهتمام و جدّیّت او معطوف به آفریدن «زیرساختِ فکریِ برای جامعه» بود و میخواست از امکانهای فلسفی برای چنین هدفی بهره بگیرد. همین مواجهۀ هوشمندانه و اجتماعمدار، از مطهری یک «حکیم انقلابی» ساخت، درحالیکه دیگران نه «حکیم» شدند و نه «انقلابی» ماندند.
وی با اشاره به اینکه برخی از اهل فلسفه از «فلسفه» آغاز کردند و با «فلسفه» پایان یافتند، گفت: وقتی از ذات پرسش و تأمّل، «لذّت معقول» ببری و این «لذّاتِ درونیِ اشباعناپذیر» را بر «حاجاتِ بیرونیِ معلّق» ترجیح بدهی، در نهایت یک «تفکّر ناتمام و سرگردان» از خود بهجا خواهی گذاشت که طالبانش، تمنّای «لذایذِ معقول» دارند، نه «شدنهای تکاملیِ تاریخ» و «برآشفتن بر عالم تجدّد» و «انقلابیگریِ معطوف به تقرّبالیالله.» این سرنوشت دو گونه مواجهه است. تاریخ فردا، چشمانتظار «فیلسوفان مسلمانی» است که از خویش، «حکمای انقلابی» بسازند.