جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
یادداشت
جنگ اوکراین، جنگ اروپاست. جنگی که دو طرف آن میراث‌داران وستفالیا، ورسای، وین و نیویورک هستند. این جنگ‌ها پایان نمی‌یابند کما اینکه هیچ‌گاه متوقف نشده‌اند.
کد خبر: ۵۶۳۸
۰۸ اسفند ۱۴۰۰ | ۰۸:۵۵

به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «بحران اوکراین» و جنگ کنونی آن در واقع «آئینه تمام‌نمای نظم غرب» به حساب می‌آید. این یک جنگ کاملاً اروپایی است و میان «متفقین»، همان‌ها که پیروز جنگ جهانی در اروپا بودند، درگرفته است. خیلی‌ها طی ۷۰ سال گذشته در  دانشگاه‌های ایران و طبعاً در دانشگاه‌های خارج از اروپا، وانمود و تبلیغ می‌کردند که وقوع جنگ مربوط به ملت‌های غیرمتمدن - یعنی غیراروپایی‌ها! - و از مختصات جوامع عقب‌افتاده است! این اساتید در بیان به ظاهر تئوریک و علمی، خاورمیانه - غرب آسیا - را کانون درگیری‌های پایان‌ناپذیر و خونین معرفی می‌کردند و می‌گفتند جنگ در خاورمیانه پایان نمی‌یابد و مثل یک ابر، فقط از جایی در خاورمیانه به جایی دیگر از آن می‌رود. در این میان هیچ اشاره‌ای هم نمی‌شد که جنگ‌های خونین خاورمیانه، در فرایندی داخلی روی نمی‌دهد، بلکه محصول سیاست‌های جهانی است. 

ممکن است ما حافظه تاریخی ضعیف داشته باشیم اما تاریخ که فاقد حافظه نیست. واقعیت این است که هم از نظر تعداد، هم از نظر حجم تلفات و هم از جهت ویرانی، اروپا و به تعبیری غرب بیش از مناطق دیگر درگیر جنگ‌های داخلی بوده است. اروپا در حد فاصل جنگ‌های ۳۰ ساله (۱۰۲۷ - ۹۹۷ش) تا جنگ هفته پیش اوکراین، ۷۶ جنگ را میان خود تجربه کرده است؛ یعنی در این ۳۷۳ سال به‌طور متوسط در هر پنج سال یک جنگ در اروپا روی داده است.

این تازه اروپای دوران صنعتی و مدرن است نه اروپای قرون وسطی! این نکته را هم در نظر داشته باشید که در مقایسه بین چهار قاره جهان، اروپا کمترین مساحت، کمترین حجم و کمترین تعداد کشور را در خود جای داده است. 

جالب این است که آنچه به عنوان «نظم» و «نظم بین‌الملل» و «توافقات افتخارآمیز بین‌المللی»، در ادبیات اروپا و از این طریق در ادبیات رایج جهان مطرح شده و در دانشگاه‌های ما بی‌دریغ و به عنوان دستاوردهای مهم بشری از آنها یاد می‌شود، از طریق جنگ‌های خونین بین قدرت‌های اروپایی و ریخته شدن خون صدها هزار و گاهی کشته شدن حدود ۸۰ میلیون نفر از افراد نظامی و مدنی  به دست آمده‌اند!

قرارداد یا پیمان «وستفالی» که گاهی «نظام وستفالی» هم گفته می‌شود و در دانشگاه‌های ما از آن به عنوان مبدأ حل و فصل صلح‌آمیز منازعات و رقابت‌ها یاد شده و به نام اروپا سند زده می‌شود، پس از جنگ‌های ۳۰ ساله میان دولت‌های اروپای مرکزی یعنی اتریش و اسپانیا از یک‌سو و فرانسه، هلند، دانمارک و سوئد از سوی دیگر، در سال ۱۰۲۷ش (۱۶۴۸م) منعقد گردید. هدف از این قرارداد تثبیت قدرت دولت‌های اروپایی و محترم شمردن تمامیت ارضی کشورهای اروپای مرکزی از سوی یکدیگر بود.

پس این نظم نوین، اصلاً موضوعش خود اروپا و تلاش برای مهار جنگ در میان کشورهای محوری آن بود و ربطی به بقیه کشورهای جهان نداشت، تا «دستاورد بشری» خوانده شود! البته بعداً که این شش کشور اروپای مرکزی بنای توسعه مستعمرات خود در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا را گذاشتند، در کشورهای مستعمره هم این قاعده به اجرا گذاشته شد که باز هم به معنای جلوگیری از مداخله یک کشور در امور کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین نبود بلکه به معنای محترم شمردن مستعمرات اسپانیا و عدم دست‌اندازی اتریش به مستعمرات این کشور و هکذا بقیه دول اروپای مرکزی بود. کما اینکه در فاصله انعقاد پیمان وستفالی تاکنون هیچ‌گاه تمامیت ارضی کشورهای دیگر از سوی قدرت‌های اروپایی محترم شمرده نشده است. 

نکته جالب این است که قرارداد وستفالی حتی نتوانست مانع وقوع جنگ‌های جدید میان قدرت‌های اروپای مرکزی شود! همان‌طور که گفته شد در فاصله انعقاد وستفالی تا جنگ هفته پیش اوکراین، ۷۶ جنگ خونین بزرگ، متوسط و کوچک میان کشورهای اروپای مرکزی روی داده است. کما اینکه جنگ کنونی اوکراین هم میان کشورهای پیروز اروپا در جنگ جهانی دوم است؛ جنگی که در جغرافیای اروپا در گرفت و به سایر نقاط دنیا هم کشیده شد. 

نظام چندقطبی موسوم به کنسرت اروپا که ابتدا ترکیب چهار کشور روسیه، پروس، اتریش و انگلیس بود هم در واقع پس از وقوع جنگ‌های ناپلئون در اروپا که به کشته شدن میلیون‌ها نفر اروپایی منجر گردید، در سال ۱۸۱۵ منعقد شد. تأسیس این نظام، در دانشگاه‌های ما به عنوان یک ابتکار مؤثر بین‌المللی مطرح می‌گردد! این نظام که تا آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ ش - ۱۹۱۴م - بر دنیا حکومت داشت، برآمده از جنگ اروپایی‌ها با یکدیگر بود و با هدف متوقف کردن جنگ میان خودشان و حاکم کردن توافق به جای جنگ تأسیس گردید.

اما این نظام که هیچ نفعی برای کشورهای غیراروپایی نداشت، حتی نتوانست از وقوع جنگ در اروپای مرکزی جلوگیری کند و منجر به وقوع جنگ جهانی  دوم شد. در این جنگ حدود ۸۵ میلیون نفر از اروپایی‌ها کشته و حدود دو برابر آن مجروح و معلول شدند. قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی اول، «پیمان ورسای» را با هدف متوقف کردن جنگ میان خود امضا کردند، اما این پیمان کمتر از دو دهه دوام آورد و دوباره قدرت‌های اروپایی، تمامیت ارضی رقبای داخلی خود را نقض کردند و در پی آن جنگ جهانی دوم پدید آمد که شش سال به درازا کشید و در آن حدود ۸۵ میلیون نفر که فقط ۲۰ میلیون آن از ارتش روسیه بود، کشته شدند؛ هر چند روسیه در این جنگ ابتدا بی‌طرف بود و نمی‌خواست درگیر جنگ آلمان با کشورهای فرانسه و انگلیس شود.

جنگ جهانی دوم هم به شکل‌گیری یک نظام جدید - موسوم به نظام دوقطبی- میان روسیه و غرب انجامید. نظام دوقطبی بر مبنای قوانین ورسای و وین شکل گرفت و در واقع ادامه ابتکار سابق اروپایی‌ها محسوب می‌شد. نظام دوقطبی با شعار توقف جنگ و حل و فصل مسایل از طریق قانون و نظم تأسیس شد و نهاد شورای امنیت از کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم به وجود آمد و هدف‌گذاری آن جلوگیری از جنگ میان کشورهای صاحب حق وتو بود. 

اما با این وجود مهم‌ترین بانی نظم نوین جهانی که آمریکا بود، جنگ میان کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم را از سال ۱۹۴۷ یعنی دو سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، شروع کرد نام این جنگ، «جنگ سرد» بود که شوروی و شرکای اروپایی آن را در ابعاد سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی، جاسوسی و جنگ‌های نیابتی هدف می‌گرفت.

با وجود آنکه آمریکایی‌ها سررشته این جنگ را در دست داشتند، اما از نظر عملیاتی، این جنگ هم در نهایت میان اروپای شرقی (شامل روسیه، لهستان، آلمان شرقی، چک، بلغارستان، مجارستان، رومانی و آلبانی) از یک‌سو و اروپای غربی (شامل بقیه اروپا) از سوی دیگر راه افتاد و آثار آن کمتر از جنگ گرم نبود و اتفاقاً ظرف دو سال جنبه نظامی هم پیدا کرد و به پیدایی دو پیمان جمعی نظامی میان اروپائیان یعنی پیمان ناتو (در سال ۱۹۴۹) و پیمان ورشو (در سال ۱۹۵۵) منجر گردید که آثار آن هنوز هم مشاهده می‌شود. کما اینکه جنگ اوکراین را باید نتیجه جنگ سرد و پیامد پیمان‌های نظامی ناتو و ورشو برشمرد. 

برخلاف آنچه تصور می‌شود، جنگ اصولاً با اروپا معنا پیدا می‌کند و این جنگ نظم‌پذیر نیست در واقع جنگ و استفاده از آن برای حل و فصل اختلافات تنها عنصر «نظم اروپایی» است.

اروپایی‌ها در کنار آمریکا یا تحت فرمان آمریکا در همه جنگ‌های فرااروپا هم نقش اساسی داشته و دارند؛ مثلاً در همین زمان، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و بعضی دیگر از دولت‌های اروپایی در جنگ یمن و ادامه آن نقش اساسی دارند. اگر تردید دارید به سلاح‌های مرگباری که بر سر مردم این کشور ریخته می‌شوند، نگاه بیندازید! روی هیچ‌کدام ننوشته Made in Saudi Arabia و نگاه کنید به پشتیبانی‌های بی‌دریغ حقوقی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و تسلیحاتی این کشورها از طرف متجاوز. 

اروپا بدون تردید در جنگ‌هایی که میان کشورهایی در فراسرزمین‌های اروپایی جریان یافته است، نقش دارد. گاهی این نقش در شکل جنگ نیابتی و به منظور از میان برداشتن مخالفان اروپا در قاره‌های دیگر بوده است؛ جنگ علیه همان کشورهایی که ظاهراً توافق وستفالیا، توافق ورسای و وین و اساسنامه شورای امنیت سازمان ملل، «تمامیت ارضی» و «استقلال» آنان را به رسمیت شناخته است!

جنگ اوکراین، جنگ اروپاست. جنگی که دو طرف آن میراث‌داران وستفالیا، ورسای، وین و نیویورک هستند. این جنگ‌ها پایان نمی‌یابند کما اینکه هیچ‌گاه متوقف نشده‌اند. جهان باید با قواعد واقعی انسانی اداره شود و این فقط زمانی به وقوع می‌پیوندد که کشورها به یک اندازه در اداره جهان نقش داشته باشند.

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: