به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از مهر، «عقل وقتی عاشق میشود، عشق عاقل میشود آنگاه شهید میشود» این جمله را بارها و بارها شنیدهام اما فقط تعدادی آن را درک کردهاند، همان انسانهایی که پا بر روی نفس خود گذاشته و جان خود را در راه معبود فدا و برای هدفی والا آماده میکنند.
شهید حاج مهدی عراقی چه زیبا گفتند «مرگ را برای ما بد ترجمه کردهاند ولی ما برای این زندگی میکنیم که به دوران زندگی دوم خود که مرگ نام دارد برسیم بنابراین مرگ آغاز زندگی جاوید ما است» پس چه مرگی زیباتر از شهادت میتوان پیدا کرد و چه زیباتر میشود نام شهید در کنار نام هر شخص پدیدار میشود.
خداوندا شهدا برای رسیدن به تو و عشق تو از همه چیز خود گذشته و سراسیمه به سوی تو آمدهاند و سوگند به تو چنین است که اینجا سخن از لذت بزرگ یعنی غلتیدن به خون خود و رسیدن به لقا توست و دیگر در برابر این لذت، لذت نفس ندانی چیست.
میتوان با شهدا بود حتی اگر آنها را ندیده باشی، میتوان راه و رسم آنها را در پیشگرفت و اخلاقیات آنها را تکرار کرد و حتی اگر رفتارمان اندکی مانند رفتار آنها باشد میتوان با شهدا دوست بود و آنها را مانند چراغی در مسیر خود پنداشت تا از ظلمت و تاریکی دنیا بیرون آئیم.
شهید حسین اجاقی در هفتم آذر ماه سال ۱۳۴۳ در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود و دردانهای برای پدر و مادر خود بود، پسر بچهای که قرار بود دستگیر پدر و مادر خود باشد اما در ۲۲ سالگی در تپههای قلاویزان مهران جان خود را نثار خداوند کرد و در راه معبود خویش قدم نهاد تا به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت برسد.
مراسم شهادت برادرم اولین مراسم حسینیه سرور آزادگان بود
خواهر شهید حسین اجاقی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: برادرم حسین دومین فرزند خانواده بود بسیار مهربان و با پدر و مادر و بزرگترهای خود بسیار با احترام برخورد میکرد.
وی در رابطه با خصوصیات این شهید اجاقی، افزود: دائم الوضو بودن، شرکت در نماز جمعه و جماعت و سرکشی از خانوادههای شهدا هنگامی که از جبهه برمیگشتند از خصوصیات بارز شهید بود و به صله رحم بسیار اهمیت میدادند و اعتقاد داشتند هنگامی که از جبهه برمیگردند خانواده باید دور همدیگر جمع شده باشند.
خواهر شهید حسین اجاقی تصریح کرد: هنگام ازدواج شهید که فرا رسید ایشان در جواب نامه خواهرش مینویسد بیشتر از هر چیزی برایم شهادت مهم است و هدفم از ازدواج تنها تکمیل دینم است و الان در منطقهای هستم که گلدستههای حرم آقا امام حسین (ع) را با چشمان بسته تصور میکنم و امیدوارم در نزدیکترین نقطه به کربلا که قلههای قلاویزان است به شهادت برسم.
خواهر شهید اجاقی خاطر نشان کرد: در مراسم خواستگاری به همسرشان گفتند شما باید با خدا معامله کنید و از تعلقات دنیایی فاصله بگیرید و در این زندگی متاهلی روی خیلی از چیزهای معمول زندگی باید خط بکشید و به طور مثال شاید من نتوانم شما را برای خرید یا بیرون رفتن یا گردش همراهی بکنم چون امکان دارد همسر شهیدی ببیند و ناخدا آگاه ناراحت شده و یا آه حسرتی بر دلش جاری شود به همین خاطر معامله شما با خداست و تمام اجرش را خدا میدهد.
وی افزود: شهید حسین اجاقی در ۲۱ سالگی ازدواج کرد و از ایشان یک دختر به نام زهرا به یادگار مانده است و مراسم شب شهادت هفتم برادرم با چهلمین شب به دنیا آمدن فرزندش زهرا یکی شد و دیدار او با فرزندش فقط یک بار انجام شد و آن هم زمان تولد تا ۲ روز بعد از تولد و بعد از ۲ روز که مجدد به منطقه برگشت و دیگر فرزندش را ندید.
خواهر شهید اجاقی خاطر نشان کرد: ایشان تعلقات دنیوی نداشته و به پدر سفارش کرده بودند هنگامی که در جبهه هستند و دوستان خود ماشین او را احتیاج دارند به آنها امانت داده تا کارهای خود را پیشبرند.
اولین مراسم روضه حسینیه برای خود شهید برپا شد / بدن عربا عربا شهید اجاقی
وی بیان کرد: برادرم حسین به قرائت زیارت عاشورا و نماز شب و شرکت در مراسم عزاداری اباعبدالله خیلی علاقمند بود به همین خاطر اتاق پذیرایی منزل پدری را قبل از شهادتش به حسینیه کوچکی تبدیل کرد و با منبر و کتیبه پوشاند و نام حسینیه را سرور آزادگان گذاشت.
خواهر شهید اجاقی افزود: بر اساس تقدیر الهی اولین مراسم که در حسینیه برگزار شد مراسم خود ایشان بود به طوری که به ایشان الهام شده بود و قبل از شهادت به نوعی همه چیز را خودشان آماده کرده بودند.
وی گفت: سرانجام ایشان در ۱۶ تیرماه سال ۱۳۶۵ همانگونه که آرزو داشتند در نزدیکترین نقطه به کربلا یعنی قلههای قلاویزان به شهادت رسیدند و طوری شهادت برایشان رقم خورد که تمام بدن عربا عربا شد و امکان غسل نبود و به فتوای امام جمعه با همان لباس زرمش به خاک سپرده شد و به علت متلاشی شدن بدن جمع کردنش کار غیر ممکنی بود.
خواهر شهید اجاقی عنوان کرد: ایشان در جبهههای نبرد حق چندین بار مجروح شدند و همواره از خدا طلب شهادت داشتند تا بالاخره در عملیات کربلای یک در ارتفاعات قلاویزان به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
شهید اجاقی عمو حسین جبههها بود
حسن اجاقی پسرعمو و همرزم شهید حسین اجاقی در گفتگو با خبرنگار مهر به خاطرهای از شهید اشاره و اظهار کرد: ۹ اسفند ماه سال ۱۳۶۴ ایشان ابتدا به دیدار بنده آمد و برای انجام کارهای خود برمیگردند و پس از رفتن ایشان و هنگامی من زخمی میشوم شهید اجاقی با شهید سید مجید کلوشادی در ارتفاعات بودند ایشان به شهید کلوشادی میگویند نگران حسن هستم که اتفاقی برای او افتاده است، گویا به او الهام شده بود که من دچار مجروحیت شده بودم.
وی افزود: قبل از شهادت ایشان تعدادی از دوستان و همرزمان شهید خود را غسل داده و پس از اتمام غسل دادن دست به دعا برداشته و در حق خود دعا میکنند و پس از اصرار پدران شهیدان برای بازگویی دعا ایشان میگویند دعا کردهام که پیکر من به گونهای بازگردد که قابل شستشو و غسل دادن نباشد.
پسر عمو و همرزم شهید اجاقی تصریح کرد: دعای حسین در حق خود به اجابت رسید و در ۱۶ تیرماه سال ۱۳۶۵ در تپههای قلاویزان مهران هنگامی که سر از تنش جدا شده و بدنش به گونهای تکه تکه شده که قابل شستشو نبوده به شهادت رسید و پس از بازگشت با همان لباسهایی که بر تن داشت به خاک سپرده شد.
وی گفت: ایشان در جبههها با همه به مهربانی برخورد کرده و همه دوستدار وی بودند به گونهای که با وجود سن کم او را عمو حسین صدا میزدند و مهر او بر دلهای جوانان و حتی پیران نشسته بود.
تفاوتی بین فرمانده و بسیجیها نبود
فضل الله رنجبر فرماندار سابق کرمانشاه و همرزم شهید حسین اجاقی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: یک روز صبح در پادگان ابوذر بودیم من در گردان حنین با شهید پرویز کاکاوندی که در عملیات میمک به شهادت رسید و فرد دیگری که اسمش را به یاد ندارم قصد رفتن به تعبیر بچههای قصرشیرین خط مقدم را داشتیم.
وی افزود: سفرهای پهن شد برای صبحانه ما چهار نفر بودیم که سر سفره نشسته بودیم چایی شیرین و کمی پنیر و مقدار نان که خشک تهیه شده بود.
این رزمنده دفاع مقدس تصریح کرد: آن وقت سال ۱۳۶۳ بود که من ۱۷ سال داشتم و دانشآموز بودم در حالیکه صبحانه میخوردیم به شهید پرویز گفتم این همه میگویند اجاقی اجاقی فرمانده، این کیست و اصلاً چه تیپی و چه اخلاقی دارد.
وی افزود: شهید پرویز به پای من میزد به معنی اینکه حرف نزنم و بعد متوجه شدم فردی که کنار ما نشسته شهید بزرگوار اجاقی است و با آن نورانیت خاص نگاهی به من انداخت و لبخندی زد.
رنجبر خاطر نشان کرد: شهید پرویز گفت این فرمانده اجاقی است و من بعد از گفتن صحبتهایی که کرده بودم خجالت کشیدم خواستم به خط مقدم نروم اما آن شهید عزیز که واقعاً تفاوتی بین فرمانده و بسیجیها در زمان جنگ نبود با اخلاص، آرامش و لبخندش مرا مورد لطف و محبت قرار داد.
وی خاطر نشان کرد: او با رفتارش نشان داد فرمانده همه ما آقا صاحب الزمان (ع) است و من فقط یک بسیجی هستم و اخلاص فرماندههان و بسیجیان زمان جنگ با تجملات و تشریفات دنیای کنونی چقدر تفاوت دارد.
رنجبر گفت: ایشان کوچکترین تذکر و یا حرف تندی به من نزدند بلکه با لبخند پر محبتش من را جذب کرده وخاطرهای خوش در ذهن من ساختند.
مناجات نامه شهید اجاقی
شهید «حسین اجاقی» در فرازی از مناجاتنامه خود نوشته است: بارالها؛ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید بشویم تا آینده بماند. هم باید بمانیم که فردا شهید نشود و هم باید شهید بشویم تا آینده بماند.
عجب دردی است؛ چه میشد که امروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.