به گزارش رسانه بهمن، به نقل از روزنامه کیهان، این تحلیل را اندیشکده آمریکایی کوئینسی منتشر کرده و نوشت: آمریکا در پایبندی به تعهدات خود سابقه خوبی ندارد. کشورها تهدیدهای ما به تحریم و زور را باور میکنند اما سخت است که به آنها بقبولانیم که آمریکا قابل اعتماد است و به تعهداتش در مذاکرات عمل میکند.
دولت ایالات متحده با مشکل جدی بیاعتباری روبهروست چرا که وعدههای دولت در زمینه لغو تحریمها و واگذاری سایر امتیازات، باورپذیر نیست. این مسئله توانایی چانهزنی مذاکرهکنندگان ما با دولتهای دیگر را تضعیف میکند، زیرا آمریکا گرایش فزایندهای برای زیرپا گذاشتن حرفها و پاره کردن تعهداتش دارد.
حتی زمانی که برخی کشورها تعهداتشان را رعایت میکنند، هیچ تضمینی وجود ندارد که واشنگتن در سالهای بعدی از توافق خارج نشود و در پی حمله یا سرنگونی آنها برنیاید. عملکرد واشنگتن در برابر لیبی و ایران نمونههای بارزی از این عهدشکنی هستند.
نتیجه پایبندی کامل ایران به توافق هستهای، خروج ترامپ از توافق و جنگ اقتصادی تمام عیار علیه ایران بود. تندروهای جمهوریخواه اعلام کردهاند که هرگونه توافق توسط دولت بعدی آمریکا پاره خواهد شد. از این رو، دولت ایران باید با فرض حتمی بودن این ادعا برنامهریزی کند.
دیپلماسی آمریکا از تکیه بیش از حد به تهدید نظامی رنج میبرد. در چند ماه گذشته انبوهی از مقالات و نامهها منتشر شده که در آن از دولت بایدن خواسته شده تا تهدیدهای نظامی علیه ایران را «معتبرتر» کند، گویا تمایل دولت برای توسل به زور مورد تردید جدی قرار گرفته است.
این ایده که آمریکا برای پیشرفت در مذاکرات نیاز به ایجاد ترس دارد، همه چیز را به عقب بازمیگرداند. دولت ایران نیازی به این ندارد که حتمی بودن حمله آمریکا علیه خودش را باور کند. رهبری ایران به تضمینهای معتبری نیاز دارد تا باور کند که واشنگتن میتواند تحریمها را لغو کند، زیرا بدون چنین تضمینهایی تهران انگیرهای برای کنار گذاشتن اهرمهای ایجاد شده در چند سال گذشته را ندارد.
استفاده افراطی از تحریمها مسیر دیپلماسی را میبندد و موجب میشود کارایی پیشنهاد کاهش تحریمها در ازای گرفتن امتیازات ویژه تضعیف شود. هنگامی که کشوری هدف طیف وسیعی از تحریمها قرار میگیرد، انگیزه کمتری برای واگذاری امتیاز خواهد داشت. از آنجا که اعمال تحریمها آسان و تلاش برای لغو آنها از نظر سیاسی دشوار است، گشایش وعده داده شده تحت تاثیر اقدامات اجباری دیگری قرار میگیرد.
آمریکا خیلی کم پیرامون معاهدهای به مذاکره میپردازد، چه رسد به عضویت در معاهدات، اما پیمانهای موفق کنترل تسلیحات را، به دلیل کوچکترین نقض از سوی سایر کشورها با کمترین سوء ظن، کنار میگذارد. به علاوه، پایبندی کامل سایر کشورها به معاهدات، هیچ تضمینی برای عدم خروج آمریکا از پیمانهای بینالمللی نیست. در تشکیلات سیاست خارجی آمریکا هنوز هم اجماع دو حزب قدرتمندی در زمینه مداخله نظامی و تحریمها وجود دارد، اما وقتی نوبت به مذاکره برای مصالحهای میرسد که به نفع همه طرفین است معمولا جناحبندی شدید حزبی و ایدئولوژیکی به وجود میآید. این حقیقت پیرامون قراردادها و معاهدات سیاسی به طور یکسان صدق میکند. زمانی که دیپلماسی از سوی بسیاری از رهبران سیاسی و سیاستگذاران مورد چنین بیمهری و بیتوجهیای قرار میگیرد هیچ توافق مذاکره شدهای از نابودی در امان نیست. سیاستگذاران ما اغلب نگران این هستند که چگونه ایالات متحده میتواند پایبندی دولتهای دیگر را راستیآزمایی کند، اما مشکل بزرگتر در حال حاضر این است که نمیتوان به دولت ما برای انجام کاری اعتماد کرد که میگوید برای چند سال آینده آن را انجام خواهد داد.
چرا کشور دیگر باید ریسک کند و امتیازات بزرگی را در مذاکرات با آمریکا واگذار کند، در حالی که عملا تغییر موضع واشنگتن پس از انتخابات بعدی ریاست جمهوری حتمی است؟ اگر ایالات متحده نتواند بار دیگر چگونگی عمل به تعهدات دیپلماتیک را بیاموزد، دیپلماسی آمریکایی همچنان به زیان منافع ملی و به زیان صلح و امنیت بینالمللی ادامه خواهد داشت.