سقوط ترانه در موسیقی امروز؛ چرا از «بوی عیدی بوی توپ» رسیدیم به «با انگشت همه نشون میدن منو»؟

به گزارش گروه فرهنگ و هنر شبکه خبری ایران ۲۴، روزگاری ادبیات شفاهی ایران زمین از آداب و رسوم مردمان و فرهنگ بومی نشات میگرفت. حکایات و افسانهها و گستره ادبیات شفاهی از اسطورههای ملی و میهنی سرشار بود.
ترانه بخشی از ادبیات شفاهی و متاثر از آن بود. ترانه باید زبانی روان، شیوا، ساده و صمیمی میداشت و همچنین از زبان و واژگان فاخر بهره میبرد.
از ترانههای دوران مشروطه تا موج نوی دهه پنجاه
هرچند قالب و محتوای ترانه با شعر کلاسیک ایرانی تفاوت و اختلاف معنادار دارد که البته این مساله ناشی از نوع مواجهه ترانه و نیاز به ورود این ژانر در ادبیات شفاهی ایران بوده است، با این وجود ترانه بویژه در دوره معاصر و از حدود یکصد سال پیش در فرم و محتوا جلوهگری و تاثیرگذاری خود را بر فرهنگ و هنر ایرانی به نمایش گذاشت.
این روند که از ترانههای ماندگار میهنپرستانهای چون «از خون جوانان وطن» عارف تا «مرغ سحر» از ملکالشعرای بهار و بسیار ترانههای تاثیرگذاری آن دوران حکایت دارد، از دهه پنجاه که دوران طلایی موسیقی پاپ در ایران به حساب میآید، با عنوان موج نوی ترانه دچار تحول شد.
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی...
در این دوران فرم ترانهها بهتر و محتواها عموما به سمت موضوعات عاشقانه، اجتماعی و بعضا سیاسی گرایش پیدا کرد.
«بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی»... مگر میشود کسی این ترانه ملموس، زیبا با آن ملودی جاودانه و صدای گرم و استوار «فرهاد» را نشنیده باشد. همین زبان ساده و شیوا، بهره از واژگان همه آشنا، ارجاعات برون متنی و تصویری که در دم در ذهن هر شنوندهای ایجاد میشود و حسی از عید و نوستالژی را به همراه دارد، نشان از ترکیبی بسیار درست از فهم شاعر و خالقین اثر دارد.
یا در ترانه «بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو/ یه وجب خاک مال من، هرچی میکارم مال تو» ترانهسرا در همان ابتدا با تصویر و رایحهای ذهنی و آشنا، با قلاب شنونده را بالا میکشد اما در ادامه با بهره از عبارات و واژگان استعاری، اعتراض خود به فضا و شرایط سیاسی حاکم بر جامعه دهه پنجاه را منتقل میکند.
نگاه بیزنسی و افت شدید فرم و محتوای ترانه
به مرور در دهههای اخیر با افت شدید فرم و محتوا در ترانهها رسیدهایم چه اینکه تهیه کنندگان موسیقی بازار را با رویکردی کاملا بیزنسی قبضه کرده و تاثیرگذارترین عامل بر افول شعر و ترانه در موسیقی شدند. حالا از «مرا ببوس برای آخرین بار» و «باید از عطر اقاقی تورو آغاز کنم، با صدای خیس بارون تو رو آواز کنم» رسیدهایم به محتوای ترانههای منحرفِ بی محتوا از روابط پرتنش، سرشار از واژههای تابو، لذت گرایی و بی بند و باری که متاسفانه بسیاری از اینها هم از وزارت فرهنگ مجوز میگیرند هم به اجرای صحنهای ختم میشوند.
در ان خصوص نظر یکی از شعرا و ترانهسراهای فعال و شناخته شده را جویا شدیم.
شیوا فضلعلی کاشناس ارشد زبانشناسی از دانشگاه شهید بهشتی و ارشد ادبیات از دانشگاه بیرجند است. جدیدترین همکاری این شاعر با سهراب پورناظری بوده است. او برای موزیسینها و خوانندههایی چون پیام عزیزی، بابک امینی، تینا جامهگرمی، مهراد راد، سیروان منهوبی و بسیاری دیگر ترانه نوشته است.
هیچگونه ارتباط عمودی و حتی افقی وجود ندارد!
شیوا فضلعلی با گلایه شدید از اوضاع ترانه بویژه در موسیقی پاپ امروز کشورمیگوید: آنچه که امروز تحت عنوان ترانه و شعر در اکثر قریب به اتفاق قطعههای موسیقایی به ویژه موسیقی پاپ میشنویم، چیزی نیست جز ملغمهای از جملات بی سر و ته، آشفته، بی معنی و بدون هیچگونه ارتباط عمودی و حتی افقی! گویی یک کلاف سر در گم از واژگان کلیشهای و دم دستی را با موسیقی آمیختهاند و به خورد مخاطب میدهند! تشخیص اینکه آن موسیقی چقدر اصولی ساخته شده و یا صدای خواننده چقدر تربیت شده، بماند برای متخصصین فن موسیقی! اگرچه که کار به جایی رسیده است که در بسیاری موارد حتی مخاطب عام هم متوجه سطحی بودن آنچه که میشنود، میشود اما گویی نه تنها دیگر ذائقه او به همین آش شلم شوربا عادت کرده بلکه عطر و طعم غذای خوب را نیز از یاد برده است.
بسیاری از نوشتههای امروزی نه شعرند نه ترانه
این ترانهسرا، بسیاری از آنچه که امروز به عنوان شعر و ترانه بر روی موسیقیها کار میشود را شعر نمیداند و تاکید میکند: موسیقی غذای روح است، غذایی که مواد اولیه آن سه چیز است، شعر، آهنگ و خواننده. هر کدام از این سه عنصر در جایگاه خود نقش مهمی ایفا میکنند اما از آنجا که شعر به عنوان نمودی از کلام، مستقیما و صراحتا توسط مخاطب درک میشود نقشی کلیدی دارد. برای مثال تصور کنید خواننده میگوید «دل به دل راه داره جذابی عشقم!» اولین سوالی که باید برای مخاطب پیش بیاید این است که چه ارتباطی بین دل به دل راه داشتن و جذاب بودن معشوق وجود دارد؟! اساسا اینهمه آشفتگی و عدم ارتباط افقی از کجا نشات می گیرد؟! گویی آنکه این متن _و نه شعر_ را نوشته از کوچکترین سواد ادبی بی بهره بوده است و نه تنها هدفی جز ردیف کردن کلماتی که به راحتی توسط مخاطب به حافظه سپرده شود و سر زبان ها بیافتد نداشته بلکه ذرهای هم به مفهوم و محتوای شعری توجه نکرده است. با این تفاصیل چنین شخصی قطعا "شاعر یا ترانه سرا " در مفهوم حرفهای آن، نبوده است! در ادامه همین بحث، جمله دیگریست «آرزوم اینه باشی جلو چشمم»، همانطور که مشاهده میکنیم باز هم آشفتگی موج میزند، اما این بار آشفتگی فنی! اگر این دو جمله را دو مصراع یک بیت در نظر بگیریم حداقل چیزی که از نظر فنی از آن انتظار میرود، قافیه است! اما در این_به اصطلاح_ بیت، دو کلمه «عشقم و چشمم» هم قافیه گرفته شدهاند که طبق مبحث قافیه در کتاب ادبیات فارسی دوره راهنمایی، این دو کلمه هم قافیه نیستند و ایراد قافیه فاحش است!
در ترانههای امروز زبان «معیار» و «محاوره» قاطی شده
وی مشکل دیگر را عدم یکدستی زبان شعری از منظر «معیار» و «محاوره» میداند و میگوید: در شعر، ترانه و تصنیف، زبان باید یکدست و همگن باشد. به این معنی که اگر زبان شعری یک قطعه موسیقایی، گونه معیار است تا انتها باید معیار باشد و یا اگر زبان شعری یک قطعه دیگر، محاوره است باید تا انتها محاوره باشد نه این که به ضرورت وزن یا ریتم یا هر علت دیگر، این دو گونه در هم آمیخته شوند و زبان کار را از یکدستی خارج کنند.
به عنوان مثال «من عاشقتم تا ابد دور شود چشم بد از شب و روزای من و تو»، زبان این شعر نه معیار است و نه محاوره! بلکه مخلوطی از هر دو گونه زبانی است که در شعر و ترانه ایراد فاحش به حساب میآید.
از شاعران خوب انتظار کار سخیف دارند!
فضلعلی فضای حاکم بر شعر و ترانه با توصیف بالا را فضای غالب میداند و میافزاید: از این دست نوشتهها و متنهایی که به اسم شعر و ترانه به دنیای موسیقی راه پیدا کرده بسیار است. انگشت شمارند قطعههایی که شعر و ترانه آنها اصولی و درست نوشته شده و از نظر فرم و محتوا قابل دفاع باشند. امروزه بسیاری از آهنگسازان یا خود دست به قلم میشوند و پا در کفش شاعران و ترانهسرایان میکنند و یا حتی اگر هم به سراغ شاعران و ترانهسرایان حرفهای میروند از آنها نیز انتظار کار سطحی و به اصطلاح بازارپسند دارند! شوربختانه کار به همین جا ختم نمیشود زیرا سخنناشناسان، دامن شعر و ترانه را آلوده به واژهها و کلماتی بس سخیف و بیاصالت کردهاند، واژههایی وارداتی که مغایر با فرهنگ و ادب غنی این مرز و بوم است، آن هم تنها به این دلیل که آن کلمات "مشتری" دارند و برای مارکت موسیقی درآمدزا است!
وی میگوید: سخن کوتاه، غمانگیز است که سرنوشت شعر و ترانه در کشوری با این سابقه فرهنگی، ادبی و هنری به اینجا کشیده شده است. چه کسی باور میکند که از «بوی جوی مولیان» رودکی در قرن چهارم و «امید جانم ز سفر باز آمد» معینی کرمانشاهی در دوران معاصر_پنجاه سال گذشته_ رسیدهایم به «با انگشت همه نشون میدن منو»... .
ای کاش متولیان فرهنگی و بهویژه وزارت ارشاد تدبیری بيانديشند که فاکتورهای ممیزی فقط برای یک سری مسائل خاص نباشد، بلکه ترانه و شعری که مجوز اجرا میگیرد دست کم از نظر فرم و محتوا قابل دفاع باشد.
صائب دو چیز میشکند قدر شعر را
تحسین ناشناس و سکوت سخن شناس