رسانه تحلیلی تصویری بهمن، تیموتی فیتزپاتریک، ترجمه سهیل صفاری:
بازرس پیشین وزارت دادگستری ایالات متحده نباشد. او برای بیش از ۳۵ سال کینزی و پژوهش های جنسی جنجال برانگیزش را «تحت تعقیب» قرار داده است.
ریزمن که احتمالا اذعان می کند کینزی یکی از چهره های خرابکار «بزرگترین نسل» در آمریکا است، براساس سالها پژوهشی که در مورد مؤسسۀ پژوهش های کینزی انجام داده این ادعا را مطرح می کند که وی فرد خیانت کاری است که با بنیاد راکفلر که با نازی ها در ارتباط بود، همکاری داشته است. ریزمن این دیدگاه را توسعه داده و به طور ضمنی بیان می کند که کینزی و انقلاب جنسی، بخشی از توطئه نازی ها علیه غرب بوده اند (او هیچگاه هدف این توطئه را توضیح نمیدهد و تنها به این مطلب بسنده می کند که این کار در راستای منافع صنعت داروسازی و صنعت سکس بوده است)؛ اما بخش بزرگ این شواهد حاکی از آن است که کینزی بیش از هرچیز دیگری وابسته به قوم یهود، به ویژه جنبش روان درمانگری تحت سلطۀ يهود، بود و ریزمن در نتیجه گیری هایش دچار فریب کاری یا خودفریبی شده است.
دعوی ریزمن عليه کینزی و انقلاب جنسی به عنوان نیروهای برانداز نازی/فاشیست جامعۀ آمریکا
ریزمن ادعای خود را مبنی براینکه کینزی یکی از مأموران مخفی نازی ها بوده است تا حد زیادی بر مبنای این حقیقت مطرح می سازد . که بنیاد کینزی تحت حمایت مالی بنیاد راکفلر بوده و طی جنگ جهانی دوم تأمین مالی بخشی از فعالیتهای رژیم نازی را برعهده داشته است.
با این حال، داستان های مرتبط با حمایت مالی بنیاد راکفلر از دانشمندان نخبه به ندرت امری غیر عادی محسوب می شود. علاوه براین، سرمایه گذاران یهودی مثل بانک های خصوصی Brown Brothers Harriman و Warburg نیز تأمین مالی ماشین جنگ نازی ها را برعهده داشتند. دستگاه مالیه عظیم یهودی ها به خصوص زمانی که این وام ها به آنها اجازه می داد از هر دو طرف یک منازعه -یا در مسئله آلمان نازی، یک جنگ- سود ببرد، فرقی بین طرفین قائل نبود.
«آیا کینزی هم مثل حامی مالی خودش، بنیاد راکفلر، مطمئن نبود کدام طرف پیروز جنگ خواهد بود؟ ممکن است پیش خودش فکر کرده باشد اگر هیتلر برنده شود «اثر» او همچنان از حمایت، منابع مالی بیشترو فرصت های بیشتری برخوردار خواهد شد؟ هرچه باشد، متخصصان روان درمانی، بدون شک، تحت حاکمیت هیتلر عملکرد خوبی داشتند. اطلاعات بیشتری در مورد روابط کینزی با فاشیستها و پیروان هیتلر نشان می دهد که در این زمینه واقعیات بیشتری هنوز پنهان مانده است.»
ریزمن بر این باور است که نهاد کینزی می بایست پرونده های مخفی را بایگانی کرده باشد که نشان دهندۀ روابط آن با نازی ها بود.
اما چپگراهای افراطی تحت حکومت نازی ها از آلمان طرد شده و یا مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند. چه چیزی باعث می شود ریزمن پیش خود فکر کند اگر کینزی در آلمان تحت رهبری هیتلر فعالیت می کرد، مورد آزار و اذیت قرار نمی گرفت؟ حتی سیگموند فروید، احتمالا پدر راستین انقلاب جنسی و شاگردان روانکاوش از پاکسازی نازی ها در امان نبودند.
ریزمن به عنوان یک مدرک دیگر در اثبات این که کینزی عضو مخفی حزب نازی بوده است، به همکاری اش با دکتر فریتزون بالوسک، پدوفیل (کودک آزار جنسی) عضو حزب نازی، اشاره می کند.
«درواقع، کینزی و گروه او که از سوابق خود در جنگ جهانی دوم گریزان بودند، از افشای عمومی مشارکت کینزی در جرم یکی از مأموران گشتاپو در خشونت جنسی مستمر و حتی جنایت آمیز او علیه کودکان، می ترسیدند.»
او همچنین به همکاری کینزی با رکس کینگ، متجاوز سریالی به کودکان، اشاره می کند؛ اما حرفی از نژاد یهودی اش به میان نمی آورد(در برهه ای لقب «آقای گرین» به کینگ داده شده بود).ریزمن علی رغم همکاری کینزی یا کینگ و دوستی اش با موریس ارنست، وکیل یهودی متنفذ او و هری بنجامین، متخصص مطالعات جنسی یهودی، او را به ضدیهود بودن متهم می کند. علی رغم رابطۀ ارنست-بنجامین-کینزی، ریزمن مدعی است که کینزی یهودی ها را استخدام نمی کرد. کینزی همچنین تحت حمایت آرتور هیزسولزجبر، صاحب امتیاز روزنامه نیویورک تایمز، قرار داشت که یک یهودی معتقد بود و نه تنها امکان پوشش برجستۀ کتابهای کینزی در روزنامه ها را فراهم آورد، بلکه به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره بنیاد راکفلر، تأمین مالی کینزی را ضمانت کرد. ریزمن هیچ حرفی از این رابطۀ به ظاهر عجیب نمی زند. سؤالی که پیش می آید این است که آیا در نبود مطبوعات حامی یهودیان که پژوهشهای نادرست کینزی را تبلیغ کنند، باز هم کتابهایش آنطور فروش می رفتند؟
ادعاهای ریزمن در مورد کینزی، حزب نازی و هم جنس گرایی در کتاب «صلیب صورتی شکسته» (لایولی، آبرامز، ۱۹۹۵) بازتاب یافته است. او سعی می کند همه آنهایی که از قوم یهود نفرت دارند، به خصوص نازی ها را هم جنس گرایان مخفی بداند و به این ترتیب چهره ای شیطانی از آنها نمایش دهد. هرچند ممکن است هیتلر و حزب نازی رفتارهای همجنسگرایانه داشته باشند؛ اما این موضوع در یک تصویر بزرگتر بی ربط است. این کتاب نوعی از رساله های نومحافظه کارانه ای است که مخاطب «مسیحیان یهودی» را هدف قرار داده اند، اصطلاح متضاد آمیزی که ریزمن در کتاب «خرابکاری جنسی» (۲۰۱۰) به طور مرتب از آن استفاده میکند. (ریزمن در این کتاب حداقل ۴۷ بار به نازی ها استناد می کند). درون مایۀ فیلم مستند «سندروم کینزی» که سال ۲۰۰۷ توسط جوزف میشل و کریستیان پینتو و با همکاری ریزمن تهیه شد، کینزی را به عنوان چهره برجسته توطئه نازی ها علیه غرب نمایش می دهد.
خود کینزی اعتراف کرده است که طرفدار فلسفه به نژادی است و این موضوعی است که ریزمن از آن برای پیشبرد پرونده عضویت وی در حزب نازی استفاده می کند؛ اما ریزمن از افشای تأثیر به سازی یهودیان در جنبش به نژادی که به دوره پیش از تسلط نازیها برمی گردد، سرباز می زند. به طور حتم فلسفه به نژادی تنها به نازیها اختصاص نداشته است.
ریزمن با مصائب یهودیان در جنگ دوم جهانی) طبق جزئيات هولوکاست نمادین آنها هم ذات پنداری می کند و وقتی هم که آن را با کینزی و انقلاب جنسی پیوند می دهد، ادعایش را پس نمی گیرد.
«و در همان حالی که سازمان های اس اس و گشتاپو در مسیرشان به سمت تسلط جهانی میلیون ها نفر را تیرباران می کردند، به دار می آویختند یا در اتاق های گاز به قتل می رساندند، لابی کینزی در حال تدارک یک انقلاب جنسی برای جامعه غرب بود.»
ریزمن داستانهای مصور خرابکارانه مجله های پلی بوی، هاسلر و پنت هاوس را با داستانهای مصور سیاسی آلمان نازی مرتبط می داند.
هرجا ریزمن مجبور می شود ماهیت یهودی جنبش روانکاوی را برملا سازد، تنها با استفاده از صفت «آلمانی» یا «اروپایی» به آن اشاره می کند. به این ترتیب استدلال ضمنی این موضوع نزد او این است که این جنبش در اصل متعلق به نازی ها است. او می نویسد: «... افراطیون «علوم» جنسی اروپایی مقدم بر کینزی بودند. به عنوان مثال تا سال ۱۸۹۵ جنبش هم جنس گرایی آلمان با چنان سرعتی توسعه یافته بود که یک لابی قدرتمند اصلی به حساب می آمدند.»
والدین ریزمن یهودیان کمونیست آلمانی و روسی بودند و این موضوعی است که احساسات ضد نازی ضد ملی گرایی را در وی برانگیخته است.
کینزی واقعا چه کسی بود؟
در ظاهر امر، کینزی نه هم جنس باز بود و نه انقلابی.به عنوان یک طرفدار سرمایه داری (که با آموزه های مسیحیت بزرگ شده بود) به جمهوری خواهان رأی داد؛ به محدودسازی مهاجران معتقد بود و حتی از جنبش به نژادی (اصلاح نژادی) حمایت می کرد؛ اما در باطن امر، او یک مرد معذب و احتمالا به لحاظ روحی مسخر شیطان بود و این از همان اوایل دوران بچگی شروع شده بود. کینزی (به عنوان راهی برای رسیدن به لذت) خودش را شکنجه می داد، دچار انحرافات جنسی دیگری هم بود و احتمالا مرتکب جرائم جدی می شد. در بهترین حالت، دوجنسگرا بود و در بدترین حالت پدوفیل و البته یک هم جنس باز تمام عیار. طبق گزارش کنگره آمریکا، او با انتشار کتاب «رفتار جنسی انسان مذكر» (۱۹۴۸) و به دنبال آن «رفتار جنسی انسان مؤنث» آسيب «بی حسابی» به ساختار اخلاقی جامعه آمریکا وارد ساخت.
به موازات اینکه در بیرون به بلوغ رسیده و به یک انسان بالغ تبدیل می شد، انحرافات جنسی اش را با خود به دانشگاه ایندیانا آورد؛ جایی که در آن به عنوان استاد دانشگاه منحرفي شهرت یافت که به طور مرتب مردها و به خصوص زنهای خوابگاه دانشگاه را به ستوه می آورد تا در پژوهش های جنسی اش مشارکت داشته باشند. جایی که کینزی نمی توانست روی آمریکایی های عادی تحقیق کند که اغلب اوقات هم همین طور بود، به گفته خودش از فاحشه ها، هم جنس بازها، بچه بازها و متجاوزان جنسی استفاده می کرد که بخش عمده داده های پژوهشی او را فراهم می آوردند. انقلاب جنسی که دهۀ ۱۹۵۰ در آمریکا رخ داد به طور کامل بر اساس عادت های این منحرفان جنسی ونه آمریکایی های عادی مبتنی بود.
پرونده کینزی به عنوان روانکاو مخفی
جوزف مک کارتی -سناتور آمریکایی- و کنگرۀ آمریکا، کینزی و مؤسسۀ پژوهش های جنسی اش را به عنوان خرابکاران کمونیست و پیش برندگان جنبش یهودی روانکاوی در نظر می گرفتند و به دنبال اثبات این گفتۀ فروید، پدر روانکاوی، بودند که روانکاوها در حال «به زانو درآوردن آنها {آمریکایی ها}» هستند.
رابرت موریسون در خاطراتش راجع به کینزی و «پژوهشهایش» که پوشش گسترده ای در رسانه ها یافته بود، می نویسد: «روانکاوها فکر می کنند آثار کینزی موقعیت روانکاوی را ۵۰ سال پیش انداخته است. من هم مایل هستم فکر کنم این آثار چیزهای بسیار زیادی را تغییر خواهد داد.» موریسون معاون مدیر واحد علوم پزشکی بنیاد راکفلر و دستیارش آلن گرگ، مدیر این واحد بود.
به نظر می رسد روانکاوی یک جادوی سیاه کابالایی باشد که با کنترل ذهن قربانی و انباشته ساختن آن با خاطره ها و یا ایده های نادرست به اوج می رسد. فروید صهیونیست و پیرولوریانیک کابالا بود. کینزی از این جادو بهره گرفت تا به جامعه آمریکا بقبولاند مردان و زنان عادی آن جامعه در اصل حیوانات وحشی بی بندوبار، هم جنس باز و سرکوب شده هستند. کینزی هم درست مثل فروید، همکاران و حامیان مالی اش را روانکاوی میکرد(سوابق جنسی شان را جمع میکرد) تا آنها را کنترل و در صورت لزوم تهدید کند. کینزی هم درست مثل فروید رهبر کاریزماتیک یک فرقه بود. شباهت دیگر بین کینزی و فروید دیدگاهی بود که نسبت به «تمایلات جنسی کودکان» داشتند. فروید میگفت بچه ها میل جنسی دارند؛ اما | این میل تا زمان بلوغ در وجودشان نهفته است. کینزی این ایده را پیش تر برد و گفت بچه ها از همان بدو تولد کاملا میل جنسی دارند. حتی هیو هفنر، مؤسس یهودی مجله پلی بوی، وقتی می گوید فروید و کینزی «بیش از هر انسان دیگری که تاکنون زیسته است به روابط جنسی خدمت کرده اند» دست از فروید برنمی دارد. هفنر حتی توصیه می کند هنگام فریفتن یک دختر باکره، از رویکرد فروید و کینزی استفاده شود. گاهی وقت ها به نظر می رسد ریزمن از فروید، هم کیش یهودی خود، در مقابل کینزی هیولا صفت دفاع کند.
متاسفانه، هر چند جای تعجبی هم ندارد، افراد خوبی که در کمیته ریس (کمیته منتخب بازرسی از بنیادهای معاف از مالیات و سازمان های مشابه، ۵۴-۱۹۵۲) پس از سالها تلاش و بررسی گسترده بنیادهای معاف از مالیات آمریکا نتوانسته اند کینزی و بنیاد منحرفش را متوقف کنند. این واقعیتی ثابت شده است که اتحاد بین بنیاد راکفلر و رسانه هایی که در کنترل یهودیان افراطی جناح چپ قرار دارند، بسیار مستحکم است؛ همان چیزی که در مورد کنترل صهیونیستها برهری ترومن، یک فراماسون درجه ۳۳، هم صدق می کرد. نکته جالب این است که ریزمن اذعان می کند کینزی متحدان قدرتمندی در رسانه ها داشته است. البته، فرض بر این است که ما باور کرده ایم در آن زمان رسانه های آمریکا تحت کنترل نازی ها و نه یهودیها بوده اند. او حتی تا جایی پیش می رود که می گوید بنیاد راکفلر برای تبلیغ کینزی و آثارش «یک جنگ رسانه ای راه انداخته بود. احتمالا اگر ریزمن می دانست این دشمن تنها حزب نازی نبوده است، البته اگر فرض را بر بی خبری او بگذاریم، وقتی جامعۀ دانشگاهی و رسانه ها تحقیقاتش در مورد کینزی را به باد انتقاد گرفتند، خودش را بهتر آماده می کرد. (به نمایش بیش از حد برجستۀ نقش یهودی ها در جنبش آزادسازی روابط جنسی رجوع کنید)
کینزی که احتمالا تلاش های کنگره را برای از بین بردن مؤلفه های ویرانگر همجنس بازی، به عنوان تهدیدی برای اهداف بزرگ تر جنبش روانکاوی -که خودش در حال فعالیت در آن بود- می دید، خیلی زود موافقت کرد در بنیاد کمونیستی ماتاچین، یکی از نخستین سازمان های مدافع حقوق همجنسگرایان که با همکاری فرانکلین کامنی -فردی یهودی و یکی از برجسته ترین چهره های مدافع حقوق همجنس بازها در آمریکا- تأسیس شد، به عنوان مشاور فعالیت کند.
جوليا هایمن یهودی مدیر فعلی بنیاد کینزی است. شاید کینزی یهودیت را به عنوان بنیاد مذهبی مرتبط با محدودیت های اخلاقی خوار شمرده باشد؛ اما به نظر نمی رسد مدرکی دال بر همکاری وی در فعالیتهای ضد یهودی وجود داشته باشد. کینزی هم مثل فروید این دیدگاه را بیان کرده است که سرکوب جنسی (خویش کنترلی) موجب بیماری های روانی می شود. کوین مک دونالد، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا لانگ بیچ که احتمالا بزرگترین منتقد نوین فروید است در کتاب «فرهنگ نقد» ذیل مقاله ای با عنوان «تحلیلی انقلابی از مشارکت یهودیان در جنبش های سیاسی و فکری قرن بیستم»(۱۹۹۸)، توضیح می دهد:
«بسیاری از مدافعان اولیه، روانکاوی را به عنوان جنبشی مسیحایی در نظر میگرفتند که بارها ساختن دنیا از بیماری های روانی ناشی از سرکوب جنسی تمدن غربی، به فعالیت های ضد یهودی پایان خواهد داد... بنابراین معتقد بودند درمان ویژگی تجاوزکارانه فعالیت های ضد یهودی، در آزاد ساختن غریزه جنسی از سرکوب جنسی نهفته است. با اینکه خود فروید در نهایت ایده غريزة مرگ را برای توضیح تجاوز ابداع کرد؛ اما یکی از مضامین رایج نقد فرویدی فرهنگ غرب که به عنوان مثال در کلام افرادی مثل نورمن براون، هربرت مارکوزه و ویلیام ریچ تجلی می یابد، این بوده است که آزادسازی سرکوبهای جنسی به کاهش تجاوزها و شروع دوره صلح جهانی خواهد انجامید.» (ص۱۱۳-۱۱۲)
ادعای فعالیت های ضد یهودی کینزی، پس از سالها فرض گرفتن این مطلب که فروید و مکتب فرانکفورت بخشی از توطئۀ یهودی ها عليه جامعه غرب بوده اند، این مزیت را {به نفع یهودیان} دارد که به انقلاب جنسی آمریکا حالتی غیر یهودی می دهد.
جیمز جونز، نویسندۀ زندگینامه کینزی، می نویسد: «وی بیشتر از آنکه یک دانشمند باشد خلق و خوی یک اصلاحگر را دارد: یکی از مخالفان دو آتشه هر نوع دورنگی و قوانین سرکوبگرانه، سانسور و... و مخالف یهودیت و آیین کاتولیک و فلسفه ایرلندی است.» (ص ۶۱۱) آیا جونز و کینزی از تلمود بی خبر هستند؟ یا ادای این را درمی آورند که یهودیت هم درست مثل مسیحیت یکی دیگر از پایگاه های اخلاقیات جنسی است؟
جونز در مورد جهل سهل گیرانه خودش و کینزی نسبت به بی اخلاقی جنسی عیان در تلمود قرائتی به دست می دهد:
«وی (کینزی) توضیح می دهد، قوانین فعلی در مورد جرایم جنسی بر سنتهای قوانین عرفی انگلیسی-آمریکایی مبتنی بودند که آنها نیز به نوبه خود تفسیر مستقیمی از حرام شمردن این قبيل فعالیت ها در کتاب تلمود بوده و نتیجه قضاوت های علمی نیستند.»
مک دونالد استفادۀ راهبردی که فروید در جنبش روانکاوی از غیر یهودیها داشته است را هم شرح می دهد:
«مدرک دیگری که فریب کاری فروید را آشکار می سازد این است که وی احساس می کرد یکی از دلایل نیاز روانکاوی به چهره های غیر یهودی نامرئی این است که روانکاوی برانداز فرهنگ غیر یهودی بود. پس از انتشار کتاب «هانس کوچک» در ۱۹۰۸، در نامه ای به کارل آبراهام می نویسد این کتاب غوغایی به پا خواهد ساخت: «بازهم ایده آل های آلمان تهدید شده اند! رفقای آریایی ما واقعا چاره ای در برابر ما ندارند، مگر اینکه روانکاوی تسلیم حرکتهای ضد یهودی شود.» (اورشلیم، ۱۹۹۱، ۴۳)
«علاوه براین، تلاش آگاهانه ای برای مخفی ساختن مشارکت یهودیها در جنبش های سیاسی افراط کارانه صورت می گرفت و به این صورت بود که به هر چیزی که در اصل جنبش یهودی بود، برچسب آمریکایی بودن می زدند (ليبمن، ۱۹۷۹، پاورقی ۵۲۷). رهبران هر دو حزب سوسیالیست و کمونیست ایالات متحده چهره های غیر یهودی مطرح بودند و حزب کمونیست ایالات متحده اعضای یهودی را تشویق می کرد تا اسم های غیر کلیمی برای خود انتخاب کنند... علی رغم اینکه در دوره هایی، نصف اعضای این دو حزب یهودی بودند؛ اما هیچگاه یک یهودی نامزد ریاست هیچ کدام از آنها نشد و پس از سال ۱۹۲۹ یهودیها هیچ منصب بالایی در حزب کمونیست آمریکا نداشتند. در سازمانهای سوسیالیستی تحت سیطره یهودیها چهره های غیریهودی از مکان های دوردست آورده می شدند و مناصب شغلی برجسته ای به آنها داده می شد. وقتی چهره های غیر یهودی متوجه می شدند نقش عروسک نمایشی در سازمانهای در اصل یهودی را ایفا می کنند، تسلط یهودیها بر این سازمان ها باعث نمی شد آنجا را ترک کنند.» (مک دونالد ۱۹۹۸، به ترتیب ۱۱۱ و ۹۴)
فرد توطئه گر قدرتمندی که به کینزی کمک کرد تا در این حد برجسته شود احتمالا وی را به عنوان یکی از همین عروسک های نمایشی برای ادامه جنبش روانکاوی در نظر گرفته است.
کینزی، فراماسونری ومحفل ایلومیناتی
برعکس آنچه ریزمن دوست دارد مردم باور کنند، انقلاب جنسی با کینزی شروع نشد. فروید نقش بزرگتر و اساسی تری در این انقلاب داشت و همان طور که میشل جونز میگوید، انقلاب جنسی در قرن هجدهم و زمانی شروع شد که محفل ایلومیناتی و فراماسون ها در حال خالی ساختن اروپا از تئوکراسی مسیحی بودند. مارکی دوساد چهره انقلابی که احتمالا یهودی اما قطعا عضو محفل ایلومیناتی بوده و اصطلاح «سادیسم» را از او به ارث برده ایم نیز یکی دیگر از چهره های کلیدی - احتمالا پیشگام انقلاب جنسی- بود؛ و اگر فلسفه ایلومیناتی، جنبشی یهودی بود در این صورت انقلاب جنسی محصول فرعی یهودیان بوده است و به برآورده شدن هدف تلمود برای زدودن یاد و نام مسیح و معیارهای اخلاقی منسوب به او کمک کرده است. پیروان محفل ایلومیناتی مثل انقلابيون فرانسه، راکفلرها و پیروان مکتب فرانکفورت همگی نقش اساسی در ایجاد انقلاب جنسی در بین سایر ملتها داشته اند؛ با این حال، ریزمن توطئه جنسی را با کینزی و نازی ها شروع و با همان ها به پایان رسانده است. جالب اینجا است که مشارکت کینزی در انقلاب جنسی از ۱۹۴۸ یعنی همان سالی که دولت رسمی اسرائیل تشکیل شد، شروع شد.
کاملا مشخص نیست که کینزی فراماسونر بوده باشد؛ هرچند، با بسیاری از اعضای رده بالای محفل ایلومیناتی ارتباط داشته است. او مجبور بوده فراماسونر باشد تا به این ترتیب حمایت راکفلرها و سایر مطبوعات در کنترل ایلومیناتیست ها را به دست آورد. کینزی دست نیافتنی بوده است؛ هرچند شواهدی در دست است که نشان می دهد او و یا همکارانش به بچه ها تجاوز می کردند. جالب اینجا است که به نظر می رسد نماد بنیاد کینزی که سال ۱۹۶۸ توسط دیوید ایناک طراحی شده است، تداعی کننده ستاره مولوخ (ستاره شش پر) باشد. پرگار و گونیای فراماسون ها نیز با الگوبرداری از ستاره شش پر طراحی شده است. کینزی روابطی با آلیستر کراولی، یکی از چهره های بسیار مهم محفل ایلومیناتی، داشته است. او ظاهرا به سفری رفته و به دنبال دفتر یادداشت های روزانه علوم غريبۀ مرتبط با روانشناسی امور جنسی کراولی بوده است.
جمع بندی
هرچند طی بازرسی های دوران ریاست جمهوری ریگان در خصوص موضوعات مرتبط با هرزه نگاری، ریزمن تهدید بسیار مهمی برای مجموعه صنعت سکس بوده است؛ اما همین که او نمی گذارد بازیگران و عوامل مؤثر واقعی در این صنعت و تاریخچه قبل از کینزی آن افشا شوند یعنی به عنوان یک راز نگهدار عمل می کند. به نظر می رسد ریزمن تلاش های صادقانه ای برای افشا کردن چهره کینزی داشته باشد(دختر ریزمن قربانی تجاوز جنسی به تأسی از یک فیلم هرزه نگاری بود.)؛ با این حال، باور این که او از نقش پررنگ یهودیان و سازمان های یهودی در شکل دادن به ایده های مرتبط با روابط جنسی انسانی در فرهنگ ما بی خبر باشد، واقعا دشوار است. کاربرد وسواسی نازی و هولوکاست در آثاری که به افشا کردن چهره کینزی می پردازند، چیزی به غیر از حسی نگری و فقدان صداقت ذهنی نیست. با این حال، آثاری که با همکاری وزارت دادگستری ایالات متحده انجام داده و در آن به تحلیل و افشاسازی ماهیت شیطانی کینزی پرداخته است. به عنوان مثال نمودارهای اوج لذت جنسی در کودکان (جدولهای ۳۴-۳ «رفتار جنسی انسان مذکر») و همچنین قانون جنایی نمونه نهاد قانون گذاری آمریکا درست مثل آثاری که تأثیر منفی هرزه نگاری بر فرهنگ را نشان می دهند، بی عیب و نقص هستند؛ متأسفانه وی دامنه بررسیهایش رانگسترانده است. او احتمالا این کار را کرده اما تصمیم گرفته است نتایجش را افشا نسازد. احتمالا از کار والدین انقلابی اش (بنیانگذاران روانکاوی) شرم دارد.
به نظر می رسد آلفرد کینزی یک روانکاو در سنت فروید و سایر انقلابیون جنسی یهودی باشد. هیچ شواهدی دال بر هم دست بودن وی با برنامه حزب نازی برای سرنگون ساختن سنتهای اجتماعی غرب وجود نداشته است. تاریخ نشان می دهد حزب نازی روانکاوها و طرفداران آزادسازی روابط جنسی را تحت تعقیب قرار داده است؛ بنابراین، امکان نداشته است کینزی از آنها خط بگیرد؛ اما او بدون شک با اهداف به نژادی طبقه حاکم «وسپ»، همسو بوده است. تنها چیزی که می توانیم بگوییم این است که مکتب فرانکفورت و روشنفکران نیویورک، از طریق بنیاد را کلفر، به کینزی جهت می داده اند.