به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از جهان نیوز، تابستان سال ۶۳ صدا و سیما یک دوره آموزشی گذاشته بود، در آن کلاس ها نوع لباس آوینی برای ما خیلی شاخص بود. ایشان در گرمای تیرماه، اورکت خاکی که بسیجیها می پوشیدند را به تن داشت و در کلاس هم آن را در نمی آورد. جلسه ی سوم و چهارم، وقتی به او مقداری نزدیک شدم از ایشان پرسیدم:
شما با این اورکت گرمت نیست؟ گفت: نمیخواهم با در آوردن این لباس هم رنگ دیگران شوم.
تنها چیزی که از آن کلاس ها به خاطر دارم، محاسن انبوه، لکنت زبان و اورکت اوست. هم چنین یادم هست شخصیتش طوری بود که آدم ها جذبش می شدند.
یادم هست بحثی در مورد حافظ و «خلق» اثر هنری بود، با کلمه «خلق» خیلی مشکل داشت و می گفت «خالق» یکی است، یعنی حضرت حق. به او می گفتیم یعنی حافظ «خالق» نیست. در جواب می گفت: حافظ واسط بین عالم حقیقت و عالم معاصر زندگی ماست، او چیزی را می بیند، بعد به زبان من و تو ترجمه می کند تا بفهمیم، وگرنه او «خالق» نیست. در عرصه فیلم هم همین است، هنرمند باید به چیزی وصل باشد تا آن چه را پیرامون ما می گذرد، ترجمه کند.
معتقد بود هر چه نگاهت زلال تر باشد، به حقیقت نزدیک تر باشی، در انعکاس و بازتاب آن حقیقت موفق تر هستی. به همین جهت می گفت: نمی توانید بین شخصیت حقیقی یک آدم و زندگی اش و اثرش تفکیک قائل شوید.
او از تجربیات زمان جنگش صحبت می کرد و می گفت: من وقتی پای میز تدوین می نشستم، می فهمیدم کدام صدابردار می ترسد کدام یکی نمی ترسد.
می دانستم کدام فیلمبردار متناسب با باورهایش جلو می رود و کدام فیلمبردار آدم جسور و نترسی است و فیلم خوب می گیرد. من می توانستم این ها را تشخیص دهم و تک تک بچه ها را بهتر از خودشان می شناختم.
ایشان عقیده داشت به هیچ وجه نمی تواند کارکردی را که ما دنبالش هستیم داشته باشد، مگر این که خود ما آدم های در این عرصه را تربیت کرده باشیم. لذا ظرف این مدت در دانشکده هنر به عنوان استاد کار کرد. اما ادامه نداد، چون به سرعت دل زده شد. می گفت: درس دادن در دانشکده ها خطرناک است، چون دقیقا همان چیزی را درس می دهند که غرب از هنر تحلیل کرده است و اگر من بخواهم مخالفت کنم، هر روز باید در دانشکده درگیر باشم. حتی به بچه های دانشجو می گفت: با خیال راحت تقلب کنید و نمره بگیرید، چون آنچه در دانشگاه درس می دهند، به درد شما نمی خورد.
راجع به یک فیلم ساز می گفت: این آدم علیه السلامی نیست و عموما دنبال منافع خودش است و بخش اعظم حرف هایش حقیقت نیست، اما همین مرتضی یک مرتبه راجع به یک فیلم همان کارگردان نقدی می نوشت که آدم برای عزیزترین نزدیکان خود هم نمی نویسد. یادم هست در مورد یکی از همین دسته نقدها به او گفتم: مرتضی آن چه که دیشب به من گفتی با آن چه نوشتی زیاد منطبق نیست. ایشان گفت: بالاخره این آدم یک درصدی از تفکراتش انقلابی است، اگر من او را به تندی نقد کنم، راحت از دست می رود و آن طرفی می شود. باید هوایش را داشته باشیم.
خاطره ای از «محمد علی فارس»
برگرفته از کتاب «تکرار یک تنهایی»؛ جستارهای از حیات سید مرتضی آوینی