جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
ما و سونامی کره‌ای
نوجوان ساده است و برای کشف هویت خود مثل نوزادی که همه‌چیز را میخورد تا بشناسد، همه‌چیز را میخورد تا خودش را بشناسد. اما آیا در نبود موسیقی خوب داخلی و یا شاید به بیانی دیگر وضعیت خلا، بعضی میخواهند نوجوان را چیزخور کنند؟
کد خبر: ۹۵۵۷
۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ | ۱۱:۴۳
نویسنده : فائزه نادری

رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه اجتماع - فائزه نادریموضوع قدری پیچیده است. از هویت نوجوان و جهانی‌شدن شروع میکنیم و به نسبی‌گرایی ناشی از نگاه مطالعات‌فرهنگی می‌رسیم تا قدری آسیب‌شناسی از حوزه فرهنگ ارائه دهیم و نهایت امر به لامکانی می‌رسیم که نوجوان آنجاست. او میگوید میخواهم خودم را بشناسم و یک لنگه‌ی هندزفیری‌ را توی گوشش سفت میکند. گفتمان قدرت، یک پایش را می‌اندازد روی آن یکی و می‌گوید: من میتوانم کمکت کنم، چه بخواهی و چه نخواهی.

 

هویت یک نوجوان ساده

یک نوجوان ساده را درنظر بگیرید. در کشاکش سربرآوردن جوش‌ها و علاقه‌ها، در نبردی نابرابر میان پف‌کردن بینی و جایگاه اجتماعی در مسیری که نوجوان احساس میکند تنهاست، کسی به او اهمیتی نمی‌دهد، پدرش میان فریادهای خواننده مستمرا حرف میزند و باتلاق لایتناهی اینترنت حواسش را بلعیده است، او از طریق گوش‌ها و چشم‌هایش وارد جهانی می‌شود که پدر و مادرش هیچ‌وقت وارد نشدند: جهان کی‌پاپ یا موسیقی کره‌ای! او هنوز ساده است و نمیداند وابستگی چه معنایی دارد، احساسات عمیق انسانی چیست و چرا آدم بزرگ‌ها ایبوپروفن می‌‌خورند.

 

در جهان جدیدی که نوجوان ایرانی وارد آن میشود، خواهی نخواهی او یک دیگری است. در علوم‌اجتماعی دیگری واژه‌ای است که برای اشاره به نوع پست‌تر و دست‌دوم بکار می‌رود؛ جنسی که اصیل نیست چون غربی نیست. یک نوجوان ساده ایرانی دیگریِ یک سفیدپوستِ غربیِ مسیحیِ مصرف‌گرای پولدارِ سفیدِ انگلیسی‌زبان است که همبرگر مک‌دونالد میخورد ، بیسبال بازی میکند و شبها در اتاق زیرشیروانی میخوابد. درواقع هویت نوجوان سیال‌ترین نوع بودن در جهانی‌ست که هر آن آب رودخانه‌اش با آب رودخانه‌ی لحظه‌ی قبل‌ فرق میکند اما دیگری ثابت است.

 

دیگری میتواند یک شرقی باشد، یک سیاهپوست، یک اهل اروپای شرقی و آمریکای لاتین یا یک آفریقایی که موهایش به لختی موهای یک سوئدی نیست و هیچ‌وقت کک و مک نمی‌زند. آدم‌ بزرگ‌ها در جهانی با چنین مشخصه‌های سینوسی و نامطمئن قرص اعصاب می‌خورند و خودشان را گم میکنند، نوجوان‌های ساده‌ که بماند. نوجوان میخواهد هویت خودش را با شناسه کابری اسپاتیفای، پلی‌لیست‌های متکثر و تماشای بی‌وقفه‌ی انیمه‌های سریالی ژاپنی تعریف کند اما در دریای خود و دیگری سرگردان میشود و فکر میکند هویت واقعی کی‌پاپر بودن در دنیایی فانتزی با رنگ‌های پاستلی است و یا کاریکاتوری کج و معوج از امید، با فریاد خودت باش.

 

نوجوان ساده است و برای کشف هویت خود مثل نوزادی که همه‌چیز را میخورد تا بشناسد، همه‌چیز را میخورد تا خودش را بشناسد. اما آیا در نبود موسیقی خوب داخلی و یا شاید به بیانی دیگر وضعیت خلا، بعضی میخواهند نوجوان را چیزخور کنند؟

 

مدرنیته شرق را می‌بلعد

 در مسیری که مدرنیته آن را آسفالت کرده نباید بدنبال یک نوجوان ساده گشت. مدرنیته همه‌چیز را آسفالت میکند. این مسیر مسیر غرب است و در جهان امروز نوجوان ساده وجود ندارد. هرنوجوانی که به موبایل هوشمند و اینترنت دسترسی داشته باشد غیرساده است. نمیدانم گیدنز وقتی از جهانی شدن حرف میزد چشم‌هایش پر میشد و گلویش را بغض میگرفت یا نه، من اما سوژه‌های گریه‌دار کم نمی‌بینم.

 

من بعنوان یک دانشجوی جهان سومی خاورمیانه‌ای وقتی یک نوجوان ایرانی می‌بینم که فکر میکند سوشی خوردن با چاپستیک فضیلت است، متاثر میشوم. جهان کی‌پاپ که دیگر محدود به موسیقی نیست و مرزهای فرهنگ و سبک‌زندگی هم متعلق به خود کرده‌است، جهان انیمه‌های چشم‌درشت و حفظ کردن جمله دوستت دارم به زبان کره‌ای، گرچه ظاهرا گرایش به شرق دارد و با غرب بیگانه است اما مناسبات سرمایه‌دارانه مسلط بر کره‌جنوبی، رسوخ مدرنیته به فرهنگ شرقی و همچنین هم‌خوابی شرق و غرب در بستر جهانی‌شدن، باعث شده الگویی که شرق به جهان معرفی میکند به همان اندازه خودخواهانه و سودجویانه باشد که الگوهای غرب و این یعنی جهان پر زرق و برق کره‌ای جهانی با پشتیبانی همه‌جانبه غرب است.

 

دل وجود ندارد

انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه بجز خون و التهاب ترکش‌های زیادی به سراسر جهان پرتاب کرد. انقلاب آزادی فرانسه انقلاب دل‌ها (بخوانید نفس اماره) بود. من دلم میخواهد و تمام. این من هستم که اهمیت دارم، حال من باید خوب باشد، من نباید آسیب ببینم، من باید نفع ببرم و من باید تعیین کنم چه چیزی برای من خوب است. تمام اینها از منظر مطالعات‌فرهنگی مهمل است، یعنی امکان ندارد.

 

نوجوان در عالم غیرسادگی خودش درحالیکه به پشتی مبلمان لم داده است و حواسش را به لایو کنسرت بی‌تی‌اس داده با خودش میگوید: من دلم میخواهد این لایو را ببینم و کسی من را مجبور نکرده. "این دقیقا صدای بی‌صدای گفتمان قدرت است که از توی صفحه پرنور گوشی بیرون می‌آید و تعیین میکند او چه چیزی را بخواهد" مطالعات‌فرهنگی می‌گوید.

یعنی دلم میخواهد در دنیای سرمایه مهمل است. قدرت نسبتی با خواستن برقرار میکند که نوجوان پیش آن موش است. اگر من میگویم کی‌پاپ دوست دارم این بدلیل آن است که سرمایه‌گذاران و ابرسرمایه‌داران جهانی دوست دارند و بر این سبک موسیقی سرمایه‌گذاری می‌کنند چون به اصطلاح پول توی آن است!

 

پول کجاست ؟

همه این‌ها را گفتم که به اینجا برسم. محبوبیت موسیقی کی‌پاپ در ایران و جهان نسبت وثیقی با قدرت هژمون دارد و اگر دستِ نوجوان غیرساده خالی از موسیقی خودی است، هم بدلیل کم‌کاری‌های مسئولین داخلی و هم بدلیل زور زیاد قدرت‌های الگوساز سرمایه‌دارانه است.

اگر نوجوان ایرانی لنگه‌ی هندزفیری‌اش را توی گوشش سفت میکند تا اپیزود آخر گروه بی‌تی‌اس و بلک پینک را از توی پلی‌لیست دلخواهش پیدا کند و سرگرم شود، بخاطر دل خودش نیست، بخاطر دلِ قدرت است، دل کسانیکه می‌خواهند از طریق الگوسازی و یکدست‌کردن نمونه خوب نوجوان، پول دربیاورند، حتی اگر آن الگو به ظاهر شرقی باشد.

این است که نوجوان در مسیر کشف هویت خود آلوده به الگوهایی میشود که از نگاه غربی‌ها اصیل‌ است و قدرت تصمیم گرفته آنها الگوی برتر باشند. حالا نوجوان در اتاقی پر از پنجره می‌نشیند، موسیقی کی‌پاپ گوش میکند و فکر میکند دل دارد و خودش انتخاب میکند، فکر میکند دارد به خود واقعی‌اش نزدیک میشود، خودش را میشناسد و ذائقه‌ای که خوب و برتر است را انتخاب میکند؛ درحالیکه  موسیقی شرقیِ کی‌پاپ، از سوی غرب تبلیغ میشود تا در مسیر هویت‌یابی نوجوان‌های سراسر جهان دوزِ توهمِ دل داشتن را زیاد کرده، ذائقه‌هایی یکسان را بصورت انبوه تولید کند.

 

*دانشجوی ارشد مطالعات‌فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: