یک شب پدر، بعد از نماز مغرب و عشا، به خانه آمدند. دیدم خیلی خسته اند. یکی از آن سردرد های شدید هم سراغشان آمده بود. بعد از کمی صحبت و خوردن شامی مختصر، رو به من کردند و گفتند: «مهدی جان، من می روم استراحت کنم. اگر تلفن همراهم زنگ خورد، بیدارم کن».
کد خبر: ۸۱۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۵