جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
من دوست دارم در حالتی که به سجده افتاده‌ام خداوند را ملاقات کنم دقیقا همین موضوع هم اتفاق افتاد و پس از اصابت گلوله به پیشانی محمد دست هایش را زمین می‌گذارد و سپس ترکشی که دوباره به پهلوی او اصابت می‌کند با پیشانی بر روی زمین می‌افتد
کد خبر: ۶۴۴۴
۱۷ اسفند ۱۴۰۰ | ۱۰:۴۱

به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از جهان نیوز،  راه و رسم زندگی شهدا با اهل بیت(ع) عجین شده بود. به مناسبت پنجم شعبان سالروز ولادت زین العابدین(ع) امامی که به بندگی آبرو داد، روایاتی را از زندگی شهیدی که دوست داشت در حالت سجده به شهادت برسد را در ادامه خواهید خواند:

چند روزى تا عمليات صاحب الزمان(عج) باقى بود. همگى در سنگر حضور داشتيم و هر کس حرفى مى زد، شهيد محمدرضا اصيلى در اين بين گفت: خوشا بحال آنانكه لحظه شهادت سجده شكر بجا مى آورند. خوب منظورش را نفهميدم امّا حرفهايش را در خاطر داشتم.

صبح عملیات وقتى در کانال جنازه مطهرش را، که به حالت سجده افتاده و با خون زلالش سجاده اى سرخ و زيبا پهن کرده بود، ديدم، پى به راز کلامش بردم.

خانم ملیحه عالمیان، مادر شهید محمدرضا اصیلی با بیان اینکه کودکی محمدرضا با مشکلاتی همراه بود و درگیر بیماری شده بود، گفت: در سن هجده سالگی بود که دچار مشکل آپاندیس شد و پزشکان از بهبودی او قطع امید کردند اما این خواست خداوند بود که او شفا پیدا کند و پس از طی مراحل سخت بیماری شهید شود.

خانم عالمیان تصریح کرد: شب شهادت محمدرضا خوابی دیدم اینکه نوزادی بغل کرده‌ام و در بیابان می‌دوم، بمباران بود و از همه جا آتش می‌بارید، مقابل خودم گودالی را کنار سنگر دیدم نزدیک رفتم و محمدرضا را داخل سنگر دیدم، به من گفت تو برو فلانی می‌آید و مرا از اینجا می‌برد؛ از خواب پریدم غافل از اینکه همان شب و در همان لحظات حدود ساعت سه نیمه شب فرزندم به شهادت رسیده بود.

وی ادامه داد: پس از گذشت هفت روز که نیروهای اسلام توانسته بودند جنازه محمدرضا را از چنگال دشمن دربیاورند همان شخصی که محمدرضا اسمش را در خواب به من گفته بود جنازه را از آنجا بیرون آورده بود

خانم عالمیان با بیان اینکه علاقه خاصی به محمدرضا داشتم و از دست دادن او برایم دشوار بود، افزود: روزی این موضوع را با محمدرضا در میان گذاشتم و گفتم اگر روزی من از دنیا رفتم برایم لااله الاالله بخوان، چند دقیقه ای سکوت کرد و گفت مادر فکر نکن به آن مرحله نمی‌رسد(چراکه من زودتر از تو از این دنیا می‌روم)، از این مساله پی می‌برم گویی به او شهادتش الهام شده بود

مادر شهید گفت: پس از شهادتش برخی از دوستانش به دیدار ما آمدند و گفتند ما هفت نفر بودیم پانزده روز پیش از شهادت محمدرضا کنار هم جمع شدیم و هر کس گفت به طور خاصی دوست دارد شهید شود، در این بین محمدرضا گفت من دوست دارم در حالتی که به سجده افتاده‌ام خداوند را ملاقات کنم دقیقا همین موضوع هم اتفاق افتاد و پس از اصابت گلوله به پیشانی محمد دست هایش را زمین می‌گذارد و سپس ترکشی که دوباره به پهلوی او اصابت می‌کند با پیشانی بر روی زمین می‌افتد و در حالتی که در حال سجده کردن است شهید می‌شود.

منبع:
کتاب یک جرعه آفتاب به قلم سید محمد رضا رضوی
گفتگو با روابط عمومی جهاددانشگاهی واحد همدان

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: