رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه، محمدحسین نظری: درباره حفظ و حراست از زبان فارسی توصیه های اخلاقی بسیار شنیده ایم. اما درست معلوم نیست که نگاهداری از حریم زبان چرا مهم است و چه شان و مقامی در سرنوشت ما دارد. برای آنکه این مطلب روشن شود، لازم است که از این موقع و مقام و همچنین از اهمیت زبان فارسی بپرسیم و به چند توصیه اخلاقی بسنده نکنیم. گرامیداشت سعدی شیرازی، فرصت مناسبی برای طرح این پرسشها است. هم او که از بزرگترین آموزگاران زبان فارسی بود و بنا بر اظهارات اهل شعر و ادب، به پالودگی فارسی اهتمام کرد. به این بهانه به سراغ علیرضا سمیعی رفتیم و با او به گفتگو نشستیم. سمیعی شاعر و پژوهشگر ادبیات و فلسفه است. به زعم او زبان فارسی تاریخ ما ایرانیها است و حفظ و حراست از آن، حفظ و حراست از تاریخ ایران و انسان و فرهنگ ایرانی است. او البته معتقد است که زبان فارسی را باید به نحو تاریخی فهمید و از این حیث باستان گرایی را نحوی سلفی گری می داند. متن پیش رو، مشروح گفتگوی علیرضا سمیعی با بهمن است.
بهمن: از آنجا که این گفتگو به مناسبت روز سعدی ترتیب داده شده، بد نیست در همین ابتدا بپرسیم که مقام سعدی در ادب فارسی کجاست؟ چرا سعدی مهم است؟
سمیعی: برادران و خواهران تاجیک و افغانی ما را دیده اید که چطور حرف می زنند؟ آن ها به زبان پیش از سعدی صحبت می کنند. فارسی ما مطلقا فارسی سعدی است. دوم اینکه درست است که ما دیوان حافظ را کنار قرآن می گذاریم و آن را بسیار دوست می داریم، اما کاملا تحت تاثیر سعدی هستیم. اگر به من بگویند که ایرانی ها تحت تاثیر چه کسی هستند؟! و بزرگترین شخصیت اثر گذار فرهنگی بر زندگی امروز ما چه کسی است، نمی توانم بگویم فردوسی یا سعدی. مثلا نهان روشی که در آموزه های سعدی هست کاملا در زندگی ما دیده می شود، درحالی که حافظ بسیار فاش و آشکار سخن می گوید و علاقه دارد که فریاد بکشد و نظر خود را اعلام کند. سعدی اینطور نیست، به ما می گوید احتیاط کنید و ما آنطور که سعدی گفته زندگی می کنیم. اتفاقا همه ما می دانیم یا حداقل آن هایی که اهلش هستند می دانند دعوا برسر ادبیات قدیم اتفاقا از سعدی شروع می شود. از زمانی که شخصی به نام آقای طالقانی مقاله ای به نام «علیه سعدی» می نویسد و آنجا می گوید سعدی است که آموزه هایش باعث شده ما دوران زوال و فطرت را تجربه کنیم. در مقابل محمد تقی بهار در مجله دانشکده مقاله می نویسد و از سعدی دفاع می کند و بحث های مهمی درباره میراث ادبی ما در می گیرد. همه ما همیشه می دانستیم که چقدر تحت تاثیر سعدی هستیم و هنوز هم خوشبختانه همینطور است.
بهمن: یعنی در ادبیات فارسی دوگانه ای بین موافقان و مخالفان سعدی هست؟
سمیعی: همه می دانیم که ادبیات فارسی و شاعران و نویسندگان فارسی تاثیری مستقیم و بسیار پر نفوذ بر زندگی ما دارند. برخی عقیده داشتند ما بخاطر شعر فارسی است که دائم در دام باده و ساقی هستیم و نمی توانیم زندگی خوب و عقلانی داشته باشیم. در این اواخر مرحوم شایگان در کتابی که در مورد چهار شاعر فارسی دارد وقتی به سعدی رسیده اشکال می گیرد و می گوید سعدی توصیه هایی دارد که به نظر اخلاقی نمی آید. جناب شایگان در مقدمه همان کتاب می نویسد که ما تربیت انتقادی نداریم و نمی توانیم نقد کنیم. همه این ها را تقصیر شاعران و نویسندگان می دانند. اینکه وضع آشفته ما زیر سر نویسندگان و شعرا است. این طوری به دو دسته تقسیم می شوند. بحث را از سر سعدی شروع می کنند. نمی توانند از فردوسی شروع کنند و همیشه این بحث وجود دارد که خیال بافی حافظ یا محافظه کاری سعدی باعث می شود که ما زندگی متجددانه ای نداشته باشیم. بر عکس یک عده معتقدند که درست با زبان فارسی و با بازگشتن به این شعرا و با رسیدگی به زبان فارسی است که ما می توانیم وارد دنیای جدید بشویم. ما سوار بر زبان فارسی می توانیم زندگی جدید و آینده را بسازیم و این نظر دوم هنوز قدرتمندتر است.
بهمن: گفته می شود که بعید نیست انگلیسی زبانان نیز به درستی متوجه زبان انگلیسی دویست سال پیش نشوند. اینکه ما هنوز زبان سعدی را می فهمیم و با آن همزبانیم نشانه قدرت و قوام زبان فارسی است؟
سمیعی: برخی کاملا مخالف هستند و می گویند اینکه زبان فارسی تغییر نکرده یعنی ما تغییر نکرده ایم و وارد دنیای جدید نشده ایم. از جمله در مقدمه ای که آقای آشوری بیست یا سی سال پیش بر کتاب زبان باز نوشته است، پیشنهاداتی می دهد و زبان ها را به دو قسمت زبان های تحریری و تالیفی تقسیم می کند و می گوید زبان ما چطور باید به استقبال تجدد و علم برود. این بحث آشوری بحثی جدید نیست و اولین بار تقی زاده این بحث را مطرح کرده است. تقی زاده همان کسی است که گفته بود از نوک پا تا فرق سر باید فرنگی شویم و مشهور است که گفته بود باید خط و رسم فارسی را عوض کنیم. البته او بعدا در یک سخنرانی گفته است که من اشتباه کرده ام و نباید خط و رسم را تغییر بدهیم.
تقی زاده می پرسد که آیا زبان فارسی از عهده کار علمی بر می آید یا خیر. او فکر می کرد که چون زبان فارسی مبتنی بر مجاز و استعاره و انباشته از شعر است دقیق نیست، درحالیکه علم به دقت احتیاج دارد. نمی توان امروز این حرف تقی زاده را با اطمینان قبول کرد. به چند دلیل. یکی آنکه نمی دانیم چقدر دقت زبان به این معنی است که کلمه باید مستقیما یک معنا و یک مصداق داشته باشد. ثانیا مساله تخیل در دوره ما به مسئله ای بسیار مهم تبدیل شده است. بعد از اینکه ما به طور کامل روش علمی را به کار بستیم باید به اندازه کافی از تخیل بهره مند باشیم تا بتوانیم به آن پیشرفت علمی برسیم. مساله دیگری که وجود دارد این است که تصور ما نسبت به زبان فارسی و اینکه خیال می کنیم زبان فارسی زبان شعر و معنویت است شاید تصوری درست نباشد. این تصور از کجا آمده است؟ از اینجا که مستشرقین در پژوهش درباره نویسندگان و شاعران ما و زبان فارسی مستقیما به سراغ شاعران بزرگی رفته اند که شعرای معنوی هستند. مثلا به سراغ مثنوی معنوی رفته اند و ابتدا میراث معنوی ما از طرف مستشرقین بازخوانده شده است و این تصور برای ما ایجاد شده است که زبان فارسی زبان شعر و معنویت است.
درست است که معنویت و عرفان و شعر در زبان فارسی بسیار بسیار زیبا و قدرتمند است، اما ما از یک تمدن و از تاریخی شکوفا حرف می زنیم. چطور تاریخی می تواند شکوفا باشد درحالیکه تنها یکی از جنبه هایش برجسته است؟ زبان فارسی در عین حال زبان تعلیم و تربیت است و بسیاری از آثار ما از جمله آثار سعدی به آثار تعلیمی مشهور هستند. مثلا کیکاووس وشمگیر و قابوس نامه و... . مساله مهم دیگر نگاه کمی به زبان فارسی است و ما می بینیم تعداد زیادی نوشته های علمی و سیاسی وجود دارد و زبان فارسی زبان علم و سیاست بوده است. اگر به کلیله و دمنه و به ویژه به مقدمه عجیب کلیله و دمنه نگاهی بکنید معلوم می شود که اتفاقا زبان فارسی زبان سیاست است. ما تعداد زیادی سیاست نامه داریم، ما سنت دبیری داریم. یکی از چیزهایی که زبان فارسی را قدرتمند نگه می دارد همین سنت دبیری است؛ یعنی نوشتن نامه های اداری. آنها به جنبه عملی زبان قوام و استحکام بخشیده اند و زبان را نگه داشته اند. بنابراین نیروی سیاسی و علمی زبان اینجا ذخیره شده است. اگر نگاه ما از نگاه مستشرقین مستقل باشد، می بینیم که زبان فارسی زبان علم و سیاست است و زبان زندگی کردن و زبان پرداختن به امر عینی است.
بهمن: من به جواب سوالم نرسیدم. بالاخره آیا ثبات زبان فارسی نشانه قدرت این زبان است یا نشانه ضعف؟ شما به دو نظر اشاره کردید.
سمیعی: برخی آن را نشانه ضعف می دانند و عقیده دارند باید زبانمان را تغییر بدهیم و اگر زبان ما متحول نشود زندگی مان متحول نمی شود و پیش فرض آن ها این است که زندگی بر مبنایی استوار است که به آن می گویند زبان و من هم با این فرض موافقم. به اعتقاد اینها اگر زبان تغییر کند زندگی ما هم تغییر می کند و اگر زبان متحول شود و نو شود زندگی ما هم علمی و نو می شود. چون دوران دوران قدیم نیست ما نه تنها متصلب هستیم بلکه به پریشان گویی هم افتاده ایم. نه اینکه متصلب نیستیم بلکه بسیار شل و ول هستیم. تنها کسانی می توانند از این پریشان ذهنی جان سالم به در ببرند که به متصلب بودن زبان فارسی و کهنه بودن زبان فارسی خود آگاهی پیدا کنند. ما این فرض آنها را که معتقدند زندگی بر پایه زبان استوار است و ساخته می شود را می توانیم قبول کنیم. اما چه کسی گفته است که حتما باید ظاهر زبان تغییر کند تا ما هم تغییر کنیم؟ فقط همینقدر کافی است ما یک بار ببینیم که در زبان فارسی ظرفیت هایی وجود دارد که به آن ها توجه نشده است. مثلا اینکه زبان فارسی ظرفیت اداره اجتماعی و سیاسی را دارد. اینکه زبان فارسی به سوی علم گشوده است. وقتی به این ظرفیت ها توجه نمی کنید زبان فارسی را محدود در شعر و یک سری گرایش های عرفانی می بینید و این حرف ها را می زنید. در حقیقت می شود گفت این نتیجه گیری ها به دلیل پیش فرض گرفتن نگاه مستشرقین است و من با این موافق نیستم. حال اینطور هم نیست که بگوییم چون زبان فارسی ثابت مانده است بیاییم و به خودمان جایزه بدهیم. دوم اینکه چه کسی گفته است که ما به راحتی می توانیم زبان فارسی گذشتگان خود را درک کنیم؟! شما برای فهمیدن شاهنامه فردوسی به راهنمای معانی واژه ها نیاز دارید. این تفاوت به اندازه تفاوت های گذشته و حال در زبان های انگلیسی و فرانسه و آلمانی نیست ولی به هر حال گسستی وجود دارد.
بهمن: نتیجه ای که گروه اول از فرض و مقدمات خود می گیرند چندان پرت نیست. ما در وضع امروزمان دچار تشویشیم و آشفتگی را به نحوی حس می کنیم. اما به نظر نمی رسد این نتیجه ناکارآمدی زبان فارسی باشد. بلکه ظاهرا از زمانی که زبان فارسی به سمت آشفتگی رفته و تحولاتی در آن پیدا شده است، در فکر و فرهنگ ما نیز پراکندگی و گرفتاری هایی به وجود آمده است. در زبان نسل جدید می توان آشفتگی زبانی را به خوبی دید. شاید اگر به لحاظ فکری دچار آشفتگی هایی شده ایم به دلیل فاصله گرفتن و ارج ننهادن به زبان فارسی و اهمیت ندادن و یا واقف نبودن به اهمیت آن است.
سمیعی: آیا ما می خواهیم زبان فارسی را نجات دهیم؟ آیا ما می خواهیم عملیاتی سیاسی و فرهنگی برای نجات دادن زبان فارسی داشته باشیم؟ به نظر می رسد این اشتباه است. چون زبان فارسی است که ما را پرورش می دهد. زبان باید ما را نجات بدهد. زبان فارسی و هر زبانی در برخی از نقاط قدرتمند و تازه می شود و آن نقطه ادبیات و شعر و... است. پس باید در انتظار حوادث و رخداد هایی باشیم که زبان فارسی در درون خود دارد. هر چند که ما هم باید به زبان توجه کنیم و البته زبان فارسی مثل بیماری نیست که ما باید به آن رسیدگی کنیم. این رابطه بین ما و زبان دو طرفه است.
در مورد تشویش گفتید؛ از دور که نگاه می کنیم پرنده ها شبیه به هم هستند فقط وقتی نزدیک می شوید می بینید که چقدر با هم فرق می کنند. وقتی به دوره ای نگاه می کنید که بسیار دور قرار گرفته است یا به کشوری نگاه می کنید که بسیار دور است انسجامی در آن می بینید. این انسجام درونی نیست بلکه ما از دور اینطور می بینیم. اگر شهروند انگلستان باشید در درون این کشور آشفتگی می بینید. انگلستان در سال های گذشته چند نخست وزیر داشته است؟ چند رییس جمهور یک دوره ای در فرانسه وجود داشت؟ ترامپ را دیوانه می پنداشتند و امروز آمریکا رییس جمهوری دارد که با موجودی نامرئی دست می دهد. جهان را اشفتگی برداشته است.
اما وقتی از دور نگاه می کنیم آرام به نظر می رسد. در میراث زبان فارسی ما این موضوع بسیار دیده می شود. در بین نویسندگان و شاعران و متفکران و فیلسوفان و عرفا تعداد زیادی شخصیت دارید که وقتی مقدمه می نویسند گلایه می کنند و می گویند همه چیز تمام شد و از بین رفت. می گوید در کشف المحجوب داریم که از صوفی چیزی به جز اسم و لباس نمانده است، درحالی که وقتی از این جا به آن نقطه نگاه می کنیم، نقطه درخشانی را در تاریخ عرفان می بینیم. زمانی عینک را چیز حرامی می دانستند و می ترسیدند و به وحشت می افتادند، چرا؟ شاید به دلیل اعوجاجی بود که در زبان مردم بوجود آمده بود. روزنامه ها مسببین اولین اعوجاج ها در زبان فارسی هستند، اما همین روزنامه ها برای ما بسیار سازنده بوده اند. اگر نگاهی به روزنامه ها بکنید و تفاوت آن ها را با زبان اداری قجری در نظر بگیرید متوجه تفاوت بالایی می شوید، انگار با یک گسست روبرو هستیم. من نسبت به این تغییرات بدبین نیستم. شما می گویید فضاهایی به نام مجازی وجود دارد که گویش های ما و زبان ما را تغییر می دهند. مگر روزنامه ها یکبار این کار را نکردند؟! امروز به خاطر وجود همین شبکه های مجاری می توانیم به خوبی و به راحتی آموزش ببینیم و سعدی بخوانیم. اگر شما امروز از آشفتگی حرف می زنید و فضای مجازی را لانه شیطانی آشفتگی می دانید ما 100 سال پیش در دوران روزنامه ها مشابه این فضا را داشتیم.
بهمن: من دارم نحوی آشفتگی را به طور کلی می بینم و می خواهم این طور نتیجه بگیرم که چون زبان بن و بنیاد است، به میزانی که ما از این اصالت زبانی فاصله بگیرم این آشفتگی به سایر ساحت های وجودی انسان تسری پیدا می کند. با این موافقید؟
سمیعی: من یک بار از دکتر حداد عادل پرسیدم که آیا زبان فارسی اهل سیاست نگران کننده است یا نه؟ گفت بله هست. ببینید نمایندگان مجلس چطور سخنرانی می کنند؟ همانطور که عقب می روید می بینید سخنرانان بهتری داشتیم. ما در دهه شصت و در دهه هفتاد در بین سیاستمداران سخنوران بیشتری داشتیم. ممکن است این نگران کننده باشد و نیاز به رسیدگی دارد، اما این یک دوره ی ده و بیست و سی ساله دارد و نباید فاتحه زبان فارسی را خواند. ما کشوری بودیم که ساختار سیاسی و اقتصادی و مذهبی کاملا متفاوتی داشتیم و ناگهان با آمدن مسلمانان به ایران اوضاع تغییر کرد و بعد از دویست سال دوباره شروع به زندگی و به دست آوردن استقلالمان کردیم و خود را سازماندهی کردیم. در لحظه ای که سازماندهی می کردیم فردوسی و یا نظامی و کسانی که خود را نگهبان و پاسدار خرد قدیمی و باستانی ایران و خرد اصیل ایران می دانستند عقیده دارند ما همه آن حقایق را برگردانده ایم و ما با آن حقایق زندگی می کنیم. ما با آموزه هایی که در عصر هخامنشیان و ساسانیان در سر مردم بود مواجه می شویم. این وضعیت با مصر قابل قیاس نیست، چون هیچ چیزی از این اسطوره ها نمانده و همه چیز حدس و گمان است.
بهمن: من از صحبت های شما اینطور می فهمم که زبان فارسی در دوره ها و گسست های تاریخی خود را حفظ کرده است. وضع امروز را هم مشابه دوره های پیش می انگارید و معتقدید زبان فارسی به دلیل قوامی که در از بین نمی رود.
سمیعی: تفاوتی هایی پیدا می شود، ولی به این معنی نیست که ما به سمت فضایی خطرناک می رویم. زبان نوشتاری ما به طور کامل از زبان گفتاری ما جدا است و این جدایی مرتبا شدید تر می شود. از قرن ششم و هفتم زبان نوشتاری ما مرتبا جمع تر و متکلف تر می شود ولی زبان گفتاری ما به همان صورت ادامه دارد. از پایان دوره قاجار که کسانی تلاش کردند زبان فارسی را احیا کنند، گفتند آن زبان متکلف دیگر مسموم شده است. زبانی که با تکلف مسموم شده و چیزی از آن سر در نمی آوریم آن را با زبان گفتار اصلاح می کنیم و روزنامه ها شروع کردند به حرف زدن با زبان گفتار که از مشهورترین مثال ها چرند و پرند دهخدا است. نزدیک کردن این دو زبان به هم حادثه سیاسی و تغییر اجتماعی بزرگی برای ما است. از هر حیثی مهم است از جمله از حیث زبانی. ما سعی می کنیم چیز هایی بنویسیم که زبان نوشتار و گفتار را به هم نزدیک می کنند و زبان ما مرتبا پخته تر می شود تا اینکه به آل احمد می رسیم و آنجا زبان فارسی بسیار خوبی داریم که زبان رمان است و زبان گفتار مردم و البته زبان رسمی است و در اینجا آن دو به هم نزدیک می شوند.
امروز زبان رسمی و زبان گفتار به اندازه کافی به هم نزدیک هستند، ولی زبان گفتار به چیزی تبدیل شده که با خودش غریبه است و زبان رسمی را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی خود شما پیش از همین گفتگو به من می گویید به زبانی غیررسمی تر حرف بزنیم، یعنی یک سری کلمات را نگوییم، یعنی از برخی مفاهیم حرف نزنیم و یعنی یک سری چیزها را اصلا نفهمیم. آیا ما می خواهیم عمدا بخشی از جهان زندگیمان را از دایره شناختنمان کنار بگذاریم؟ مثل این می ماند که وارد دریا شده اید و چیزی پای شما را نیش می زند. شما آن را نمی بینید ولی از پای شما خون می رود. اگر شما آن را نبینید خونریزی که قطع نمی شود. مفاهیمی هستند که در زندگی ما کار می کنند، اگر آن ها را عمدا از زبانمان حذف کنیم، آنها که از بین نمی روند. فقط فراموش می شوند و ما از آنها غافل می شویم. ما هستیم که آن ها را نمی شناسیم، اما آن ها هستند و آسیبی که ما از آن ناحیه این چشم پوشی می خوریم قابل درمان نخواهد بود. این چیزی است که باید نگران آن باشیم، با این حال من این مسئله را آنقدر بزرگ نمی بینم. آنطور نیست که هیچ امیدی وجود نداشته باشد. شاید این عقیده بسیار شخصی باشد، ولی من خوشبینم و آینده را خوب می بینم. من نسل جدید را بسیار دوست دارم. به این بچه ها درس می دهم، بچه هایی که شما فکر می کنید هیچ منطقی در ذهن آن ها جا نمی شود.
بهمن: یکبار به کسی گفتم چرا وقتی به من پیام می دهی به جای فارسی با حروف انگلیسی می نویسی؟ گفتم اینطور داری به زبان فارسی آسیب می زنی و باعث نابودی ـآن می شوی. گفت: خب از بین برود! با این پاسخ چه باید کرد؟ زبان فارسی با ما چه نسبتی دارد که دائما باید برای حفظ آن به دیگران تذکر بدهیم؟
سمیعی: فرق یک آدم معمولی با یک سلفی چیست؟ داعش زبان و تاریخ ندارد. سلفی گری تاریخ ندارد و از نقطه ای شروع می شود که تاریخ را حذف می کنی! سلفی می خواهد به سراغ سرچشمه ها برود. می گوید من می خواهم به سراغ زبان اصلی و زبان قرآن بروم چون همه آموزه ها آنجا هستند. انگار تمام تاریخی که از قرآن و از سنت رسول خدا جاری شده و به ما رسیده است همه بدعت است و همه بیهوده و همه نابخردی است. انگار سلفی از دل تخم مرغ شانسی در آمده و می خواهد جهان را از سرچشمه بسازد. حذف کردن همه این دوره ها یا نفی کردن خردی که وجود دارد داعشی گری و سلفی گری است. ما انواع و اقسام سلفی گری را در این کشور داریم. کسانی که می گویند زبان فارسی امروز و اسلام را حذف کنید و مستقیما به سرچشمه ساسانیان و کورش و هخامنشی بروید، اینها سلفیان ایرانی و وهابیان باستان گرا و داعشیان فارسی هستند. بدون اینکه منکر خرد موجود در آن دوره ها بشوی می توانی تاریخ خود را تاریخ بازخوانی و امتداد همان خرد ببینی. زبان فارسی خانه این خرد و خانه این تاریخ ما است و این تاریخ را ذخیره کرده است. اگر زبان فارسی را از دست بدهیم، تاریخ را از دست داده ایم. برخی چون از اسلام خوششان نمی آید می خواهند از روی دوران اسلامی بپرند. چون اسلام را بدعت می دانند و واقعیت تاریخی را و اینهمه انسان و مردمان بزرگ و کسانی را که به ندرت مثل آن ها در جهان ظهور می کنند و می درخشد را نادیده بگیرند. تاریخ انسانی که مزرعه کدو نیست. نوابغی مثل ابن سینا و سعدی به ندرت بوجود می آیند. از روی همه چیز بپریم و به چه دوره ای برسیم؟ دوره ای که اتفاقا بسیار مبهم است. زمانی داعشی گری باستانی سویه ی ایدئولوژیک دارد و عمدی است نمی خواهد داعشی باشد ولی همان می شود. زمانی هم نمی خواهد و ناخودآگاه پیش می آید و آنجا زمانی است که شما دست از زبان فارسی برداشته اید. اگر خانه این خرد متداول در طول تاریخ را خراب کنید و آن را از دست بدهید، آن زمان معلوم نیست که سرچشمه ای داشته باشید. موجودی اکنون زده می شوید که حافظه خود را از دست داده است. یک ایرانی که زبان فارسی را از دست داده مثل کسی می ماند که حافظه خود را از دست داده است. با این آدم می خواهید چه بکنید؟
بهمن: می توان گفت زبان فارسی تاریخ ما است؟
سمیعی: مطمئنا همینطور است. به خاطر بیاورید که بهار اولین کتابی که تصحیح کرد، تاریخ سیستان است. چرا؟ بهار کسی است که ماموریت دارد زبان فارسی را احیا کند. در چهار مثنوی که برای رضا شاه می نویسد، قبل زا اینکه رضا شاه به آن شخصیت کذایی بدل شود، توصیه هایی برای او دارد. می گوید اگر نگهبان زبان فارسی باشی قدرت به دست می آوری. در آن دوره باهوش ترین ایرانیان یعنی امثال فروغی و بهار فکر می کردند ما با زبان فارسی وارد دنیای جدید شده و با زبان فارسی است که مستقل و قدرتمند خواهیم شد. بهار در کتاب سبک شناسی روی تاریخ زبان فارسی کار می کند و بعد کتابی به نام تاریخ سیستان را تصحیح می کند. انتخاب این کتاب تصادفی نیست، چون برای اولین بار در تاریخ سیستان خبر سرودن شعر فارسی آمده است. اولین فرمانروای سیستان یعقوب لیث صفاری جایی را فتح کرده بود و در مدح او شعر عربی خواندند. او گفت «چیزی که من فهم نمی کنم چرا باید گفت؟» و آنجا شروع به سرودن شعر فارسی برای او کردند. علم استقلال یعقوب لیث صفاری با استقلال زبان فارسی همراه می شود و بعد به خراسان می رود و به حکومتی مستقل تبدیل می شود و تا صفویه ادامه پیدا می کند. یعنی نقطه بازیافتن ما از تاریخ سیستان است. نقطه اصلی و نقطه کانونی جایی است که یعقوب لیث صفاری می گوید به زبان فارسی شعر بنویسید. تمام کسانی که در استقلال ایران قدم های موثری برداشتند فرمانروایانی بودند که شعرای فارسی را دور و بر خود قدرتمند نگه می داشتند. قدم های مهم استقلال ایران را یک بار از طریق فرمانروایانی که استقلال سیاسی را به دست آوردند می خوانید و یک بار از طریق شعرا می خوانید. جالب است که از این دوره به بعد است که نهضت های علمی داشتیم که به زبان فارسی می نوشتند و پژوهش می کردند و آرای خود را با این زبان بیان می کردند. این روایت یعنی بازیابی استقلال ما با زبان فارسی آغاز شده است و بهار هوشمندانه تاریخ سیستان را برای تصحیح انتخاب کرده بود. می خواهم بگویم قدرت ما و بازیابی مجد و شکوه ایران در گرو پرداختن و جدی گرفتن زبان فارسی است. این به معنی ملالغتی بودن نیست، به این معنی است که ما با زبان فارسی درگیر و غمخوار آن باشیم.
بهمن: گفته می شود زمانی زبان سرزمینی پهناور از عثمانی تا هند، فارسی صحبت می کردند. ولی تحمیلی در کار نبود چنان که بریتانیا هر جا می رفت در تلاش برای حذف زبان بومی آن منطقه و جایگزین کردن زبان خود بود. در تاریخ کمتر زبانی این همه نابغه و خردمند پرورش داده است. گویی نسبتی بین انسان ایرانی با این قدرت زبان فارسی وجود دارد.
سمیعی: زبان انگلیسی زبانی قدرتمند است. چه چیزی پشتوانه زبان انگلیسی است که آن را اینچنین قدرتمند می کند؟ شما فورا می گویید زبان انگلیسی زبان علم و زبان سیاست و زبان اقتصاد و زبان رسانه است و به گستره وسیعی پشتوانه اقتصادی و سیاسی و علمی و نظامی دارد و همین ویژگی ها این زبان را قدرتمند نگه می دارد اگر چه که ابتدا با ضرب و زور و توب و استعمار گسترده شده است. اینجا باید گفت زبان فارسی هم پشتوانه اقتصادی داشته و زبان اداری سرزمین های اسلامی بوده است. در سرتاسر این سرزمین ها همبستگی اقتصادی وجود داشت. اگر یک برگه را در خراسان مهر می کردید در آناتولی می شد آن را نقد کرد. ولی ما این مسائل را فراموش کرده ایم. ما فراموش کرده ایم که قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی داشتیم. ما نهاد وزارت و دبیری داشتیم و این ها پشتوانه زبان فارسی بودند. زبان فارسی هیچگاه محدود در معنویت و شعر نبوده است. هر چه زبان فارسی قدرت پیدا کند قدرت اقتصادی ما هم گسترش پیدا می کند و برعکس.
هیچ وقت نمی بینید که یک مبلغ مذهبی انگلیسی به تنهایی به آن سوی دنیا برود. همراه او یک نیروی نظامی و یک تاجر هم هست. چقدر مدرسه های فرانسوی و انگلیسی در سرتاسر دنیا ساخته شد. ما نیز اگر امروز در دل آفریقا یک مدرسه بسازیم و از زبان فارسی را آموزش بدهیم هیچ فایده ای نمی بریم مگر اینکه آنجا نفوذ اقتصادی و سیاسی داشته باشیم. همه این ها با هم هستند. اگر جایی کارخانه زدید و زبان خود را و مردان سیاسی خود را و نگرش های فرهنگی خود را به آن جا نبرید، بازی را می بازید. چون یک کارخانه به تنهایی یک کارخانه است و می توانند یکی را در کنارش بسازند یا آن کارخانه را خراب کنند، ولی نفوذ فرهنگی را نمی توان از بین برد. در منطقه نمی توانستند کارخانه ای انگلیسی را منفجر کنند، چون انگلیسی ها با همه ساز و برگ خود آمده بودند. در این مورد معمولا حرفی زده نمی شود. درحالیکه افزایش قدرت اقتصادی است که به افزایش قدرت سیاسی و به تبع آن افزایش نفوذ فرهنگی می انجامد.
بهمن: بسیاری از روشنفکران ما می گویند زبان را با سیاست قاطی نکنید، ولی ظاهرا شما اعتقاد دیگری دارید.
سمیعی: اگر ممکن بود قدرت تجاری و اقتصادی بدون زبان گسترش پیدا کند چرا باید مردم هندوستان امروز انگلیسی حرف بزنند؟ سیاستمدار انگلیسی و فرانسوی تاریخی از مردان کودن و نفهم که نیستند. آن ها هزینه های بسیار زیادی داده اند. کشور های آفریقا به دو دسته کشورهای انگلیسی زبان و کشورهای فرانسوی زبان تقسیم می شوند. انگلیسی ها و فرانسوی ها که زبان را به عنوان بار اضافی با خود به مستعمره های خود نمی بردند. انگلیسی جماعت کنگره ی سکه های خود را هم می شمرد. آنها برای زبان انگلیسی هزینه کردند و از این پروژه برداشت مالی داشتند. کسانی که نصیحت می کنند و می گویند که تلاش فرهنگی داشته باشید و زبان فارسی را قدرتمند نگه دارید و نصایح معنوی اینچنینی دارند و رهیافتی رمانیتک دارند و می گویند ما قدرت تجاری و صنعتی و علمی خود را می توانیم با فراگیری زبانی دیگر گسترش دهیم در اشتباه هستند و نقطه مولد و نقطه ای مهم را نمی بینند.
بهمن: پس می توان با صراحت گفت که زبان فارسی اهرم قدرت یک ایرانی است؟
سمیعی: کسب قدرت بدون زبان ممکن نیست. کسی که زبان فارسی را رها می کند یک داعشی است. آیا می دانید سرنوشت داعشی ها چگونه است؟ اوکراین می خواهد با روسیه بجنگد سوت می زنند و داعشی ها با آن ریش های بلند و حنایی می آیند و وارد کشوری می شوند که بخشی از تجارت آن بواسطه ی فحشا است و سربازان داعش می آیند تا االله اکبر گویان از این فاحشه خانه ها دفاع کنند. این ها آوارگان نادانی و پرسه زنان نادانی و بی تاریخ هستند، چون خانه و زبان ندارند. به محض آنکه زبان خود را از دست بدهی به یک مزدور و داعشی تبدیل می شوی. شاید من زبان فارسی را کنار بگذارم و در دانشگاه پنسیلوانیا درس بخوانم و آنجا شغل خوبی بدست بیاورم، ولی در نهایت مزدورهستم. از دست دادن زبان فارسی یعنی مزدوری. من می خواهم روی پای خود بایستم و می خواهم کشوری قدرتمند داشته باشم. کشور قدرتمند زبانی دارد و البته اقتصادی قدرتمند و این ها بدون هم ممکن نیستند، همانطور که نگه داشتن زبان با این نصایح به نظر رمانتیک می آید.