نسل زد روی بیلبورد
«نسل زد» که در ادبیات داخلی اغلب با عنوان «دهه هشتادیها و نودیها» شناخته میشوند، اولین نسلی هستند که حیات اجتماعی، آموزشی و هویتی خود را به طور کامل در همتنیدگی با «فضای مجازی» و رسانههای نوین تجربه کردهاند. آنها «بومیان دیجیتال» محسوب میشوند.
زبان برای این نسل، صرفا ابزار ارتباط نیست، بلکه یک «کد فرهنگی» سیال، هویتساز و بهشدت متغیر است که مرزهای «خودی» و «غیرخودی» را در فرهنگ دیجیتال مشخص میکند. از این رو، هرگونه تلاش برای برقراری ارتباط با آنها، مستلزم درک این منطق شبکهای و افقی است.
زبان نسل زد مملو از اصطلاحات کوتاهشده، «میمها» (Meme) و کدهایی است که با سرعتی بالا تولید، همهگیر و جایگزین میشوند. این زبان صرفا مجموعهای از کلمات عامیانه نیست، بلکه «نشانگر فرهنگی» (Cultural Signifier) برای ایجاد هویت درونگروهی و تمایز است.
درک این واقعیت که چرا نهادهای فرهنگی به صورت فزایندهای به دنبال «گفتوگو» با این نسل هستند، مستلزم پذیرش این نکته است که در دوران «جنگ نرم»، انفعال و واگذاری میدان ارتباطی به رقیب، گزینهای راهبردی نیست. توجه نهادهای فرهنگی به این نسل، یک انتخاب تاکتیکی نبوده، بلکه یک الزام استراتژیک در دوران «جنگ شناختی» و «جنگ نرم» است.
دشمنان ملت ایران، با سرمایهگذاری هنگفت بر روی همین پلتفرمها، دقیقا با هدف ایجاد «گسست نسلی» و بیگانهسازی جوانان با هویت ملی و آرمانهای انقلابی فعالیت میکنند. بنابراین، ورود فعالانه به این عرصه و تلاش برای بازتعریف مفاهیم بنیادین (همچون «پایبندی به خاک ایران» که در یکی از بنرها آمده) با استفاده از زبان خود نسل، اقدامی هوشمندانه برای پر کردن این خلاء ارتباطی و خنثیسازی تبلیغات معاند است.
این چالش، البته، مختص ایران نیست و ابعاد جهانی دارد. در غرب، شاهد آن هستیم که چگونه پلتفرمهایی مانند «تیکتاک» به ابزاری برای مهندسی سیاسی و اجتماعی تبدیل شدهاند؛ به عنوان مثال، چهرهای مانند «زهران ممدانی» در نیویورک، با استفاده کاملا بومی و «اصیل» از این پلتفرم، موفق به جذب آرای جوانان و پیشبرد اهداف سیاسی سوسیالیستی خود میشود.
در واقع، در برخی کشورها، این نیروی نسلی توانایی خود را برای ایجاد تغییرات سیاسی بنیادین به اثبات رسانده است. تنها کافی است به تحولات اخیر در کشورهایی مانند نپال یا ماداگاسکار نگاه کنیم؛ در این مناطق، شاهد آن بودیم که جنبشهای جوان و بومی - دیجیتال، نارضایتیها را به یک کنش سیاسی موثر و دگرگونکننده تبدیل کردند.
این «انقلابها» که از طریق ابزارهای نوین ارتباطی سازماندهی و تقویت شدند، نیروی بالقوهای را به نمایش گذاشتند که توانست نظمهای مستقر را به چالش بکشد و دگرگون سازد. این سابقه جهانی، بیش از پیش بر ضرورت راهبردی تعامل نهادهای داخلی تأکید میکند، زیرا ظرفیت سیاسی عظیم این نسل را در صورت عدم درک یا پاسخگویی، به وضوح نشان میدهد.
با این همه، علیرغم درک صحیح «ضرورت» و «نیت» این اقدام، چالش اصلی در «روش» اجرا نهفته است. «نسل زد» به دلیل غوطهوری کامل در فضای رسانه ای دارای حساسیت بسیار بالایی نسبت به هرگونه «عدم اصالت» (Inauthenticity) است و به سرعت تلاشهای تصنعی برای تقلید از فرهنگ خود را تشخیص میدهد.
نکتهای که این تلاش را ناکارآمد میسازد و به آن جنبهای «تصنعی» میبخشد، فقدان ارتباط منطقی و ارگانیک میان «زبان» وامگرفتهشده و «پیام» مورد نظر است. به نظر میرسد طراحان، اصطلاحات پرطرفدار (مانند «گنگت بالاس» یا «تاکسیک نیستم») را صرفا به عنوان یک قلاب جذابیت کاذب انتخاب کرده و سپس تلاشی ناموفق برای الصاق مفهومی کاملا بیربط (مانند «روز نوجوان» یا یک شعار هویتی) به آن داشتهاند.
این «پرش معنایی» (Semantic Leap) نه تنها ارتباطی ایجاد نمیکند، بلکه این پیام پنهان را به مخاطب منتقل میکند که گوینده، خود نیز درک درستی از معنای واقعی و بستر فرهنگی این اصطلاحات ندارد. این دقیقا همان نقطهای است که «اصالت» قربانی «تقلید» شده و کمپین در نطفه با شکست مواجه میشود، زیرا مخاطب اصلی (نسل زد) به سرعت متوجه این اتصال اجباری و ناهماهنگ میشود.
کارزار اخیر را باید به عنوان گام اولیهای مثبت و نشانهای از «آگاهی» و «پویایی» نهادهای مسئول در درک تحولات میدان فرهنگی و رد «انفعال» تلقی کرد.
با این حال، موفقیت نهایی در این مسیر پیچیده، مستلزم آن است که این «تلاش برای اتصال» از سطح بیلبوردها فراتر رفته و به یک «گفت وگوی واقعی» و «اصیل» در خود پلتفرمهای دیجیتال تبدیل شود؛ حضوری هوشمندانه که نه فقط «زبان» و واژگان، بلکه «منطق»، دغدغهها و نیازهای این نسل را در چارچوب منافع ملی و ارزشهای بنیادین جامعه اسلامی درک کرده و به آن پاسخ دهد.