رسانه بهمن، گروه اجتماع - زهرا عدالتفر: یک ویدیوی وایرال شده، سر آغاز ماجرا شد. فریاد های بیامان یک مادر، فشار مستمر دستهایش به کاپوت یک ون سفید-سبز رنگ در حال حرکت با ترکیب دو کلمه بلد سفید رنگ: گشت ارشاد و تکرار یک عبارت تکاندهنده: دخترم، مریضه!
مدت زمان کوتاهی پس از نشر این ویدیو، چیزی حدود یک صبح تا بعد از ظهر، رفته رفته هشتگ جدیدی در اینستاگرام و توییتر به راه افتاد و تا شب، موجی از التهاب، با مطلع یک عبارت خاص: محجبه و مخالف گشت ارشادم با تصاویر ریز و درشت از زنانی که حامی این کمپین بودند را، ایجاد کرد.
کمپینی از جنس اعتراض، که این روزها به روال اکثر جریانات رسانهای، به مشتی هشتگ نحیف و کمپینهایی با عمق یک پیج اینستاگرامی و طولی به درازای قد چند اینفلوئنسر و سلبریتی بدل شدهاند و در طول عمر چندروزهشان مستمرا-خودشان- در معرض تحولاند!
پرسش اما اینجاست که این جریانات اجتماعی هشتگمحور اساسا و تا چه میزان میتوانند در ایجاد و یا پر کردن شکافهای اجتماعی موثر باشند؟ قدرت تخریب امواج التهابات 48 ساعته مجازی، تا کجاست و حامیان و مخالفین آن ، چه چیزی برای گفتن دارند؟
هیچگفتمانی صرفا و فقط وابسته به یک جنبش رسانهای چند روزه محدود، شکل نمیگیرد که اگر شکل هم بگیرد، تطابق لفظ مستقل با آن تا حد زیادی، ناممکن است.
جدال حاشیه با متن
فعالین اینستاگرامی و رسانهای و بعضا سیاسی که همواره در خط مقدم حرکتهای اجتماعی قرار دارند، در این ماجرا نیز عقب ننشسته و در دو روز آغاز به کار این فرایند، با ابزار هشتگ و کپشن و شاید چند ویدیوی ادیتشده سعی در جریانسازی داشتند.
جریاناتی بعضا مشابه، متضاد و حتی متناقض از گروههای مختلف فکری که ابتدائا با رویکرد توسعه فضای اعتراضی پدید آمده اما رفته رفته خود، به بدیلی برای مناقشه و مساله اصلی، تبدیل شدند. ضعف روایت از ماجرای پیشآمده، توسعه شبهاستدلالها و مغالطات در دفاع از ایدههای جریانات مختلف سیاسی-اجتماعی ضمن غلبه هیجانات مقطعی، شاید، مهمترین عوامل ضعف و کوتاهشدن شدت اثر کارکرد اصلی این جریان بودند. در ادامه، به متن و حواشی برخی از این موارد، اشاره میشود.
ایران بیست هزار نفری!
یکی از فعالین اجتماعی در اولین ساعات وایرال شدن ویدیو، ضمن اعتراض به این حرکت و به تعبیر صریح خودش، ماشین سرکوب، پس از فراگیری این هشتگ(محجبه و مخالف گشت ارشادم)، آن را نشانه بلوغی مبارک در جامعه ایران دانست و قائل بر این بود که بخش بزرگ و روزافزونی از زنان محجبه مخالف گشت ارشاد و اجبار حجابند. فارغ از چند و چون ماجرا، پرسش مهم اینجاست که بخش بزرگ و روزافزون، تعداد بیست هزار زن محجبه ایرانی، (بازهم به تعبیر خودشان) است؟ با یک حساب کوتاه سرانگشتی، نسبت این بیست هزار زن به جمعیت کل زنان ایران که در برآورد جمعیتی سال 1396 چیزی حدود 40 میلیون نفر بوده است عدد چندان بزرگی به حساب نمیآید.
پست اینستاگرامی آقای جلاییپور فعال سیاسی اصلاح طلب
علاوه بر این، تعداد اکانت های ایرانی عضو اینستاگرام که پلتفرم اصلی شکلگیری این اعتراض بود در سال 2021، 43 میلیون نفر اعلام شده که ورای بحث از فیک و اصل بودن اکانتها، مدعای آماری پیشین را تشدید میکند.
گفتمان مستقل دو روزه!
مدت کوتاهی پس از این کنش و واکنش، از سوی جریانات مختلف فکری نیز، موضعگیریهای قابل توجهی در گرفت. برخی با نقل قولی از ولتر که : «من با حرف تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی»، از لیبرالیسم به عنوان روش زیست سیاسی مدرن یاد کرده و جنبش من محجبه و با گشت ارشاد مخالفم را، مصداقی از این کلام ولتر دانست. کلامی که دارد به دست طبقه بورژوازی مذهبی ایران( بماند که خود مفهوم بورژوازی مذهبی تا چه میزان محل بحث است)، به گفتمانی مستقل، تبدیل میشود.
پست اینستاگرامی محمد قوچانی روزنامه نگار عضو حزب کارگزاران سازندگی
محل نزاع این کلام در ابتدا نه ولتر و کلامش، که بورژوازی، مذهبی و گفتمان مستقل است. هیچگفتمانی صرفا و فقط وابسته به یک جنبش رسانهای چند روزه محدود، شکل نمیگیرد که اگر شکل هم بگیرد، تطابق لفظ مستقل با آن تا حد زیادی، ناممکن است. تکرر لفظ طالبانیها در متن، صفتی که موصوفش گم است و نامعلوم، ماحصلی جز ابهام ندارد و بحث از بورژوازیهای مذهبی یا همان طبقه متوسط مذهبی این پرسش را ایجاد میکند که : اگرچه مبنای شکلگیری جامعه مدنی که بستر اصلی اعتراضات شهروندی است، طبقه متوسط است اما همچون طالبانیها، موصوف این صفت، مبهم است! آمار و ارقام ارائه شده در خصوص نسبت زنان محجبه به کل جمعیت که به تعبیری "جامعه ایران" نامیده شده بودند، در این بستر هم صدق میکند. مبنای کلام، چیست و منشا این توصیف، کجاست؟
هدف، موید وسیله؟
از سوی جریان اجتماعی دیگر، چند تکه سخنرانی ادیت شده با یک تیتر جنجالی در همین فضا تا حدی تشدیدکننده التهابات شد. رویکردی که معتقد است ترویج بی بند و باری در پوشش، گذرگاه عبور لشکر ایران ستیزان برای اشغال فرهنگی و تمدنی ایران است. با این حساب، اصل موضوع چه میشود؟ خشونت در ترویج امری که در این رویکرد و منظر، درست است، درست و هدف موید وسیله است؟ این موضع گیری، موضعگیری واکنشی در تقابل با رویکردهای ذکر شده پیشین است. واکنش و مواجهه با اصل ماجرا و منشا این اتفاق، همان ویدیوی وایرال شده چه میشود؟ آیا راه تقابل با ترویج بی بند و باری در پوشش، خشونت غیرمدنی است؟
پست اینستاگرامی آقای یامینپور فعال فرهنگی و معاون وزیر ورزش و جوانان
غلبه توهین بر گفتوگو
در پاسخ به این ویدیو بود که مجددا فعالان مدنی اینستاگرامی، در نقدی با بیمار و جاهل خطاب کردن گوینده ویدیو، قائل بر این شدند که هدف او، به جان هم انداختن و ایجاد رعب و وحشت در جامعه مذهبی است. تعجب و پرسشی که در این مقال، پیش میآید این است که اولا، ادعای آزادیخواهی در حداقلیترین حالت باید با کنش و گویش آزادیخواه همراه باشد. یک کپشن کوتاه اینستاگرامی که بار توهین آن به بار نقدش، میچربد تا چه میزان پیشبرنده و تا چه میزان، مانعی بر سر راه گفتگو است؟ توهین اساسا راه گفتگو را میبندد و گفتگو، یکی از اصلیترین مبانی و مهمترین ریشه شکلگیری جامعه مدنی است.
پست اینستاگرامی آقای یاقی از نزدیکان مرحوم آیت الله منتظری
علاوه بر موارد محدود مطرح شده از سوی موافقان راضی و مخالفین ناراضی، مساله اصلی، به محاق فراموشی سپرده شد. قاعدهای که در همین روایت محدود چند پاراگرافی از آنچه که گذشت، فاصله میان آن چه که هست و آن چه باید را در جریان اعتراضات و جریانات رسانهای، مشخص میکند.
نگاهی به تاریخچه جنبشهایی که از جنس هشتگاند، نمونههایی نظیر ICantBreathe# (در تقابل با نژادپرستی پلیس)، JeSuisCharlie# (در واکنش به حمله تروریستی به دفتر نشریه شارلی ابدو) یا illridewithyou# در راستای اتحاد با مسلمانان سیدنی پس از حادثه گروگانگیری، نشاندهنده این است که تابحال، اساسا، انقلاب هشتگها در اکثر موارد جز ایجاد هیجانی مقطعی در بدنه کاربران شبکه های مجازی، ماحصل و تغییر بنیادینی از خود برجای نگذاشتهاست.
مساله؟ شبه مساله؟
خاصیت التهاب اجتماعی، فراموشی مساله اولیه است. اعتراض و مخالفتهایی که تا پیش از فراگیری جهان مجازی، حد فاصل قرن نوزدهم تا بیستم در کوچه و خیابان رقم میخورد و عمیقترین تحولات را از خود برجای میگذاشت، اینبار مجازا و در کف شبکههایی رقم میخورد که کاربران آن شاید خواب، شاید بیدار، شاید در مترو و شاید پشت میز و در اتاق کارشان باشند. در کشاکش ماجراهای اجتماعی، جنبشها و پیچ و تابها و فریادهای بیصدای کاربران شبکههای اجتماعی مجازی، قربانی همان گره کور اولیهای است که خود، مابین امواج پر شتاب لایک و دیسلایکها، گم میشود.
گرایش به سمت و سوهای نادقیق و جهتدهی به فرایندهایی که هدف اولیهشان ایجاد یک تغییر، اعتراض و میل به دگرگونی است اولین تبعات هر جنبش مجازی است. تبعاتی که در اولین بروزاتشان، مساله را با شبه مساله خلط کرده و تحول را به تزلزل بدل میکنند. همچون جنبش محجبه و مخالف گشت ارشادم که پس از مدت زمان کوتاهی حتی کمتر از 24 ساعت جای خود را به جریانی دیگر، مسالهای دیگر و حتی شعاری دیگر با مخاطبین و کاربرانی دیگر داد. دیگر به قول فعالین اینستاگرامی زنان بورژواهای متوسط مذهبی، عاملان این جنبش نبوده بلکه طیف وسیعتری از افراد که دایرهشان – به قول فعال اینستاگرامی دیگری- فراتر از جامعه مذهبی و زنان محجبه ایرانی بود، هشتگ مخالفت با حجاب اجباری را در پیجهایشان، علم کردهبودند.
نگاهی به تاریخچه جنبشهایی که از جنس هشتگاند، نمونههایی نظیر ICantBreathe# (در تقابل با نژادپرستی پلیس)، JeSuisCharlie# (در واکنش به حمله تروریستی به دفتر نشریه شارلی ابدو) یا illridewithyou# در راستای اتحاد با مسلمانان سیدنی پس از حادثه گروگانگیری، نشاندهنده این است که تابحال، اساسا، انقلاب هشتگها در اکثر موارد جز ایجاد هیجانی مقطعی در بدنه کاربران شبکه های مجازی، ماحصل و تغییر بنیادینی از خود برجای نگذاشتهاست. قوت کم جامعهمدنی در کنار اینکه فضای مجازی در ایران بیش از هرچیز دیگر، کارکرد اوقات فراغت دارد، تشدیدکننده ضعف اثرگذاری واقعی این پلتفرمها در جامعه است. در این وادی، جنبش من هم( #me_too) جریانی استثناست. چرا که به واسطه ماهیتاش که از جنس روایت است، توسعه یافته و مستمرا در اجتماعات مختلف پا میگیرد. جز در مواردی انگشتشمار و محدود، کمتر جنبش و یا اعتراضی در شبکههای مجازی بوده که در جهان واقع، تغییری بنیادی و اساسی ایجاد کرده و توانسته باشد شعاع تاثیرگذاری خود را فراتر از حدود تلفن های هوشمند بسط دهد.
ماحصل این مدل از جریانات و تغییرات موقتی چند روزه و در بهترین حالت چند ماهه، چیزی جز به محاق رفتن مساله اصلی و جایگزینی چند جدل و شبه مساله نیست. همچون جنبش اخیر که به روال همه جنبشهای اینستاگرامی، مدعیان جدال مستمر و بیسرانجام چند قطب فکری-سیاسی در کمتر از یک هفته، بیماری آن دختر پشت ون را، پشت همان درهای بسته ون سبز رنگ، جا گذاشتند.
|انتهای پیام|