به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، «جعفر بلوری» طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
هفت روزی میشود که جنگ اوکراین آغاز شده و در همین مدت کوتاه، «حقایق بزرگی» را روشن و «تناقضات عجیبی» را عیان و یک جریان خاص سیاسی را عجیب «رسوا» کرده است.
جنگ قطعا چیز بدی است اما گاهی از دل همین چیزهای بد، حقایق چنان عریان و شفاف خود را نشان میدهند که شاید، در هیچ زمان دیگری نمیشد این طور «واضح» این حقایق را دید.
۱- یکی از آن حوزههایی که جنگ اوکراین درست مثل یک پرژکتور و نورافکن بزرگ توانست بر آن نور تابانده و دیدن حقایق پشت پرده را خیلی راحت کند، حوزه «ورزش» و قوانین بینالمللی بود که سازمانهایی مثل فیفا و فیلا و...برای آن نوشتهاند.
ورزشکاران کشورهای زیادی به دلیل نامشروع دانستن رژیم صهیونیستی و اشغال فلسطین توسط این رژیم، سالهاست حاضر نیستند با آن وارد رقابت و مسابقه شوند. اما سازمانهای ظاهرا مستقلی مثل فیفا با این شعار که «نباید ورزش را سیاسی کرد» این ورزشکاران را محروم و کشورهای آنها را جریمه و تنبیه کردهاند
. اما وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، تمام قوانین، «عکس» و ورزش به سیاسی ترین مسئله تبدیل شد و همین سازمانها شدند، یک طرف جنگ.
اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا تمام ورزشکاران، مربیان و تیمهای ورزشی روسیه از سوی تمام سازمانهای بینالمللی ورزشی تحریم، توبیخ، تنبیه و از همه میادین ورزشی محروم شدهاند! رفتار امروز غرب با ورزشکاران روسیه نشان داد، رفتار ورزشکاران کشورهایی مثل ایران با رژیم اشغالگر صهیونیستی، صحیح بوده و آمریکو فیلها و همین سازمانهای بینالمللی باید پاسخ دهند که چرا، ورزشکاران و تیمهای ورزشی ما را به دلیل عدم رویارویی با رژیم اشغالگر صهیونیستی محروم کرده و تحت فشار قرار دادهاند!
۲- «گردش آزاد اطلاعات» و «رسانه آزاد» از جمله ارزشهایی است که غرب، از بدو خلق آنها تا همین امروز «پُز» آنها را داده و کشورهای مستقل زیادی را با این ادعا که «آزادی رسانه و گردش آزاد اطلاعات» را محدود کردهاند، تحت فشار و تحریم قرار داده است. اما به محض شروع جنگ اوکراین، قوانین در این حوزه نیز مثل حوزه ورزشی کاملا عکس شد و تقریبا تمام رسانهای اصلی روسیه را به شکلی از دسترس خارج کردند. ما اینجا قصد جانبداری از هیچ یک از طرفین جنگ را نداریم و موضعمان همان است که پیش از این در روزنامه بیان کردهایم: «اوکراین یک قربانی است که با طناب پوسیده آمریکا وارد جنگ شد».
بلکه میخواهیم با فرصتی که مهیا شده آن پروژکتور بزرگ را بر روی ادعاهای غرب بچرخانیم و عیار آنها را بسنجیم. غرب امروز در کنار سیاستهایی که با اتخاذ آنها اوکراین را وارد جنگ کرده، یک جنگ بزرگ هم علیه «گردش آزاد اطلاعات» و «آزادی رسانه» به راهانداخته است تا شاید، سادهلوح ترین آدمها هم بفهمند، این شعارها فقط تا زمانی ارزشمند بوده و معتبر هستند که، منافع سازندگانش را تامین میکنند!
۳- یکی از سؤالهای تاریخی درباره خلق ارزشهایی مثل، «حقوق بشر» و «برابری انسانها» که ریشههای شکل گیری جدی آن باز میگردد به قرون ۱۸ و ۱۹ (بعد از انقلاب صنعتی) این است که، چطور خلق چنین ارزشهایی در اروپا، همزمان شد با لشکرکشی به کشورهای آفریقایی و آسیایی و استعمار و کشتار گسترده در این کشورها از سوی همین کشورهای اروپایی؟ به عبارت دیگر، چطور میتوان تناقضی به بزرگی «خلق حقوق بشر» و «کشتار وسیع همین بشر» از سوی اروپاییهای آغاز عصر به اصطلاح مدرنیته را با هم جمع کرد؟ پاسخ این سؤال بعدها داده شد: «منظور اروپاییها از حقوق بشر، بشر سفید پوستِ رنگین چشم بود» نه بشری غیر اروپایی. برای همین در حالی که شعار حقوق بشر بر لب داشتند، میلیونها انسان را در کشورهایی غیر از اروپا سلاخی و ثروتهایشان را غارت میکردند.
طی روزهای گذشته وقتی خبرنگاران و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی بارها جلوی دوربینهای تلویزیونی گفتند «مردم اوکراین که مثل مردم عراق و افغانستان نیستند؛ آنها متمدن و اروپاییاند» تا نتیجه بگیرند اگر با سیم خاردار و گلوله جلوی مهاجرت آوارگان جنگی خاورمیانه را میگیرند اما راه را برای آوارگان جنگی اوکراین باز میگذارند، کار اشتباهی نکردهاند، معلوم شد، اروپای مثلا متمدنِ قرن ۲۱ تفاوت زیادی با اروپای وحشیِ قرن ۱۸ و نوزده ندارد و انسانها در برابر آنها، اصلا برابر نیستند! جنگ اوکراین در یک کلام نشان داد حقوق بشر غربی، کشک است!
۴- یک نکته مهم دیگر درباره جنگ اوکراین، این است که چرا اوکراین ظرف همان۴۸ ساعت اول، برخی شهرهای خود را از دست داد و روسیه توانست خیلی راحت و سریع وارد این کشور شود در حالی که، تقریبا تمام دنیای غرب سمت اوکراین ایستادهاند؟ ممکن است عدهای بگویند، برای اینکه روسیه کشور بسیار قدرتمندی است. یا مثلا آمریکا و ۲۷ کشور اروپایی حاضر نشدند وارد جنگ مستقیم با روسیه شوند. اینجا با دو تجربه متفاوت، پاسخ این سؤال مهم را میدهیم.
اول: در جنگ تحمیلی ۸ ساله، ایران با ۴۰ کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ بود. حتی همین روسیه قدرتمند ]شوروی سابق[ هم جزو آن ۴۰ کشور بود.
نشان به آن نشان که ما از کشورهای زیادی اسیر گرفتیم. اما مردم ایران حتی اجازه اشغال یک وجب از خاک کشور را ندادند...دوستی میگفت، وقتی به کشوری حمله نظامی میشود، اگر مردمان آن کشور بهاندازه یک مترسک هم اَدای مقاومت را در بیاورند، میتوانند دشمن را شکست دهند. وقتی کشوری ظرف تنها ۴۸ ساعت شهرهایش را از دست میدهد و «صف فرار از کشور» طولانیتر از «صف شرکت در جبهههای جنگ» میشود یعنی، مردمان آن کشور مقاومت را بلد نیستند حتی بهاندازه آن مترسک! در چنین شرایطی رهبران آن کشور مجبور میشوند، فراخوان جهانی داده و با پول، داوطلب جنگ استخدام کنند.
دوم: مثال نزدیک یمن است. انقلابیون یمن با پای برهنه و دستهای خالی ائتلافِ سعودی، آمریکایی، اروپایی، عبری را ۸ سال است تحقیر میکنند و چنان ضرباتی به متجاوزین زدهاند که، همه را انگشت به دهان کرده است
انقلابیون یمن نشان دادند، با مقاومت و توکل به خدا (نه کدخدا) میتوان بزرگترین قدرتها را در نابرابرترین جنگها، شکست داد. اتفاقی که در اوکراین رخ داد و در این شماره به آن اشاره کردیم، شباهت عجیبی هم به اتفاقات افغانستان دارد که باعث تسلط طالبان بر این کشور شد.
در افغانستان نیز مقاومتی از سوی مردم ندیدیم و کابل به راحتی سقوط کرد. آخرین اظهارات رؤسای جمهور اوکراین و افغانستان پس از تصرف کشورشان شباهت عجیبی به هم دارد: «ای کاش به غرب اطمینان نکرده بودیم.»
۵- جنگ اوکراین یک نکته مهم دیگر را هم خیلی «شفاف» و تناقض بزرگ دیگری را عیان کرد. اگر آمریکا یا یک کشور غربی به کشوری حمله کرد، نه سازمان ملل، نه کشورهای غربی، نه کشورهای وابسته به غرب، نه سازمانهای بینالمللی ورزشی و نه هیچ کس دیگری حق ندارند به داد آن کشور اشغال شده برسند.
اما اگر کشوری خارج از این چارچوب غربی، دست به همان اقدام زد، یک اشغالگر است و باید برای مهار آن، تمام قوانین، استانداردها و ارزشها را زیر پا «لِه» کرد و حتی زیر شعار فریبندهای مثل «منافع ملی» زد! چگونه؟ در بند بعدی بخوانید.
۶- مخاطب این بند آمریکو فیلها است. همان کسانی که (به دروغ) مدعیاند همه چیز را -تاکید میکنیم- همه چیز را باید از دریچه «منافع ملی» دید و سیاست مورد نظر را بر این اساس انتخاب کرد. مثلا وقتی (راست یا دروغ) گفته شد، خانم «تسیپی لیونی»، وزیر خارجه اسبق رژیم اسرائیل برای فریب رهبران برخی از این کشورهای مرتجع عربی با آنها همخوابه میشد، گفتند: «برای منافع ملی است، چه اشکالی دارد؟».
یا وقتی تصاویر تحقیرآمیزی از نشستنِ مثل بَرُه رئیسجمهور صربستان مقابل ترامپ منتشر شد نوشتند: «اگر برای منافع ملی است، ضروری است مقابل پست ترین آدمها مثل یک بره زانو زد.»
این طیف که خیلی دوست دارند ایران را درگیر جنگ اوکراین کنند (همانطور که خیلی دوست داشتند ایران را وارد جنگ افغانستان کنند) و معتقدند در هر موضوعی باید منافع ملی را در اولویت قرار داد پاسخ دهند: آیا ورود ایران به این درگیری با توجه به تبعات سیاسی، امنیتی و اقتصادی آن، به نفع منافع ملی ماست؟ ورود به این درگیری در مذاکرات هستهای به نفع ما تمام میشود یا به ضرر منافع ملی مان است؟ درگیر شدن با روسیه آن هم بر سر اوکراینی که در تحریمهای ضدایرانی غرب، با غرب همنوا شد، در وتو شدن قطعنامههای غرب و دور زن تحریمها به ما کمک خواهد کرد یا چنین خبطی، منافع ملی را تهدید خواهد کرد؟ آیا گسترش ناتو به سمت شرق، به نفع منافع ملی ایران است یا به ضرر آن؟ مفتضح شدن برخی از این جریانهای سیاسیِ واداده به غرب با وقوع جنگ اوکراین، یکی دیگر از آن برکات است.
اینکه این جریان سیاسی، چطور چنین مسائل پیش پا افتادهای را نمیفهمد باز میگردد به منظومه فکری شان. آنها غربگرا هستند و تحت هر شرایطی قطب نمایشان سمت غرب را نشان میدهد. آنها موظفند چنین موضع بگیرند، حتی اگر چنین تناقضات تهوعآوری این طور برجسته و عیان از مواضعشان بیرون بزند و رسوای عالمشان کند.