جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
مصطفی مهرآیین در نشست سینما و جامعه:
وظیفه هنر و سینماست که هم خودش و هم مخاطبش را دچار بحران کند. یک اثر بزرگ ، اثری است که هنگامی که آن را تماشا کردید با قبل از آن تفاوت کرده باشید.
کد خبر: ۴۱۲۰
۲۵ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۰:۴۹

رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه - یاسین ادب : در هفتمین روز از برگزاری جشنواره فیلم فجر، نشست تخصصی تحت عنوان «سینما، جامعه(آرمان‌ها، واقعیت‌ها)» با حضور دکتر مصطفی مهرآیین(جامعه‌شناس) و امیررضا مافی (مجری) در خانه جشنواره فیلم فجر برگزار شد.

در آغاز جلسه مافی از جامعه شناسی و علوم اجتماعی به عنوان یکی از مهم ترین پیوند های علوم انسانی و سینما سخن گفت و این پرسش را مطرح کرد که نسبت سینما و جامعه را چگونه می توان مطرح کرد؟ چه مقداراز این نظریه ها در سینمای پس از انقلاب بازنمود پیدا کرده است ؟

مهرآیین در ابتدای این نشست عنوان کرد: نسبت فرهنگ و جامعه چیزی شبیه به z انگلیسی است وشما اگر جامعه را در پایین این حرف قرار بدهید، در بالای حرف هر چیزی را با رویکرد جامعه شناختی می توان متصور شد.مانند جامعه شناسی فرهنگ، جامعه شناسی ورزش و ...

اما کلاسیک ها معتقد بودند که رابطه جامعه با فرهنگ یکسویه است. اصولا جامعه چیزی را تعیین می کند که در دنیای فرهنگ اتفاق می افتد. و به نوعی در اینجا فرهنگ( در اینجا سینما)  آینه ی جامعه است. سینما و فرهنگ چیزی جز بازتاب جامعه نیست.

اما جامعه شناسی معاصر می گوید تاثیرگذاری جامعه بر بخش‌های مختلف زندگی ما حدودی است و از جایی به بعد جامعه قادر به توضیح این رابطه نیست.اصولا جامعه تعیین‌کننده سینما نیست و سینما هم می‌تواند جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و جامعه را بازتعریف خواهد کرد.

پس می توانیم بگیم که در یک سوی این ماجرا ،  تاثیرات جامعه است بر فرهنگ و هنر و به طور خاص سینما ، بعد از آن منطق درونی دنیای فرهنگ و هنر است که مارا به مطالعات میان رشته ایی سوق می دهد و بعد از آن تاثیر گذاری برعکس می باشد یعنی تاثیر گذاری دنیای فرهنگ و هنر بر جامعه .

مافی اضافه کرد: متفکرین معاصر معتقد بودند میان جامعه و فرهنگ یک رابطه دو سویه وجود دارد. جامعه ذیل تبار تاریخی ایی که در آن قرار دارد ، فرهنگ ساز است. سینما پاسخی می دهد به آنچه که در جامعه جریان دارد و جامعه خود متاثر می شود از چیزی که در پرده سینما و یا شئون مختلف فرهنگ نمایان می شود. اگر امکان دارد رابطه این این تبار تاریخی را با سینما دقیق تر بفرمایید.

مهرآیین : ببینید تاریخ دنیای هنر (تاریخ سینما) یک تاریخ خطی نیست و یک تاریخ اپیزودیک و منقطع است یعنی قبل و بعد دارند و در درون خودشان از یک منطقی پیروی می کنند و این تاریخ پر است از گسست و شکاف است.

مهرآیین سپس نهاد های جامعه را بر شمرد: او با ذکر مدل پارسونز از جامعه  که شامل نهاد های اقتصاد( دنیای ساز و کار با محیط) ، دنیای سیاست و یا تحقق اهداف ، دنیای اجتماع که منطق درونی عاطفه و احساسات و عشق ها را در بر می گیرد .  و مورد آخر دنیای فرهنگ. پارسونز معتقد بود هر کدام از این نهاد ها کاری را می کنند و چیزی را می سازند که ما به آن می گوییم جامعه . کار دنیای فرهنگ ، تولید آرمان و اهداف یک جامعه است و منطق درونی آن گفتگوست. هر کدام قواعدی دارند و به یکدیگر می توانند خدمات ارائه کنند .اما منطق آنان نباید جای یکدیگر به کار رود و گرنه ما دچار اختلال کارکردی می شویم.

اتفاقی که در سال های پس از انقلاب و حتی قبل از آن در جامعه ما اتفاق افتاده است این است که نهاد سیاست هم می خواهد متولی تعریف آرمان باشد ، هم می خواهد متولی دنیای اقتصاد باشد ، هم می خواهد متولی دنیای اجتماع باشد و در عین حال می خواهد اهدافش را تحقق بخشد. شما نمی توانید به عنوان یک نهاد قواعد خود را بر همه مستولی و حاکم بکنید. کاری که در جامعه ما اتفاق افتاده ، یعنی در جامعه ما منطق درونی آن گفت و گو نیست ، ما گرفتار تکصدایی هستیم و اصولا آرمان و هدفی در دنیای فرهنگ تعریف نمی شود. در جامعه ما باید دنیای فرهنگ که همان دنیای دانشگاه است همان دنیای فلسفه است و همان دنیای سینما است و همان دنیای حقیقت است و دنیای شعر هنر است، این دنیا باید آرمان را تعریف کند. اگر این دنیا اهداف و آرمان ها را تعریف کند ، دنیای اقتصاد پولش را فراهم خواهد کرد و اجتماع روابط انسانی را ممکن می کند و دنیای سیاست به تحقق اهداف این حوزه کمک می کند.

اما نظم دنیای فرهنگ در جامعه ما مختل شده است. آن منطق گفت گویی به زبان باختین ، آن دنیایی که یک ایده ، ایده دیگری را خلق کند. قرار نیست چیز دیگری در دنیای فرهنگ مدیریت کند. مدیریت در فرهنگ یعنی اینکه فرهنگ خودش را مدیریت می کند. در این موقع است که سنت های سینمایی ، و به طور کلی تاریخ سینما معنا دار می شود. و تبدیل می شود به دنیای گفتگوی سنت های متفاوت سینمایی و هنری.

متاسفانه در دنیای فرهنگ ما ، منطق گفتگو کارکردش را از دست داده و تولید آرمان نمی کند و این آرمان ها در جای دیگر تولید و تعریف می شوند. به همین دلیل شکل تحقق آن ها فقط از دنیای سینما خواسته می شود.

من به عنوان یک جامعه شناس فرهنگ معتقدم که تاریخ  و دنیای جنگ و اتفاقات آن یکی از مهم ترین مباحث جامعه ما می باشد. و این دنیای جنگ دنیای یکدستی نیست و وظیفه دنیای فرهنگ این است که یک شکاف و یک تَرَکی در فهم ما از وضعیت جنگ بیاندازد.

اگر از من کار فرهنگ را بخواهید می گویم فرهنگ به طور انتقادی ، امر منفی جامعه است و نظم شکل گرفته را انتقادی بررسی می کند و آن گاه است که فرهنگ فعال می شود. به زبان نظری تر اگه بخواهم بگویم کار فرهنگ این است که وضعیت های موجود را دائما بحرانی بسازد.

وظیفه دنیای هنر و دنیای سینما این است که هم خودش و هم مخاطبش را دچار بحران کند. یک اثر بزرگ فرهنگی و یا سینمایی ، اثری است که هنگامی که آن را تماشا کردید با قبل از آن تفاوت کرده باشید. این به زبان آلن بدیو همان رخداد است. دنیای سینما ، دنیای فرهنگ و دنیای هنر باید سیاسیون ما را با آرمان های جدیدی روبرو کند . باید آن قدر دارای ایده و حقیقت نو باشد که وضعیت سیاسی ما را دچار شکاف بکند. و دنیای هنر به ما بگوید که آن چه که موجود است شکل نهایی زندگی و واقعیت  نیست. این جا است که بالاترین عنصری که در زندگی اجتماعی ما تاثیر گذار است همین دنیای فرهنگ است.

مافی با اشاره به این که من با  افق گشایی دنیای هنر برای سیاستمداران موافق هستم به این نکته اشاره کرد که ما امروز تکثر داریم اما هر کدام از این صدا ها به طریقی ایدئولوژیک می شود. و هرکس نگاه خود را به یک پدیده ، حقیقت مطلق می پندارند و این تک صداها قدرت پذیرش دیگری را ندارند و منطق گفت و گو شکل نمی گیرد. و فرآیند دیالکتیکی شکل نمی گیرد.

مهرآیین پاسخ می دهد: من از یک جهت با حرف شما موافقم . ما تنها با تکثر مواجه نیستیم بلکه ما با چیزی فراتر از تکثر روبرو هستیم ما در وضعیت تنوع هستیم اما این به معنی حیات تنوع در جامعه ما نیست .

حضور مرئی و نامرئی قدرت در میدان فرهنگ ، چیزی است که فضای فرهنگی مارا دچار اختلال کرده است.

ما رویکرد هایی متفاوتی به قدرت داریم یک رویکرد وبری است که فردی، فردِ دیگری را با زور اجبار به کاری می کند . رویکرد دوم این است فرد با نادیده گرفتن  منافع دیگری قدرت خود را بر او چیره می کند.

رویکرد مکتب فرانکفورت و انتقادی نسبت به قدرت این است که فرد استاندار های ذهنی دیگری را دستکاری می کند . سطح چهارم این رویکرد نسبت به قدرت که از فوکو و آلتوسر متاثر است این است که ما اصلا نیازی به افراد نداریم که تحمیل قدرت را متوجه بشویم . ما به طور کلی در فضای ایدئولوژی زندگی می کنیم. ما در جهان نیستیم جز به واسطه ایدئولوژی و اصولا ما انسان ها چیزی نیستیم جز اجرای ایدئولوژی ها .

گفت و گو به این معنا شکلی از خروج از ایدئولوژیست. دنیای فرهنگ و هنرو در اینجا سینما بازهم در این شرایط  یکی از امور منفی است در وضعیت ما تَرَک ایجاد می کند

مافی در پایان بحث این نکته را مطرح کرد که جامعه ما به شدت قطبیده شده است. و ما بدون اینکه آرمان تولید کنیم مدام فربه و فربه تر می شویم . و ایدئولوژی سوژه ی انسان را حذف می کند و موجب مرگ سوژه می شود.

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: