رسانه بهمن، گروه امنیت ملی و سیاست خارجی - رضا باقری : جدا از متن و زمینهی مورد نظر کارل مارکس، جملهای از او نقل میشود که تقریبا تبدیل به یک ضربالمثل شده است؛ و آن هم اینکه «هر آنچه سخت است و استوار، دود میشود و به هوا میرود». آمریکا در همین دو،سه دهه اخیر به کشورهای متعددی حمله کرده منتها در کمتر جایی به اندازه افغانستان سخت و استوار بوده است. سختیاش از بمباران ها و کشتارها پیداست و استواریاش هم ناشی از بنیان مشروعیت بخشی است که برای این تهاجم داشت. دنیا اگر برای قضیه عراق به آمریکا حق حمله نمیداد به همان میزان با دیدن دود شدن برج های دوقلوی تجارت جهانی، هر کشوری که پناه القاعده باشد را سزاوار رنج تهاجم آمریکا میدانست. با این حال آمریکا جوری رفت که انگار دود شد. سخت و استوار بود ولی دود شد و به هوا رفت.
اکنون وزیر امور خارجه دولت طالبان که فعلا میتوان آن را دولت خودخوانده هم نامید، در تهران است. برجسته ترین چهره مخالف طالبان هم که احمد مسعود باشد، در تهران قرار دارد. ایران بستر صحبت آنها شده و این بخشی از تلاش جمهوری اسلامی برای هر چه فراگیرتر شدن دولت مرکزی در کابل است. شرایط حتی به نسبت چندماه پیش تفاوت عجیبی کرده و سیر ماجرا بسیار پرسرعت بوده. به هر طریق خروج آمریکا کمی مشمول مرور زمان شده و اکنون شاید با وضوح بهتری بتوان گفت که دقیقا چه اتفاقی افتاد و چه رخ خواهد داد.
آمریکا دقیقا چه کرد؟
هم، نفس رفتن و یا به عبارتی فرار آمریکا عجیب بود و هم شیوه آن. شیوه خروج آمریکا به نحوی بود که میتوان تصور کرد کائنات دست به دست هم دادهاند تا تئاتری با موضوع «خلاصه آنچه که آمریکا در 20 سال با افغانستان کرد» را ظرف چند روز روی صحنه ببرند. پرده آخر در فرودگاه کابل شبیه به وصفی بود که از حمله مغول در تاریخ ذکر شده: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
اما نفس رفتن هم عجیب بود. افغانستان جایگاه استراتژیک بالایی داشت. همسایگی با ایران و چین برای آمریکا مزیت داشت. ولی در نهایت تصمیم گرفت از مهلکه بگریزد. اکنون برخی از تحلیلگران غربی عدم برخورد قاطع و مستقیم با پاکستان را همان خشت اولی میدانند که کج گذاشته شد و نبرد با طالبان را نبرد بی سرانجام و فرسایشی ساخت.
آمریکا اگرچه عمدتا عزم فرار داشت و به نوعی قید این منطقه را زده بود اما امید داشت تا قسمت دوم استراتژی خروجش هم پیاده شود. زلمی خلیلزاد بعد از استقرار طالبان گفت که ما آماده کمک به اشرف غنی بودیم فقط به شرطی که درخواست میکرد. همزمان هم در جامعه افغانستان تب مبارزه افتاده بود. و عطف به رپرتاژ رسانه های غرب، مشخص بود که در این روحیهی کم بنیهی مبارزه با طالبان، سودی برای غربیها و در راس آن امریکا نهفته است. قسمت دوم استراتژی خروج آمریکا، تبدیل افغانستان به عرصه کشتار قومیتها بود. افروختن آتشی که دامن تمام همسایگان این کشور به خصوص ایران را میگرفت.
دولت بایدن، دولت سرهم بندی بحرانهاست. شکلی به سر و صورت بحران میدهد و از صحنه دور مییشود. شبیه به همین رفتار را در پرونده اتمی ایران هم دارد. با این حال هم او و هم ترامپ معتقد بودند که با رفتن آمریکا هزینههای تامین امنیت به گرده همسایگان و حتی اروپا بار خواهد شد. که تاکنون به آن شدت چنین چیزی رخ نداده. اگر چه مسئلهای مانند پناهجویان مسئلهای جدی است.
ایران چه کرد؟
ایران از تمام از آنچه که در افغانستان دارد بهره نمیبرد. از این رو نمیتوان تصمیمگیران را مخاطب تحسینی بی اندازه کرد اما مجموعا در برابر آنچه تا کنون پیشآمده، عاقلانه عمل کرده است. ایران با فهم مصادره بازی توسط طالبان و اراده شوم آمریکا، حتی بر خلاف چیزی که مردم افغانستان طلب داشتند، با حمایت نظامی و تسلیحاتی، آنها را گوشت دم تیغ آمریکا و طالبان نکرد. درگیر هیجان مقطعی نشد و به نحوی به اقوام هزاره و تاجیک پیام گفتگو با طالبان داد. همزمان طالبان را نسبت به موضع حمایتی خود برای حفظ جان و مال و دین شیعیان این کشور به خوبی آگاه کرده بود. اکنون هم تنها کشوری است که تشکیل حکومت فراگیر و دایر بر مدار گفتگوی ملی در افغانستان را دنبال میکند. مابقی، مثل چین، نهایتا به دنبال امنیتند؛ حالا اگر بدون دولت فراگیر هم محقق میشود، بشود. این طرحی که ایران امروز دنبال میکند و نسبت به هر طرح دیگری جان مردم افغانستان را بهتر حفظ میکند، مواهب وجود نورانی و دوراندیشی قهرمانیست که دو سالی هست که از حیث عینی در بین ما نیست اما یک منطقه و یک ایران هنوز بر خوان نعمتش روزی میخورند.
سایر همسایگان؟
همسایگان افغانستان هنوز در حال سنجش طالبانند. این گروه پیش بینی پذیر نیست فلذا همه آهسته و قدم به قدم جلو روند. به عنوان مثال مدتی از استقرار طالبان نگذشته که اختلاف این گروه با اصلی ترین حامی خود یعنی پاکستان شروع شده است. پاکستان اصلا وجود چیزی به نام افغانستان را خوش ندارد. هر میزان افزایش سهم افغانستان از کیک اقتصاد دنیا، گویی از سهم پاکستان کم میکند. با این حال روابط این دو فعلا بسیار درهم و نامشخص است. همسوییها و تعارضهای زیادی دارند. که حل آنها نیازمند مهلت بیشتر به دو طرف است.
طالبان در وهله اول به رسمیت شناختن خود به عنوان دولت و سپس کمک و همکاری کشورهای همسایه به خصوص در زمینه اقتصادی را خواهان است. همسایگان هنوز در حال محاسبه برای به رسمیت شناختن این رژیمند. جدا از خود طالبان، ملاحظاتی در مورد نگرش کشورهای همسایه هم وجود دارد. لذا به صورت ضمنی، تایید این رسمیت به حرکتی با تایید همه تبدیل شده است. همه ملاحظه های سایر همسایگان را درنظر میگیرند. با این حال به نظر چین سریع تر از بقیه در تدارک گسترش نفوذ خود در افغانستان است. طرح کمربند و جاده و همچنین تاسیس یک جاده از طریق دالان واخان من جمله پروژه های مواصلاتی در حال انجام چین است. افغانستان صدها میلیارد دلار معدن اکتشاف نشده نیز دارد که طبعا در چین ایجاد انگیزه قوی میکند. با این حال ملاحظات سایر کشورها بر چین هم اثر میگذارد. من جمله ذهنیتی که فعالیت های این کشور ممکن است در سیاستمداران روس ایجاد کند که مبنی بر آن، حکومت و نفوذ مطلق خود در آسیای مرکزی را در معرض توسعه نفوذ رقیب جدید ببینند. با این همه چین هراس جدی از ایجاد بحرانی در منطقه مسلمان نشین سین کیانگ دارد که او را نسبت به طالبان محتاط میکند. اگرچه طالبان تلاش زیادی برای اعتمادسازی میکند اما همانگونه که گفته شد، این رژیم هنوز پیش بینی ناپذیر است.
آمریکا به دونکته توجه نکرد، ما توجه کنیم
اولین نکته و مهم ترین، همان موضع رهبر انقلاب است که فرمودند برای ما مردم افغانستان مهم هستند. این اصل هم اصلی اخلاقی و مبتنی بر مرام مسلمانی بوده و هم به گواه تاریخ، واقعگرایانه ترین ملاحظه در جهت منافع ملی است.
دومین ملاحظه، معطوف به ایجاد ساختار است. طبعا دست ایران به اندازه آمریکا زمان سلطهاش بر افغانستان باز نیست اما جمهوری اسلامی باید به حد مقدور اجزای یک ساختار مطلوب از قدرت سیاسی و اقتصادی را در افغانستان کنار هم قرار دهد. همین تاکید بر فراگیری دولت از مهمترین اقدامات است. آمریکایی ها خواسته یا ناخواسته به این بخش توجهی نداشتند. آنها با کارتهای شخصیت های بازی میکردند. کرزای و اشرف غنی و ... . شبیه به کاری که همین الان در عراق میکنند؛ مالکی و عبادی و الزرفی و کاظمی. که این کار برای خود آنها هم نتایج غیرمترقبهای به همراه داشته است. بایستی به ساختار اندیشید و از مدیریت افغانستان با تکیه بر کارگزاران کاسب و کوتاهمدت عبور کرد.