به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از روزنامه جوان، سردار رضا میرزایی از قدیمیترین همرزمان سردار شهید حاج حسین همدانی معتقد است که اگر بخواهیم افتخارات حاج حسین را صرفاً تیتروار بیان کنیم، مجالی بسیار میطلبد و به این راحتیها نمیتوان خدمات ایشان به ایران اسلامی را معرفی کرد. او که با شهید همدانی از مبارزات انقلابی گرفته تا حضور در التهابات کردستان و دفاع مقدس و پس از آن همراه بوده، میگوید که حاج حسین تنها در جنگ تحمیلی پنج بار به محاصره دشمن افتاده بود و هر بار امکان داشت که جانش را بر سر حفظ کیان ایران اسلامی بدهد. اگر جانفشانیهای امثال حاج حسینها نبود چه بسا امروز ایرانی نمیماند که یک نفر در امنیت موجود در آن بنشیند و از بیافتخاری یکی از پرافتخارترین سردارن تاریخ معاصر کشورمان بگوید.
آشناییتان با شهید همدانی به چه زمانی بر میگردد؟
من متولد ملایر در استان همدان هستم. هر چند از شش سالگی به تهران مهاجرت کردیم، اما مرتب بین همدان و تهران در رفت و آمد بودم و از همان سالهای ۵۶ و ۵۷ که اوج انقلاب بود با شهید همدانی آشنا شدم. ایشان راننده اتوبوس بود و در پوشش یک راننده اقدام به انتقال و توزیع اطلاعیهها، نوارهای صوتی و اعلامیههای حضرت امام میکرد. یادم است شهید همدانی اعلامیهها را داخل طاقه پارچه میگذاشت و این طرف و آن طرف میبرد. ایشان حتی در تهیه سلاح برای مبارزین انقلابی هم شرکت داشت که یکی از سختترین و خطرناکترین کارهایی بود که در شرایط آن زمان، یک انقلابی میتوانست انجام بدهد. حاج حسین سربازیاش را در تیپ هوابرد شیراز گذرانده بود و بر همین اساس دورههای کماندویی و چتربازی را پشت سرگذاشته بود. به عنوان یک جوان ورزیده با تجربیاتی ارزنده قدم به میدان مبارزات انقلابی گذاشته بود.
اینکه حاج حسین با اتوبوس اعلامیه امام را توزیع میکرد، نکته جالبی است که کمتر بیان شده، در کل انگار یک جور اجحافی در بیان مبارزات و افتخارات حاج حسین صورت گرفته است.
شهید همدانی آدمی نبود که بخواهد از خودش بگوید. در زمان حیات ایشان، من اگر مصاحبهای میکردم یا خاطرهای را میخواستم راجع به عملیاتی بگویم، حاجی از من میخواست که از ایشان حرفی نزنم. میگفتم خب اگر در فلان عملیات شما بودید و من بخواهم از حضور رزمندهها و فرماندهها بگویم، نمیشود که اسمی از شما برده نشود. با این وجود حاج حسین راضی نمیشد که از او و نقشش حرفی بزنیم و بیادعا کار خودش را میکرد. از طرف دیگر وقتی قرار میشود از افتخارات حاج حسین صحبت شود، رسانهها سراغ افرادی میروند که نهایتاً در یک مقطع همراه او بودند یا اینکه صرفاً به حضور ایشان در سوریه اشاره میکنند. در حالی که شهید همدانی پیش از حضور در آنجا کوله باری از مجاهدتهای مختلف در جبهههای گوناگون داشت.
یکی از اولین کارهایی که شهید همدانی پس از پیروزی انقلاب انجام داد، مشارکت در تشکیل سپاه همدان بود، آن موقع شرایط این استان که نزدیک به مرزها هم هست چطور بود؟
هر چه ما به زمان پیروزی انقلاب نزدیکتر میشدیم، بیشتر احساس نیاز میشد که بین اقشار مختلف مردم هماهنگی و همراهی صورت گیرد. حاج حسین در هماهنگی مردم و انقلابیها نقش ارزندهای داشت و بر همین اساس بعد از پیروزی انقلاب، ایشان و دیگر فعالان انقلابی شناخته شده استان، در تشکیل نهادهای انقلابی همدان نظیر سپاه این استان نقش پررنگی داشتند. شهید همدانی از همان ابتدا در زمره فرماندهان عملیاتی این سپاه بود. بعد که بحث جدایی طلبها و ضد انقلاب در استانهای مرزی مثل کردستان پیش آمد، من این افتخار را داشتم که همراه سردار شهید همدانی، سردار شهید حسین شاه حسینی و سردار سعید طائفه نوروز حرکت کردیم و رفتیم به سمت کردستان. اردیبهشت سال ۵۹، ۹۰ درصد سنندج به دست ضد انقلاب افتاده بود. آنها جادههای اصلی این شهر به دیگر نقاط کشور را تصرف کرده بودند. از سمت همدان ضد انقلاب از دهگلان تا قروه (یک منطقهای است به اسم گنجیه) پیشروی کرده بودند. قرار شد رزمندهها از پنج محور به سمت سنندج بروند که آزادسازی محور همدان- سنندج برعهده ما بود. عملیات ۱۷ اردیبهشت ۵۹ شروع شد، ابتدا شاه حسینی و نیروهایش هلیبرن شدند به پشت ضد انقلاب و توانستند گردنه صلواتآباد را آزاد کنند. اما هنوز سراسر جاده آلوده به وجود ضد انقلاب بود و حالا شهید همدانی و نیروهایش باید جاده را از گردنه صلواتآباد تا خود سنندج (تپههای عباسآباد) پاکسازی میکردند. مسیر واقعاً طولانی بود. حاج حسین خودش پشت یک مسلسل دوشکایی که روی خودروی سیمرغ نصب شده بود نشست و پشت سرش هم تعدادی از بچههای سپاه همدان که بنده هم جزوشان بودم همراه پیشمرگان مسلمان کُرد حرکت کردیم. خودروی حاج حسین یک راننده ماهری داشت که جادههای کوهستانی را با مهارت میراند و خود حاجی هم که کاربلد استفاده از مسلسل بود. رفتیم و شکر خدا توانستیم این مسیر طولانی را با موفقیت از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی کنیم.
پس با توجه به حضور میدانی حاج حسین، امکان داشت که ایشان در همان اولین ماههای پیروزی انقلاب به شهادت برسند؟
بله، خصلت شهید همدانی بود که اگر عملیاتی را طرحریزی میکرد یا در آن سمت فرماندهی میگرفت، خودش شخصاً همراه بچهها تا خط مقدم درگیری میرفت و بارها و بارها تا مرز شهادت رفته بود. ایشان در طول دفاع مقدس پنج بار به محاصره دشمن افتادند که بنده در سه بار آن همراه ایشان حضور داشتم. در یک مورد من و شهید همدانی و شهید شهبازی و حبیبالله رمضان در منطقه سرپل ذهاب رفتیم عقبه دشمن. موقع برگشت بعثیها راه ما را بسته بودند، شهید همدانی با تاکتیکهایی که به کار برد باعث شد نجات پیدا کنیم. یا در عملیات مطلعالفجر شهید همدانی یک گروه ۱۴۵ نفره را که من هم بینشان بودم برداشت و به مأموریتی رفت که قرار نبود بازگشتی در آن باشد. در آنجا به محاصره افتادیم و تنها تعداد انگشت شماری توانستیم برگردیم. در آن شرایط بحرانی شهید همدانی حتی راضی نشد از نیروهایش دست بکشد و یکی از بچههای مجروح را روی دوش انداخت و در ناهمواریهای منطقه کوهستانی او را به خط خودی رساند.
پرداختن به حضور مستمر شهید همدانی در جبهههای کردستان و دفاع مقدس مجال بسیاری را میطلبد، اگر میشود به همین مورد عملیات مطلعالفجر و ایثاری که شهید همدانی انجام داد بپردازیم.
مطلعالفجر ۲۲ آذرماه ۱۳۶۰ شروع شده بود. دو محور داشت که یکی شیاکو و محور دوم در شمال منطقه و نقاطی مثل ارتفاعات تنگ کورک و برآفتاب بود که مشرف به گیلانغرب بودند. در شیاکو رزمندهها کیلومترها به عمق رفته بودند، اما در محور شمالی دشمن متوجه حرکت نیروهای خودی شده و راهشان را بسته بود. وقتی دشمن موفق شد محور یک را سرکوب کند، آمد و نیروهایی که در محور شیاکو به عمق رفته بودند را به محاصره انداخت. فرماندهان عملیات سردار رحیم صفوی و شهید بروجردی و شهید صیاد شیرازی بودند. خلاصه عملیات گره میخورد و حدود ۵ هزار رزمنده ارتش و سپاه در عمق به محاصره میافتند. فشار دشمن از ۲۰ آذر تا ۲۸ آذر طول میکشد و نیروهای محاصره شده آب و آذوقهشان تمام میشود و با ادامه شرایط موجود راهی نداشتند جز اینکه تسلیم شوند. در این شرایط فرماندهان فکر میکنند که اگر یک گروه بیاید به عقبه دشمن برود و با حمله به تنگه کورک آنجا را بگیرد، امکان دارد دشمن دست از محاصره نیروهای ما بردارد و آنها نجات پیدا کنند. پیشبینی هم شده بود که برای این عملیات استشهادی ۱۵۰ نفر نیاز است. یعنی آنها جانشان را فدا کنند تا ۵ هزار نیروی خودی نجات پیدا کنند. با بررسیهایی که صورت میگیرد تصمیم میگیرند از بچههای سپاه همدان کمک بگیرند.
یادم است من و سردار همدانی و شهید شهبازی به قرارگاه سمبله رفتیم و فرماندهان عملیات موضوع را برای ما تشریح کردند. بعد شهید همدانی و شهید محسن حاج بابا مدیریت میدانی عملیات را برعهده گرفتند. نهایتاً شهید همدانی ۱۴۵ نفر از بچههای سپاه همدان را برداشت و در یک عملیات متهورانه، رفتیم و ارتفاعات تنگه کورک را تصرف کردیم. دشمن که دید عقبهاش بسته شده، آمد تا ما را پس بزند که در نتیجه آن ۵ هزار نیروی محاصره شده نجات پیدا کردند.
بنابر این اگر عملیات استشهادی شهید همدانی و نیروهایش نبود، احتمال داشت ۵ هزار رزمنده به اسارت دشمن درآیند، ماجرای مجروحی که شهید همدانی در این عملیات روی دوشش حمل کرد چه بود؟
در این مأموریت شهادت طلبانه از گروه ۱۴۵ نفره تنها ۲۰ نفر توانستیم به عقب برگردیم. بعد از نجات نیروهای محاصره شده، ماندن ما در منطقه توجیهی نداشت. اوضاع به قدری وخیم بود که من حتی نمیتوانستم بروم اورکتم را که چند متر آن طرفتر بود بردارم تا خودم را از گزند سرما نجات بدهم. در چنین شرایطی شنیدیم یک نفر از بچههای مجروح به نام جلیل سوری که بچه تویسرکان بود ما را قسم میدهد او را همراهمان ببریم. حاج حسین گفت برادر میرزایی این مجروح را روی دوش من بینداز. گفتم حاجی وسط آتش دشمن من حتی اورکتم را نمیتوانم بردارم حالا شما میخواهی یک مجروح را روی دوشت بیندازی و با خودت از محاصره عبور دهی؟ گفت یا او را میبریم یا خودمان هم میمانیم. دیدم اصرار دارد کمک کردم مجروح را روی دوشش بیندازد. شما هم اگر آن شرایط را میدیدید به خوبی درک میکردید که فقط یک معجزه میتوانست ما را نجات بدهد که این معجزه رخ داد و حاج حسین به رغم مجروحیتی که روی کتفش داشت، آن مجروح را به دوش گرفت و از مهلکه نجات داد. من شاهد بودم که حاجی بارها روی زمین افتاد، اما دوباره سوری را روی دوش گرفت و با خودش آورد.
تشکیل تیپ انصار الحسین همدان از عملکرد درخشان شهید همدانی در دفاع مقدس بود، شما هم در این تیپ ایشان را همراهی میکردید؟
وقتی تیپ انصارالحسین به فرماندهی شهید همدانی تشکیل شد، بنده فرماندهی گردان ۱۵۵ حضرت علیاصغر این تیپ را برعهده گرفتم. ما به مهران رفتیم و آنجا خط گرفتیم. در عملیات والفجر ۵ در منطقه چنگوله سردار همدانی با بچههای تیپ انصار عملکرد بسیار خوبی داشت و توانست منطقه چنگوله را آزاد کند. در حاج عمران و عملیات والفجر ۲ ارتفاعات کله قندی را آزاد کردیم. در همین عملیات یک گردان از تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) به محاصره افتاده بود که شهید همدانی و نیروهایش آنها را از محاصره نجات دادند.
یا در عملیات کربلای ۵ شهید همدانی به سختترین نقطه منطقه عملیاتی یعنی جزیره بوارین رفت و آنجا عمل کرد. البته در این عملیات حاج حسین فرمانده لشکر قدس گیلان بود. آقای محسن رضایی خودش گفته است که وقتی حاج حسین و نیروهایش به بوارین رفتند شرایطی پیش آمد که ما از بازگشت آنها قطع امید کردیم. این جزیره دورتادورش آب بود. حاجی و نیروهای لشکر قدس رفتند و قرارگاه مرکزی عراق را در آنجا پاشاندند. بعد لشکرهای بعثی که اطراف جزیره بودند سه شبانه روز آنها را محاصره کردند و آنقدر فشار آوردند که محسن رضایی میگوید ما داشتیم قطع امید میکردیم. اما نهایتاً شهید همدانی و بچههای لشکر قدس توانستند لشکرهای دشمن را پس بزنند و خودشان را از محاصره خارج کنند.
اگر میشود تیتروار به مسئولیتهای شهید همدانی در دفاع مقدس و پس از آن اشاره کنید.
بعد از تشکیل تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) همدان و فرماندهی حاج حسین در این تیپ، ایشان فرماندهی تیپ ۱۶ قدس گیلان را برعهده گرفتند و این تیپ را به حد لشکر ارتقا دادند. بعد بین سالهای ۶۶ الی ۶۷ معاون عملیاتی قرارگاه قدس را برعهده گرفتند. سپس در عملیات مرصاد نقش آفرینی کردند. پس از پایان دفاع مقدس از سال ۶۸ تا ۷۰ شهید همدانی فرمانده سپاه استان همدان میشود. همزمان با حفظ این سمت فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) بود. از سال ۷۰ تا ۷۴ فرمانده قرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشکر چهارم بعثت میشود. از سال ۷۴ تا ۷۷ معاونت هماهنگ کننده ستاد فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده میگیرد. از سال ۷۷ تا ۷۹ جانشین فرماندهی نیروی مقاومت بسیج کشور میشود. سپس مدتی به خارج از کشور میرود تا در کشورهای آفریقایی به عنوان مشاور نظامی کار کند. از سال ۸۰ الی ۸۴ فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) میشود. از سال ۸۵ تا ۸۶ جانشین قرارگاه ثارالله در تهران و از ۸۶ تا ۸۷ هم به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه از تشکیل دهندگان گردانهای امام حسین (ع) در سراسر کشور میشود. از ۸۸ تا ۹۰ هم فرمانده سپاه تهران بزرگ میشود و بعد هم که به سوریه میرود و در این جبهه به شهادت میرسد.
همین حضور شهید همدانی در مقطع حساس فتنه سال ۸۸ و عملکرد موفقشان در برابر آشوبگرانی که حرمتها را میشکستند و اماکن را به آتش میکشیدند باعث میشود که یکی از سران فتنه از ایشان عقده بگیرد و سالها پس از شهادت حاج حسین در جبهه مقاومت اسلامی چنان حرفهایی را در خصوص ایشان بزند. شهید همدانی زمانی به سوریه میرود که دمشق در آستانه سقوط بود. ایشان ۱۰۰ هزار نفر از مردم و جوانان سوری را مثل بسیجیهای خودمان ساماندهی کرد تا از سقوط دمشق و سوریه جلوگیری کند. چنین اقداماتی است که باعث میشود حاج قاسم سلیمانی در خصوص شهید همدانی بگوید که او نه یک نفر بلکه یک لشکر بود. به فرموده حضرت آقا اگر نبودند مدافعان حرم ما باید با داعش و تروریستها در داخل کشور خودمان میجنگیدیم، حالا مشخص نیست چرا آن شخص فتنهگر جانفشانی شهید همدانی در جبهه مقاومت اسلامی را با چنان جملاتی خطاب قرار میدهد. شاید به گفته یکی از دوستان بهتر بود مدافعان حرمی مثل حاج حسین به جبهه نمیرفتند تا داعش میآمد و به این فتنهگرها نشان میداد که چطور باید حرف بزنند و چطور از سرداران پرافتخاری، چون شهید همدانی صحبت کنند. ما از قوه قضاییه میخواهیم که این چنین اشخاص هتاک را به سزای عملشان برساند و اجازه ندهد که به بزرگمردانی، چون سردار شهید حاج حسین همدانی توهین کنند.