جنگ تجاری ترامپ و یک فرصت استراتژیک برای ایران

به گزارش خبرنگار بین الملل شبکه خبری ایران 24، دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده تا کنون وعدههای بزرگ و زیادی داده است، الحاق گرینلند به ایالات متحده، تبدیل کانادا به پنجاهویکمین ایالت آمریکا، قرار دادن کانال پاناما تحت کنترل خود، جابجایی دو میلیون نفر از مردم غزه به صورت «مسالمتآمیز» و قرار دادن آن تحت اداره آمریکا، اخراج میلیونها مهاجر غیرقانونی، اعمال تعرفههای سنگین بر چین، مکزیک، اروپا، کانادا و سایر شرکای تجاری واشنگتن، و متوقف کردن برنامه هستهای ایران یا از طریق توافق یا در صورت لزوم، با یک حمله نظامی محدود.
اگر ترامپ این تعهدات بلندپروازانه و بیسابقه را عملی کند، بدون شک نام او در تاریخ ایالات متحده در کنار چهرههایی مانند جورج واشنگتن و آبراهام لینکلن ثبت خواهد شد. آنچه این برنامهها را جالبتر میکند این است که او وعده داده همه این کارها را بدون توسل به جنگ انجام دهد، چرا که ترامپ چشم به جایزه نوبل صلح دوخته است. در صورت تحقق این وعدهها، ایالات متحده بیش از دو برابر گسترش خواهد یافت و قدرت اقتصادی و سیاسی آن به سطحی افسانهای خواهد رسید که حتی بزرگترین امپراتوریهای تاریخ را پشت سر خواهد گذاشت. با در نظر گرفتن این آرمانهای بزرگ، قابل درک است که چرا آمریکاییها به او رأی دادهاند، شاید حتی تحقق بخشی از این وعدهها، انتخاب آنها را توجیه کند. نکته قابل توجه این است که بسیاری از این وعدهها تنها پس از پیروزی انتخاباتی او مطرح شد و نه در جریان رقابتهای انتخاباتی.
ترامپ تاکنون برخی از وعدههای خود را محقق کرده یا در آستانه انجام آنهاست، در حالی که برخی دیگر بعید به نظر میرسند. او با موفقیت به جنگ غزه پایان داد و جنگ اوکراین نیز به نظر میرسد که به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. اگرچه پایان این جنگها پس از سالها خونریزی انتظار میرفت، اما نمیتوان نقش ترامپ را در این تحولات نادیده گرفت.
با این حال، تحقق برخی از وعدههای او تقریباً غیرممکن به نظر میرسند. مذاکره برای توافقاتی که مزایایی برای آمریکا در گرینلند و کانال پاناما فراهم کند، ممکن است عملی باشد، اما الحاق کانادا حتی با اعمال فشارهای نظامی، تجاری و سیاسی گسترده یک توهم است. به همین ترتیب، جابهجایی دو میلیون فلسطینی در غزه، حتی از طریق جنگ و نسلکشی، بهسادگی ممکن نیست. ترامپ ممکن است بتواند با نیروی نظامی غزه را بیشتر ویران کند، اما رسیدن به آنچه اعلام کرده کاملاً دور از دسترس است.
اخراج میلیونها مهاجر غیرقانونی از آمریکا نیز چالشهای جدی به همراه دارد. حتی اگر ترامپ موفق به تأمین امنیت مرزها و جلوگیری از ورود مهاجران جدید شود، اخراج گسترده نیروی کار مهاجران فعلی میتواند پیامدهای اقتصادی شدیدی داشته باشد. بسیاری از صنایع آمریکا به شدت به نیروی کار ارزان وابستهاند و خروج گسترده مهاجران میتواند یک بحران اقتصادی ایجاد کند.
بیایید به دو وعده کلیدی دیگر بپردازیم، اول توقف برنامه هستهای ایران و دوم کاهش کسری تجاری آمریکا از طریق جنگ تجاری علیه چین، اروپا، کانادا، مکزیک و سایر شرکای کلیدی. از نظر منطق اقتصادی و سیاسی، وقتی یک کشور همزمان درگیر رویاروییهای اقتصادی، سیاسی و نظامی با چندین قدرت بزرگ میشود، این قدرتها احتمالاً علیه آن کشور متحد خواهند شد. در این چارچوب، جنگ تجاری ترامپ یک فرصت استراتژیک برای ایران ایجاد میکند.
اگر آمریکا تنها با چین، بزرگترین شریک تجاری ایران وارد جنگ تجاری میشد، پکن ممکن بود تحت فشار برای امتیاز دادن قرار بگیرد و شاید از روابط اقتصادی خود با ایران بهعنوان اهرم مذاکره با واشنگتن استفاده میکرد. اما اکنون که آمریکا همزمان درگیر نبردهای اقتصادی با تمامی قدرتهای بزرگ اقتصادی در اروپا، آسیا و قاره آمریکا شده، ایران در موقعیتی مطلوب برای بهرهبرداری از این شرایط قرار دارد.
یک تقابل گسترده بین قدرتهای بزرگ و آمریکا نهتنها میتواند اقتصاد آمریکا را بیثبات کند، بلکه ممکن است به شکست جمهوریخواهان در انتخابات ۲۰۲۶ منجر شود و ترامپ را در مسیر سقوط قرار دهد. علاوه بر این، تمرکز ترامپ بر مسائل متعدد با اولویت بالا از گرینلند و کانادا گرفته تا پاناما، غزه، اوکراین، چین، مکزیک و اروپا به این معناست که ایران احتمالاً جزو دغدغههای اصلی سیاست خارجی او نخواهد بود. وقتی ایران یک اولویت اصلی نباشد، واشنگتن ممکن است برای دستیابی به اهداف استراتژیک بزرگتر خود، مانند مهار چین، مایل به رسیدن به یک توافق مطلوب با تهران باشد. این میتواند شانس ایران را برای رسیدن به یک توافق معقول با آمریکا افزایش دهد.
برخلاف بسیاری از سیاستمداران سنتی واشنگتن، ترامپ کاملاً تحت نفوذ لابی اسرائیل نیست، موضوعی که برخلاف پیشبینی بسیاری از تحلیلگران است. برای ترامپ، ایران یک دغدغه اصلی نیست، که این موضوع برای مخالفان جمهوری اسلامی ایران ناامیدکننده خواهد بود.
اگر ترامپ کاملاً تحت تأثیر لابی اسرائیل بود، اولویتهای او مشابه جورج بوش پسر میبود، یعنی تمرکز بر خاورمیانه، نابودی برنامه هستهای ایران و مقابله با تهدیدهایی که اسرائیل با آن مواجه است، بهویژه از سوی حماس در غزه، حزبالله در لبنان و انصارالله در یمن. اما در عوض، دغدغههای اصلی ترامپ در چین، کانادا، گرینلند، پاناما، مکزیک و کاهش کسری تجاری آمریکا نهفته است و نه غرق کردن تریلیونها دلار در خاورمیانه بدون هیچ بازده ملموس. شواهد نشان میدهد که ترامپ کورکورانه از سیاستهای اسرائیل پیروی نمیکند، که این موضوع یک فرصت برای ایران ایجاد میکند.
هنر سیاست در شناخت و بهرهگیری از چنین فرصتهایی نهفته است. تحلیل درگیریهای اقتصادی و سیاسی گستردهتر ترامپ نشان میدهد که او ممکن است مایل باشد با ایران به توافق برسد و در ازای محدودیتهای هستهای، کاهش تحریمها را پیشنهاد دهد. حتی اگر ایران و ترامپ به یک توافق جامع مشابه برجام ۲۰۱۵ نرسند، یک تفاهم ضمنی مشابه آنچه در دوره بایدن وجود داشت باز هم یک امتیاز مهم برای تهران خواهد بود. جنگ تجاری ترامپ علیه چین، اروپا، کانادا، مکزیک و سایر کشورها، یک فرصت منحصربهفرد برای ایران فراهم میکند.