جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
در سال ۱۹۵۳ بمب کینزی در اخلاق آمریکایی منفجرشد:
باید بگوییم آمریکایی ها نیازی به انقلاب جنسی نداشتند، تنها باید میلی جنسی شان را به رسمیت می شناختند.
کد خبر: ۳۴۳۴
۱۱ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۶:۳۷

رسانه تحلیلی تصویری بهمن،‌ سلوین دوک، ترجمه سهیل صفاری؛ اگر شما هم مثل بیشتر آمریکایی ها باشید، وقتی اسم انقلاب جنسی به گوشتان می خورد، یاد دهه ۱۹۶۰ می افتید. تصویر هیپی هایی با تی شرت های رنگی، فستیوال موسیقی وودستاک ۲، سبک موسیقی راک‌اندرول و هرچیزی دیگری که در آن دوران پرآشوب تاریخمان نظرات را به خودش جلب می کرد، پیش چشمتان تداعی می شود. نقطه عکس این موضوع، تصویری است که از دهه ۱۹۵۰ احتمالا به عنوان دورۀ حصارهای سفید، سریال تلویزیونی «بسپارش به بيور» ۴ و «سرکوب» جنسی داریم. با این حال ممکن است، بعضی ها از جمله سازندگان فیلم مستند جدید «سندروم کینزی»، شروع انقلاب جنسی را قبل از آن دهه به ظاهر آرام بدانند.

 

این فیلم مستند، سال بسیار سرنوشت سازی را برای انقلاب جنسی در نظر گرفته است: ۱۹۵۳. آن سال چه اتفاقی افتاده است؟ آلفرد کینزی «پژوهشگرجنسی» معروف -شاید بهتر است بگوییم بدنام-استاد دانشگاه ایندیانا، بلومینگتون، دومین جلد پژوهشهایش را تحت عنوان «رفتار جنسی انسان مؤنث» به چاپ رساند؛ اثری که به «بمب اتمی» تشبیه شده که روی اخلاقیات سنتی ایالات متحده افتاده باشد. این اثر دنباله ای بر کتاب اخلاق جنسی انسان مذکره بود که کینزی آن را ۱۹۴۸ به رشته نگارش درآورد و روی هم رفته دو ضربه ناگهانی، دو بمب اتمي مردچاق و پسرکوچک، بودند که بر پیکرۂ اخلاقیات جدید آمریکا وارد آمدند و به تغییر نگاهی که آمریکایی ها احتمالا برای همیشه به ملتشان داشتند، کمک کردند.

انقلاب جنسی چگونه آغاز شد؟

پدر انقلاب جنسی

این اغراق نیست؛ اگر بخواهیم حرف های کینزی را باور کنیم، باید بگوییم آمریکایی ها نیازی به انقلاب جنسی نداشتند، تنها باید میلی جنسی شان را به رسمیت می شناختند. طبق یافته های کینزی-براساس اطلاعاتی که از هزاران نمونه آزمایشی به دست آمده است- رفتارهای جنسی که در دهه ۱۹۵۰ نادر ومنحرف درنظر گرفته می شدند، درواقع بسیار رایج بودند.

 

 

به عنوان مثال، کینزی ادعا کرد که ۱۰ درصد مردان آمریکا حداقل به مدت سه سال از عمرشان هم جنس گرا بوده اند، ۶۹ درصد مردان با فاحشه هاهم خوابه شده اند، پنجاه درصدشان مرتکب زنا شده اند و۹۵ درصد مردان آمریکایی در انحراف جنسی افراط می کنند. وی همچنین مدعی شد که ۵۰ درصد زنان قبل از ازدواج رابطه جنسی داشته اند؛ ادعایی که در دهه ۱۹۵۰ تکان دهنده بود- ۲۶ درصدشان مرتکب زنا شده اند و ۸۷ درصد زنان مجرد باردار شدند و ۲۵ درصد زنان متأهل سقط جنین کرده اند.

 

وی براساس همین یافته ها مدعی شد که انحراف جنسی، مسئله ای عادی است. همچنین، مدعی شد که کودکان از همان بدو تولد تمایلات جنسی دارند و تجاوز به عنف یکی از «قابل اغماض ترین» جرائم است. به مردم گفته شد همه این آمار و ارقام حاصل پژوهش های گسترده ای است که کینزی و همکارانش انجام داده اند. این پژوهش به وزنه دانشگاهی بودن و دکترای علوم پژوهشگرانش مزین بود.

 

به اجمال بگوییم، بشرهیچگاه چیزی مثل این را ندیده بود. این فردی دانشمند بود که در دوره ای که علم از بیشترین احترام برخوردار بود امروزه افراد نسبت به این احترام، کمی بدبین هستند که ادعا میکرد نخستین بررسی در مقیاس گسترده دنیا را در مورد رفتار جنسی انسان به عمل آورده است. «فقط مذهب» نبود که درمورد اخلاق اظهارنظر می کرد؛ این اخلاقیت مورد تأیید اکثریت نبود.«علم» بود که همان طور که برای همه ما آمریکایی ها آشناست، مثل شخصیت کارآگاه «جوفرایدی» (در سریال معروف «درگیت») میگفت: «حقایق رو پیدا کردم، خانم».

 

اما حقایق از این قرار هستند؛ درست همان طور که سی. اس. لوئيز 5 زمانی گفت «رابطه جنسی افتضاح به بارنمی آورد، چون آن را در نهانخانه گذاشته اند؛ آن را در نهانخانه گذاشته اند، چون افتضاح به بار آورده است.» تمایلات جنسی را باید با هزار کنترل درونی و بیرونی به زنجیر کشید؛ اینها مؤلفه هایی هستند که در اندازه های مختلف، همیشه در تمدن بشر وجود داشته اند و آزادیخواهان به آنها «سرکوب» می گویند. اینکه بشنویم آمریکا درواقع بیشتر سرزمین کالیگولا و نرون (فاسدترین و خون ریزترین امپراتوران رم باستان) است تا «آزی و هریت» (زوج ساده دل و خوش قلب یک سریال عامه پسند و خانوادگی آمریکایی) چه تأثیری داشت؟ مردم پیش خودشان می گفتند «هي، اگرراستی همه اینها این قدر شایع هستند، چرا من تمایلات عميق تروتاریک ترم را آزادترنگذارم؟ چرامن باید تنها کسی باشم که این لذت را از دست می دهد؟ »

 

به عنوان مثال، مستند «سندروم کینزی» نشان می دهد که هیو هفنر مجله «پلی بوی» ۶ را سال ۱۹۵۳ منتشر کرد؛ همان سالی که کینزی کتاب «اخلاق جنسی انسان مؤنث» را به قلم نگارش درآورد. تصادفی بود؟ خوب، هفنر کتاب «اخلاق جنسی انسان مذکر» را دوران جوانی اش خوانده بود و مطالبی هم در مورد آن در یک نشريۀ دانشگاهی منتشر ساخته بود و آن اثر او را متقاعد کرده بود که جامعه به او دروغ گفته است. از این گذشته، مستند «سندروم کینزی» فیلم کوتاهی هم از هفنرنشان می دهد که در آن می گوید:«در مقدمۀ نخستین شماره مجله خوانندگان را به آن کتاب «اخلاق جنسی انسان مؤنث» کینزی ارجاع داده ام؛ به نظرم دومین کتاب بزرگی است که درسال 1953 منتشر شده است.»

 

به همین خاطر هم هست که کینزی را «پدر انقلاب جنسی» می نامند؛ به همین دلیل هم هست که روزنامه «هيومن ایونتز»، کتاب اخلاق جنسی کینزی را به عنوان چهارمین کتاب خطرناک قرنهای نوزدهم و بیستم» معرفی کرده که تنها پس از کتاب های «مانیفست حزب کمونیست» ، «نبردمن» و «نقل قول هایی از رئیس مائوتسه تونگ» در این ردیف قرار می گیرد. کینزی مدعی بود که نهانخانه آمریکا را باز کرده و یک کشتارگاه میل جنسی در آن یافته است و با این کار به بازکردن نهانخانه تفکر آمریکایی و آزاد گذاشتن سگهای شهوت کمک کرده است.

 

آشکارساختن مقیاس کینزی

اینجا است که شاید بعضی ها بگویند «خیلی خوب، شما مدعی هستید که خطرناک است؛ اما باید روی حقیقت سرپوش بگذاریم؟ حقیقت آزادمان می کند، درست است؟» اما اگر انقلاب جنسی یک کودک است، کودکی نامشروع است؛ چون پدرش هم به طور حتم همین طور بود. به عبارت دیگر، آلفردکینزی مؤلف احتمالا مخرب ترین تقلب علمی تاریخ بشر بود.

 

برملا ساختن این حیله گری تاحد زیادی مدیون دکتر «جودی رایزمن» است. او شاهد خبره مطرح مستند «سندروم کینزی » است و این فیلم بیشتر بر کارهای وی مبتنی است که نشان دهنده دهه ها پژوهش سرسختانه در مورد مقیاس کینزی است و همراه باجوزف شيمل و کریستیان پینتو، تهیه کنندگان اجرایی این فیلم، به خلق شاهکار هنری کمک کرده است که به دنبال روکردن دست کینزی است.

انقلاب جنسی چگونه آغاز شد؟

پس گسست قابل توجه بین تصویر حصارکشیهای سفیدرنگ دهه ۱۹۵۰ و تصویرتاریک پنهانی که کینزی مدعی بود واقعیت این دهه است، چه میشود؟ «سندروم کینزی» به این نکته اشاره می کند که هرچند نویسنده این داستان مستهجين مشهور به «پژوهش علمی» مدعی است که داده های تحقیقش را براساس مصاحبه با هزاران زن و مرد عادی ارائه می دهد، نمونه پژوهشی وی به نحو خطرناک -و البته به صورت تعمدی- جهت دار بوده اند. در مورد خطای تصادفی هم همان طور که «آبراهام مزلو» روانشناس معروف و دوست کینزی، اشاره کرده است، تنها افراد انگشت شماری (به ویژه مردم تاحدی محافظه کار دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰) پرسشنامه جامعی با پرسش های بیش از حد شخصی را پر خواهند کرد.

 

درواقع، این افراد چنان کمیاب بودند که کینزی نمی توانست تعداد کافی از آنها پیدا کند تا یک نمونه علمی را تشکیل دهند؛ اما این مسئله او را ناامید نکرد. او می نویسد که بین زندان ها و مراکز غیرمجاز سقط جنین آمریکا در تردد بوده و بین ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ مجرم جنسی، ۱۹۹ بیمار روانی جنسی، سایر زندانیها و اعضای شبکه های زیرزمینی همجنسگرایان شیکاگو، افرادی از حمام ها و مشروب فروشی های مخصوص هم جنسگرایان را در نمونه اش گنجانده است. وی سپس آنها را با داده های مردان عادی» ترکیب کرد. او چند سال بعد وقتی در حال پژوهش در مورد رفتار جنسی انسان مؤنث بود، همين تقلب را تکرار کرد. «سندروم کینزی » به ما می گوید: «او اصطلاح «زنان متأهل» را دوباره تعریف کرده است تا هرزنی که حداقل به مدت یک سال با یک مرد زندگی کرده است را در این تعریف بگنجاند - توصیف گسترده ای که فاحشه هایی که با قوادهایشان زندگی کرده اند را هم در برمی گیرد. کینزی به طور مرتب دنبال چنین زنهایی میگشت و آنها را در داده های زنان عادی اش میگنجاند.

 

شاید به سختی بتوان باور کرد که مردی که تا همین اواخریعنی تا سال ۲۰۰۴ در فیلم به بیوگرافیک کینزی، به عنوان چهره انقلابی شجاعی معرفی می شود که با نظام تفتیش عقاید سناتور مک کارتی» مقابله می کند، ممکن است به چنین تقلب علمی تکان دهنده ای متهم شود؛ بنابراین، فیلم «سندروم کینزی» این اتهام را به خوبی مستند می سازد. به عنوان مثال، این مستند به ما می گوید که کینزی در صفحه ۳۹ کتاب «رفتار جنسی انسان مذكر» فاش ساخته است که «قاچاقچی ها، قماربازها، مردان روسپی، آدم های علاف، قوادها،دزدها وسارقان مسلح» را در داده های مردان عادی گنجانده است.

 

مستند «سندروم کینزی» شواهد خدشه ناپذیری مثل مصاحبه با چهره هایی مثل دکتر پائول گبهارد، نویسنده مشترک کتاب «رفتار جنسی انسان مؤنث» و نایب رئیس بنیاد کینزی را هم در خود جای داده است. وقتی در مورد شرکت کنندگان در آن آزمایش از او سؤال می شود، اذعان می کند که: «۵۵ درصدشان از زندانیها بودند... غیر زندانیها آن قدری نبودند که بخواهیم یک مقایسه به عمل آوریم. او (کینزی) مقایسه نکرد؛ فقط افراد زندانی را که پیدا می کرد، به عنوان افرادی با سطح تحصیلات کمتر از مدارک دانشگاهی به کار می گرفت ... وی با تأکید بر نمونه هایی با سطح تحصیلات کمتر، خطاهای زیادی را که در داده ها وجود داشت، توضیح می داد.» این می تواند به عنوان بدترین «کتمان حقیقت» سال در نظر گرفته شود. درست تر این است که بگوییم وی افراد منحرف را به عنوان افراد معیار نشان داده است تا اثبات کند انحراف امری عادی است.

و این حقیقت مثل روز روشن است. به عنوان مثال، مجله پزشکي انگلیسی زبان «کنست» می نویسد کینزی «در پرسشنامه ای راجع به رفتار جنسی هنجار، از درصد غيرمعرفی از زندانیها و مجرمان جنسی سؤال می پرسد» و مجله «اینترکالجپت ریویو» کتاب «رفتار جنسی انسان مذکر» را سومین کتاب بد قرن بیستم معرفی می کند.

 

پژوهشهای کینزی؛ محصول شهوت

اما انگیزه فروغلتیدن کینزی در این اشتباه چیست؟ به طور حتم برسی مسائل جنسی رشته تخصصی کینزی نبود(آن زمان چیزی به اسم «مطالعات جنسی» وجود نداشت اما به عنوان زیست شناسی که به طور تخصصی به مطالعه نوع خاصی از حشرات می پرداخت و مدرک دکترای علومش را از دانشگاه هاروارد گرفته بود، به طور حتم با روش علمی آشنا بوده است. پس چه چیزی این دانشمند را در حوزه مسائل جنسی تا این حد غیرعلمی ساخته است؟

مثل روز روشن است، حشره ها تخصص کینزی بودند؛ اما رابطه جنسی، کارشهوت بود. همان طور که «کنت آنگر» بررسی کننده علوم غریبه و دوست نزدیک کینزی و یکی از چهره های سرشناس موسسه کینزی، گفته: «کینزی برای به دست آوردن مبالغ هنگفت وحفظ حمایت دانشگاه به دستاویز تحقیق نیاز داشت ... تا دل مشغولی ۲۴ ساعته اش باسکس را توجیه کند.» و همان طور که سندروم کینزی اشاره می کند، کینزی در تلاشی برای توجیه رفتار منحرف خودش به دنبال از بین بردن ارزش های سنتی دوران جوانی اش و « بازسازی تصویری بود که از آمریکا در ذهن داشت.»

 

اما این تصویر چقدر انحراف داشت؟ مسئله ای که وجود دارد این است که کینزی یک «سادومازوخیست» (خود-دگرآزارگر جنسی) بود که با بدن خودکارهای وحشیانه ناشی از شهوت می کرد و همین کار هم باعث مرگش شد. دکتر رایزمن حدس می زند آسیب هایی که از فعالیتهای آزارگری جنسی اش به جا مانده - مشکلاتی مثل آماس بيضه ها که به صورت تورم اندامهای تناسلی مردانه بروز می کند تأثیر معنی داری در مرگ وی براثر حمله قلبی در ۱۹۵۶ داشته است (بدرفتاری افراطی با آن ناحیه می تواند به واکنشهای عصبی ختم شود که به ایست قلبی می انجامد).

 

با این حال، برای کامل کردن تصویری که از توجیه های شخصی کینزی داریم باید تمایل شدیدی را که به پسران نوجوان داشت، بررسی کنیم؛ رفتار منحرفی که خودش را در دوران نوجوانی کینزی نشان داد. وی نامه ای را که به عنوان یک مشاور انجمن مسیحی مردان جوان، («کتابخانه علوم طبیعی» می بالد که در اختیار دارد و) دربردارنده عکسها و طراحی هایی از مردان و نوجوانان لخت است، وقتی در اردو هستند آنها را آخرهای شب - در چادر خود به متهمان جوان نشان می دهد.

 

همین دل بستگی دائمی به بچه ها است که به جدی ترین خطای کینزی می انجامد. مستند سندروم کینزی از «جدول ۳۴» بدنام حرف می زند؛ تابلویی که کینزی فهرستی از واکنش های ارگاسمی نمونه های آزمایشش که همگی کودک و بعضی از آنها هنوز نابالغ بودند را روی آن می چسباند. پژوهشگران در میان همین یافته ها ۲۶ تجربه اوج لذت جنسی در یک دوره ۲۴ ساعته را در یک کودک چهارساله و حداقل یک نمونه از چنین واکنشی را در یک دختر چهارماهه یافتند. چنین ادعاهایی می توانند به صورت قابل درکی کاری کنند مردم هاج و واج بمانند؛ اما نمی توانند بی توجهی گنگی که نسبت به این یافته ها داشتند را توضیح دهند.

 

مجله اینترکالجیت رویو می نویسد «آمریکایی ها چنان تحت افسون دهان پرکن «صلاحیت علمی» قرار داشتند که ۴۰ سال طول کشید در مورد چگونگی گردآوری داده های مرتبط با واکنش های جنسی کودکان تعجب کنند»؛ اما نیازی نیست تعجب کنیم. «چگونگی اش» کاملا معلوم است و همین کینزی را به عنوان یکی از پست ترین مجرمان جنسی کشورمان نمایش می دهد.

کینزی روابط کاری یا شاید باید بگویم دوستان پدوفیل داشته است. اینها افرادی بودند که فعالانه به تجاوز جنسی به افراد می پرداختند؛ اما عوض آنکه آنها را به مقامات بسپارد به آنها آموزش می دهد تا واکنش های جنسی قربانیانشان را با استفاده از کرنومترو نمودار اندازه گیری و ثبت کنند. مستند «سندروم کینزی» شواهد انکارناپذیری در این مورد ارائه می دهد که به عنوان مثال می توان به مصاحبه ای در ۱۹۹۲ با پائول گبهارد اشاره کرد که در آن آشکار می سازد: «بیشتر این کار ز آزار جنسی توسط یک فرد انجام می شد... مردی که آموزش علمی دیده بود... اما... دانشمند سرشناسی نبود. آ، برخی از این موارد توسط والدینی انجام می شد که حدس می زدیم کودک آزار هستند، و ... آ، یک لحظه صبر کنید... مواردی هم بودند که توسط کارکنان مهدکودک انجام می شدند. به این ترتیب، زمانی که از گبهارد پرسیدند آیا پدوفیلها کارشان را با کرنومتر انجام می دادند در پاسخ گفت اگر به آنها می گفتیم که می خواهیم چنین کاری را انجام دهند حتما انجام می دادند. از این گذشته، وقتی سؤال شد واکنش های مطلوب چگونه مشخص می شد، گبهارد در پاسخ گفت از طريق «تکنیک های دستی و دهانی»

با این حال، با اینکه این پژوهشگران بدون شک در روشهایشان مهارت داشته اند، چگونه واکنش مدنظر را در یک نوزاد شناسایی می کردید؟ کینزی در صفحه ۱۶۱ کتاب «رفتار جنسی انسان مذكرا این گونه جواب می دهد: «این واکنش شامل تکانهای شدید کل بدن، نفس نفس زدن، ناله کردن، هق هق کردن یا فریادهای شدید گاهی با اشک های فراوان به ویژه در میان بچه های کوچکتر می شود... برخی از مردها ممکن است دردهای شدید را تجربه کرده یا حتی جیغ بکشند.

 

مردان گروه حاضر... باشریک فرد متجاوز فرار کرده و تلاش های خشمگینانه ای می کند تا از اوج لذت جنسی بپرهیزد. کینزی به این واکنشها «ارگاسم» می گوید. دکتر رایزمن اشارة هوشمندانه ای به این موضوع می کند: چه نوع فردی هق هق کردن، جیغ کشیدن، مقاومت خشمگینانه و درد را به اوج لذت جنسی در کودکان نسبت می دهد؟

 

شخصیت کینزی:یک فرد آزارگر جنسی پدوفیل بود.

همچنین به خاطر داشته باشید که این پژوهش با دلارهایی که مردم به عنوان مالیات می پرداختند، تأمین می شد؛ چراکه کینزی کمک هزینه پژوهشی دریافت می کرد و بابت همکاری به متجاوزان به کودکان پول می داد و برخی از همکاران بی گناهش واقعا نیرومند بودند. بین آنها دکتررکس کینگ، معروف به «آقای گرین» قرار داشت که به بیش از ۸۰۰ کودک تجاوز کرده و تحت آموزش استاد کینزی، دکتر رابرت دیکنسون قرارگرفته بود. حتی یک شخصیت نفرت انگیزتر(اگراصلا چنین چیزی صحت داشته باشد) فريتس ون بالوسک، یکی از اعضای گشتاپو بود که طی جنگ جهانی دوم فرماندار یکی از شهرهای اشغال شده لهستان بود.

 

وی زمانی که در این منصب قرار داشت به هزاران کودک تجاوز کرده و به آنها گفته بود باید بین اویا اتاقهای گازیک مورد را انتخاب کنند(رایزمن به این نکته اشاره می کند که در هر صورت همگی کشته شدند. پس از جنگ، به نحوی از دار مجازات گریخت و تجاوزهایش را مخفیانه ادامه داد تا اینکه در جریان بررسی قتل دخترها ساله ای که در ۱۹۵۶ به دنبال تجاوز جنسی کشته شده بود مورد بازجویی قرار گرفت و دستگیر شد. در جریان محاکمه، مقامات نامه هایی از کینزی پیدا کردند که در آنها بابت گزارش هایی که از تجاوز به کودکان ارائه داده بود، از بالوسک تشکر کرده و او را تشویق کرده بود که به «پژوهشهایش» ادامه دهد و به او هشدار داده بود مراقب باشد) مبادا به چنگ قانون بیفتد. درواقع، این نامه نگاری به حدی ظالمانه بود که قاضی دادگاه اغلب به «آن دانشمند آمریکایی عجیب غريب» اعتراض می کرد و وقتی قاضی گفت درک می کند که نازیها سعی داشته اند با ارائه مطالب، کینزی را تحت تأثیر قرار دهند، بالوسک در جواب گفت:«خود کینزی چنین درخواستی از من کرده بود.» (بالوسک به اتهام تجاوز جنسی به دهها کودک از جمله دختری که به قتل رسیده بود، محکوم شد؛ اما هویت قاتل هیچگاه کشف نشد.)

 

حقیقت این است که کینزی که به کارکنانش گفته بود به عنوان دانشمند، اخلاقيات بورژوازی هیچ محدودیتی برایشان به وجود نمی آورد خودش را به هیچ مسئله اخلاقی محدود نساخته بود. «وردل ب پومروی»، نویسنده مشترک «اخلاق جنسی انسان مذكرا ، گفته است: «اگر معامله با شیطان به روند پژوهش کمک می کرد، کینزی بدون شک این کار را می کرد و این حقیقت دارد.»

 

اما در حقیقت، کینزی باشیاطین زیادی ساخت وپاخت کرده بود. مستند «سندروم کینزی به ما می گوید: «خوډ پومروی کتاب «پسربچه ها و رابطه جنسی» را به رشته نگارش درآورد و در آن درواقع ایده رابطه جنسی بین پسربچه ها با حیواناتی مثل سگ، اسب و گاو نررا ترویج می دهد.» وی در مطلب جداگانه ای می نویسد «زنای با محارم بين بزرگترها و بچه های کوچک می تواند... واثبات شده است که تجربه ای رضایت بخش و توان بخش است.» بعد نوبت به کلارنس تریپ، عکاس کینزی، می رسد که یک بار با لحن تأکیدی گفته بود: تجاوز به کودکان. چه چیزی هست؟ هیچ کس نمی داند.

 

بدرفتاری با بچه ها؟ راجع به زدن بیخ گوش بچه ها یا کتک زدنشان با استفاده از لوله بخاری حرف می زنند؟ در مورد قلقلک دادنشان حرف می زنند؟ در مورد نوازش کردنشان حرف می زنید؟ من حتی شک دارم به ارکس کینگ بگویم پدوفيل.» وقتی پائول گبهادکه قبل از او یادکردیم در توضیح این مطلب که چرا بنیاد کینزی طی محاکمه بالوسک با مقامات آلمانی همکاری نکرده بود، گفت: «پدوفیل بیچاره ... پاک آبرویش رفت. احتمالا بدترین شخصیت (هرچند رقابت سختی سراین عنوان وجود دارد) «آلیستر کراولی»، شیطان پرست انگلیسی بدنام، باشد که به نظر می رسد کینزی بهره کشی های جنسی اش را تحسین کرده است. این کارها شامل شرکت در مجالس عیش و نوش به همراه زنان و بچه هایشان و مثله کردن بدن باکره ها هنگام اجرای مراسم آمیزش جنسی میشد. موضوع اصلی این است که کینزی دانشمند نبود؛ او پدرخوانده باند مافیایی مارکی دو ساده تجاوز به کودکان بود. جامعه مخفی که توجیه علمی در اختیار مردان کودک آزار قرار می داد تا با استفاده از آن روح اطفال را به تباهی بکشند.

 

تعريف رو به پایین انحراف جنسی

با این حال داستان بدتر هم می شود. اگر جریان را نمی دانستیم، احتمالا فکر می کردیم با چنین رفتار منحرفی باید کینزی را به زندان می انداختند. برعکس، انتشار کتاب «رفتار جنسی انسان مؤنث» این فرصت را به کینزی داد تا انحراف را رو به پایین تعریف کند. نه تنها شهرت تازه کسب شده کینزی وی را در حلقه سخنرانان دانشگاهی مطرح ساخت؛ بلکه در جمع قانون گذاران ایالتی نیز حضور می یافت و برای آسان تر ساختن قوانین مرتبط با جرایم جنسی لابی میکرد.

 

درواقع، دکتر رایزمن تابلویی ترسیم می کند که بر روی آن به طور مستند نشان می دهد چگونه کینزی از ایالتی به ایالت دیگری می رفت و قانون گذاران از همه جا بی خبر را قانع می ساخت تا مجازات جرایم جنسی را تخفیف دهند. نتیجه کار این بود که حقوق کیفری نمونه که سال ۱۹۵۵ به تصویب رسید، نظرات شبه علمی کینزی را بازتاب می کرد و در بحث های حقوقی داغی که بین سالهای ۱۹۸۲ و ۲۰۰۰ در گرفته بود، حدود ۶۵۰ بار به کینزی ارجاع داده شده است.

 

با این حال احتمالا مطلب غم انگیزتر این است که ایده های کینزی به آموزش های جنسی مدرن نفوذ می کند. مستند «سندروم کینزی» نشان می دهد که چگونه وارد پومری، دستیار نویسنده کتاب «رفتار جنسی انسان مذكر»، موسسه مطالعات پیشرفته روابط جنسی انسان را در سانفرانسیسکو تأسیس کرد. این نهاد آموزگاران جنسی - با مدارک دکتری، ارشد و...- را تعلیم داد که بعد به کلاس های درس سراسر کشور رفتند و فلسفه کینزی را گسترش دادند.

همچنین این مستند نشان می دهد که دروغهای کینزی به رشد سریع صنعت هرزه نگاری کمک کرد و به خوبی نشان می دهد که چگونه تصاویری که مجله های هرزه نگار از تجاوز و خشونت نسبت به کودکان استفاده می کنند، موجب حساسیت زدایی نسبت به تعداد زیادی از آن اقدامات شده است. در واقع، بخش زیادی از این مستند به نفوذ چنین جرایمی ظرف چند دهه گذشته اختصاص یافته است. دکتر رایزمن تأکید می کند که می توانید «رابطه مستقیمی» بین افزایش این رویدادها و کاردستي کینزی برقرار کنید. به بیان ساده، کاهش مجازات، چوب قانون را برداشت؛ آموزشهای مبتنی بر فلسفه کینزی به ورود بچه ها به روابط جنسی کمک کرد. هرزه نگاری ها آتش تاریک ترین تمایلات بشر را شعله ور و ذهن های جوان را باتصورسکس و خشونت شرطی ساختند. این مستند حتی در قالب عبارت های فراوانی به موضوع نسبیت اخلاقی نیز می پردازد. گسترش این فلسفه عامل بسیار مهمی است؛ چرا که این پیام را ارسال می کند که آنچه رفتار شیطانی» قلمداد می شود، صرفا دیدگاه انسان است؛ این فلسفه محدودیت های اخلاقی را که ممکن است علیه ارتکاب اعمال شیطانی قد علم کنند، از میان برمیدارد.

البته، عده زیادی از مردم این ایده را که تصاویر هرزه نگارانه، مردم را برای ارتکاب کارهای خلاف تحت تأثیر قرار می دهد، به ریشخند می گیرند و ادعا می کنند که این کار تا حد زیادی مثل این می ماند که بخواهیم نمایش پریشانی های جامعه در تلویزیون یا بازی های رایانه ای خشن را سرزنش کنیم؛ اما اگر این حرف ها بی معنی هستند، چرا عده زیادی از مردم می گویند نباید برنامه هایی مثل «آموس واندی» را نمایش دهیم چون حاوی کلیشه های نژادپرستانه هستند؟ یا اگر بخواهیم از خود مثال سندروم کینزی استفاده کنیم، چرا با تصویرسازی های نازی ها علیه یهودی ها مخالفیم.

 

تصاویر منفی هرزنگارانه ای از یهودیان که برای آن طراحی شده بودند تا مردم را نسبت به تعقیبشان بی تفاوت کنند؟ اگر سرگرمی برذهن انسان تأثیر نمی گذارد چرا زحمت ساختشان را به خودمان می دهیم؟ هرچند هرآنچه در بالا توضیح دادیم برای هر فیلم مستندی کافی خواهد بود، مستند «سندروم کینزی تا حد زیادی قدرتمند است؛چراکه نگاهی به دست های پنهان کمتر دیده شده «حماسه»ی کینزی می اندازد. این مستند نگاهی به قدرت سازمانهای معاف از مالیاتی، مثل موسسه راکفلر می اندازد که حمایت مالی پژوهشهای کینزی و حقوق کیفری نمونه را برعهده داشته و بر این نکته تأکید می کند که «کمیته ریس»۱۰ (یکی از هیئت های وابسته به کنگره) به دنبال ویران ساختن بنیان مسیحی آمریکا است. این فیلم رابطه بین متخصصان جنسی آموزش دیده مکتب کینزی و رسوایی جنسی کلیسای کاتولیک را توضیح می دهد.

 

این مستند آشکار می سازد که حتی امروز هم کودک آزاران جنسی در محافل دانشگاهی وجود دارند که برنامه های درسی آموزش جنسی را تدوین می کنند و از برخی چهره ها اسم می برد. این فیلم به خوبی نشان می دهد چگونه کینزی به ایجاد جنبش حقوق همجنسگرایان کمک کرده است وبه نقل قول از رهبرانجمن عشق ورزی مرد-پسربچه آمریکای شمالی می پردازد که در 1981 گفته است: «طرفداران آزادسازی روابط جنسی بین مردان به طور کلی و به خصوص طرفداران عشق ورزی با پسربچه ها، باید با آثارکینزی آشنا باشند و آنها را عزیز بدارند... مسئله ای که امروز بر سر آن می جنگیم، به صورت ضمنی در آثار کینزی بیان شده است.»

 

اما همان طور که سندروم کینزی» نیز نشان می دهد، کشمکش واقعی، نمایش فریب کینزی است. هر بار که در این حوزه پیشرفت داشته ایم، این تلاش بی نتیجه مانده است. این اتفاق دهه ۱۹۵۰ برای کمیته ریس و چند دهه بعد برای دکتر رایزمن افتاد. همان طور که در جواب این بخش به من گفت:«نیروهای مشترک اف بی آی-وزارت دادگستری که برای استفاده از پژوهش های من جهت به شکست کشاندن هرزه نگاری و قاچاق کودکان تشکیل شده بود، زمین گیر شدند... بنیادهای راکفلر و فورد به کمک نهاد کینزی شتافتند و شرکت «گری اندکو» و سایر شرکتهای روابط عمومی میلیونها دلار دریافت کردند تا مطمئن شوند در کرسی های استاد دانشگاهی وكنفرانس های دانشگاهی آینده هیچ اثری از من باقی نمی ماند و بررسی های دولت فدرال روی کینزی در سال ۱۹۹۵ را محوسازند.» این داستان جالبی است که هنوز هم در جریان است. و همه اینها ومطالب بسیار بیشتری در مستند «سندروم کینزی» نمایش داده شده است.

با این حال، می توانم در مورد این فیلم مستند هم هشدار بدهم. این فیلم من را به شدت عصبانی می کند. از این که می بینم عدالت نادیده گرفته شد و بسیاری از کله گنده های باند مافیایی کودک آزاری به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و طعم زندان را نچشیدند، حسابی کفری می شوم. از اینکه دانشگاه و دولت آن قدر فاسد بودند که فریبکاری وخوار ساختن جامعه به دست آنها را راحت تر ساختند، اعصابم به هم می ریزد. از اینکه می بینم کینزی و همکارانش به تغییر آمریکا براساس تصویر مريض ومنحرف ذهنشان کمک کردند، عصبانی می شوم. اما اگر آنچه این مستند برمی انگیزاندیک عصبانیت حق به جانب نیست، نمی دانم چه هست.

 

کینزی به طور حتم این رسوایی را برای خودش به بار آورده است؛ اما وقتی به نبردش با فضایل اخلاقی فکر می کنم یاد حرفی می افتم که سیسرون، سیاستمدار باستانی رم بزرگ، در مورد تکه تکه ساختن جمهوری روم به دست ژولیوس سزار گفته است: «سزار همیشه یک انسان پست بلند پرواز بود؛ اما او فقط یک نفر است.» کینزی مرد بدی بود، یک مرد پیچیده؛ اما او فقط یک نفر بود. موضوع غم انگیز این است که حتی دهه ۱۹۵۰ هم آمریکا کشوری بود که در آن کینزی می توانست یک رفلوت نواز شهرهاملين»۱۱ باشد. احتمالا فقط دورة حصارکشی های سفید نبوده است.

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: