سلیمی‌نمین در گفت‌و‌گوی اختصاصی با ایران‌۲۴:

نسبت دادن پزشکیان به فروغی توسط جعفرآقا جفا و بی‌اطلاعی تاریخی است!/ فروغی فراماسونر انگلیسی و عنصر بی‌صداقت تاریخ است

نسبت دادن پزشکیان به فروغی توسط جعفرآقا جفا و بی‌اطلاعی تاریخی است!  فروغی فراماسونر انگلیسی و عنصر بی‌صداقت تاریخ است
کنشکر سیاسی اصولگرا با انتقاد شدید نسبت به مقایسه دولت پزشکیان با فروغی، فروغی را فردی نااصلی و تحت نفوذ انگلیسی‌ها معرفی کرد و تأکید کرد: صداقت پزشکیان، نقطه قوت او در برابر تاریخ سیاه فروغی است؛ متأسفانه برخی شخصیت‌ها درباره تاریخ خیلی راحت صحبت می‌کنند؛ یعنی خودشان را  نیازمند به تحقیق و صبوری در فهم تاریخ نمی‌دانند؛ حاضر نیستند وقت کافی برای مطالعه بگذارند.
نویسنده : عذرا کبورانی
کد خبر : ۳۳۱۱۲

به گزارش گروه سیاسی شبکه خبری ایران۲۴، عباس سلیمی‌نمین تحلیلگر شاخص اردوگاه اصولگرایی، روز شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ در گفت‌وگو با خبرنگار همین شبکه خبری درباره شرایط فعلی و وضعیت سیاسی کشور اظهار نظر کرد؛ بخشی از این مصاحبه را در ادامه بخوانید و تماشا کنید.

کد ویدیو

ایران۲۴: آقای سلیمی نمین، در خصوص صحبت‌های آقای قائم‌پناه که گفتند شرایط دولت آقای پزشکیان مثل دوران فروغیه است، حالا منظورشان گذار از قاجار به پهلوی بوده یا از پهلوی اول به پهلوی دوم، ما دقیقاً نمی‌دانیم چون هر دو دوره تا حدی به نوعی توسط فروغی مدیریت می‌شده، این مقایسه و شرایط را شما چگونه ارزیابی می‌کنید؟ لطفاً برای ما توضیح بفرمایید.

سلیمی‌نمین: ببینید، متأسفانه برخی شخصیت‌ها درباره تاریخ خیلی راحت صحبت می‌کنند؛ یعنی خودشان را  نیازمند به تحقیق و صبوری در فهم تاریخ نمی‌دانند و حاضر نیستند وقت کافی برای مطالعه بگذارند. فروغی یک شخصیت پیچیده در تاریخ معاصر ماست. او همان کسی است که شما اشاره کردید، هم در مستقر کردن پهلوی اول نقش اساسی داشت و هم پهلوی دوم. الآن سؤال این است که چه نیازی بود فروغی بیاید و پهلوی‌ها را مستقر کند؟ یعنی آن‌ها را جا بیندازد که بر سر قدرت بمانند؟ این موضوع بحث خیلی پیچیده و طولانی دارد.

ببینید، رضاخان کیست؟ فردی که کارش را به عنوان خدمتکار و نگهبان اصطبل در چندین سفارت خارجی آغاز کرده بود. در سفارت هلند و سفارت‌های دیگر، او در نقش نگهبان قزاق و تمیزکننده اصطبل‌ها فعالیت می‌کرد. این جوان به ظاهر نجیب، اما در واقع فردی بود که تاریخ او را به‌عنوان آدمی شرور، بی‌سواد، پرخطر و لاابالی تصویر می‌کند. حال چرا انگلیسی‌ها چنین گزینه‌ای را به ملت ایران تحمیل کردند، خودش جای بحث و تحقیق جدی دارد.

وقتی انگلیسی‌ها به ایران آمدند و می‌خواستند جای پای خود را باز کنند، قدرت مسلط جهان بودند. اگرچه روسیه تزاری هم نقش داشت، اما در اثر تحولات داخلی در روسیه، قدرت تزاری رو به زوال بود و تقریباً فرصت را برای فعالیت انگلیسی‌ها در ایران فراهم کرد. ایران قبلاً به دو بخش تقسیم شده بود: شمال در اختیار روسیه تزاری و جنوب در اختیار انگلیسی‌ها. پس از فروپاشی روسیه تزاری، تقریباً همه ایران در اختیار انگلیسی‌ها قرار گرفت.

اما این قدرت جهانی در ایران با مقاومت‌های گسترده‌ای مواجه شد. مقاومت‌هایی مانند رئیسعلی دلواری یا علما و مردم فارس ضربات مهلکی به انگلیسی‌ها وارد کردند. چگونه یک قدرت جهانی در برابر مردمی با امکانات ناچیز آن‌هم شکست خورد؟ این مسئله انگلیسی‌ها را به عقب‌نشینی واداشت. آنها تلاش کردند با رشوه و تبانی با روشنفکران قراردادی به نفع خودشان تنظیم کنند، اما واکنش مردم و مخالفت با این قراردادها برای انگلیسی‌ها دردسرساز شد.

این ضربه‌ها باعث شد انگلیسی‌ها به فکر تلافی بیفتند. کودتا علیه نیروهای ملی و پس از آن اقدامات تلافی‌جویانه شکل گرفت. آنها تصمیم گرفتند فردی بی‌هویت، لاابالی و از طبقه‌ای پایین را به ایران تحمیل کنند تا بتوانند کنترل کشور را در دست داشته باشند. این فرد کسی نبود جز رضاخان که سابقه‌ای از زندگی فقیرانه، رفتارهای غیرمسئولانه مانند عربده‌کشی و مشروب‌خواری داشت. اسناد و مدارکی که به دست بهنود و دیگران رسیده، نشان می‌دهد رفتارهای رضاخان در دوران قزاق‌ها چه وضعیت نابهنجاری داشته است.

انگلیسی‌ها که به قاجار پایان دادند، خواستند حاکمیت ایران را کاملاً در اختیار خودشان بگیرند. در مقابل، ملت ایران با فرهنگ و اعتقاد ملی و دینی‌اش به مقاومت برخاست. این فرهنگ، ایمان و احساس هویت ملی بود که مردم را به ایستادگی در برابر بیگانگان واداشت. آن‌ها اهمیت ندادند که دشمن ناوگان دریایی و تجهیزات نظامی دارد، بلکه وظیفه ملی و دینی خود را در مبارزه با استعمار می‌دانستند.

همین احساس هویت و فرهنگ مقاومت بود که به آنها اجازه داد در سال ۱۲۹۹ به قاجار پایان دهند و فردی را به قدرت برسانند که عمداً ملت ایران را تحقیر می‌کرد. انگلیسی‌ها اگر می‌توانستند سید ضیا را به شاهی برسانند، مردم ایران کمتر احساس حقارت می‌کردند، زیرا او با وجود دفاع صریح از انگلیسی‌ها، دکترای ادبیات داشت، نویسنده بود و مدیر یک رسانه بود دقت می‌کنید؛ یک مثلاً شخصیت ولو وابسته.

اما رضا خان را قرار می‌دهند، کسی که تا دیروز اسنپ دیگران را تمیز می‌کرده، تا دیروز عربده‌کشی می‌کرده در خیابان‌ها، و تا دیروز هر کار خلافی که در ذهن بتوان تصور کرد انجام می‌داده؛ این یعنی بزرگ‌ترین تحقیر برای ملت ایران. آیا ملت ایران چنین مطلبی را می‌پذیرفت؟ قطعاً نه. باید در اینجا افرادی به میدان بیایند، یا آدم‌هایی که لوکوموتیوهای حرکت‌دهنده‌اند.

در این میان فروغی به صحنه وارد می‌شود؛ کسی که مسئولیت کارهای شخصی را برعهده دارد که سواد خواندن و نوشتن ندارد، و اگر دقت کنیم، از زبانش فحش‌های رکیک درمی‌آید که به مادر و خواهران توهین می‌کند. باید این مورد را کمی به حاشیه برد. فروغی باید باور شود که تصویر بهتری از حکومت پهلوی ارائه دهد تا بتواند نیروهایی مانند داور و دیگر افراد دارای قابلیت را جذب کند.

فروغی به این ترتیب رضاخان را قابل پذیرش‌تر می‌کند؛ اما این به معنا نیست که در برابر رضاخان مقاومتی وجود نداشته است، حتی در ارتش نوین. مقاومت‌های جدی در برابر رضاخان وجود داشت؛ سال‌ها اعتراضات و اعدام‌ها در ارتش جریان داشت. در میان نخبگان و شخصیت‌هایی مانند مصدق نیز مقاومت بود که به زندان افتادند، یعنی حوزه‌ای جدا.

افرادی مانند داور باید جذب می‌شدند که این اتفاق افتاد، و اثر این جذب از طریق فروغی بود. این موضوع باعث می‌شد رضاخان قابل تحمل‌تر شود. آیا فروغی خودش علاقه‌ای به رضاخان داشت؟ از شما می‌پرسم، مسلماً نه. مگر ممکن است فروغی، یک نویسنده تحصیل‌کرده و اهل فرهنگ، فردی لاابالی که در هیئت دولت چکمه‌اش را به رونمایی نوامیس وزرا می‌زند، رضاخان را بپسندد؟ خیر، فروغی علاقه‌ای به رضاخان نداشت. او مأموریتی سازمانی داشت.

متأسفانه فروغی، در کنار برجستگی‌هایی که داشت، فراماسونر انگلیسی نیز بود و مأموریت پیدا کرده بود. این را براساس مستندات می‌گویم. حقیقت این است که فروغی هیچ اعتقادی به رضاخان نداشت و اگر در خدمت او قرار گرفته بود، تنها به خواست انگلیسی‌ها بود.

سال ۱۳۱۴ یک اتفاق افتاد که به روشنی نشان داد فروغی به رضاخان علاقه‌ای ندارد: قضیه گوهرشاد و ارشاد. در این ماجرا، فردی به نام اسدی که نایتولی آستان قدس بود، متهم به عدم سرکوب قاطعانه و کمی تعلل در سرکوب شد. اسدی معتقد بود که باید این افراد را به نحوی نرم از حرم بیرون آورد و در حرم تیراندازی و قتل‌عام نشود؛ زیرا که آستان قدس به قداست متکی است. این حرف منطقی بود و نه همراهی با تظاهرکنندگان.

رضاخان اسدی را محاکمه کرد و حکم اعدام وی صادر شد. اسدی پدر داماد فروغی بود، یعنی دختر فروغی با پسر اسدی ازدواج کرده بود. وقتی حکم صادر شد، اقوام آنها نامه خصوصی به فروغی در مشهد نوشتند و خواستار دخالت وی شدند. فروغی زیر نامه چنین نوشت: «در کف شیر نر خونخواره‌ای جز رضا کو چاره‌ای؟»

این نامه خصوصی بود و فروغی فکر نمی‌کرد که ماموران رضاخان به آن دست پیدا کنند. سپس فروغی از فرهنگستان و همه جا اخراج شد و حتی رضاخان به او فحش‌های رکیک داد. این نشان می‌دهد که نگاه فروغی به رضاخان چگونه بود؛ کاملا روشن است که فروغی به رضاخان علاقه‌ای نداشت.

اسدی اعدام شد و فروغی کاملاً منزوی شد، تا شهریور ۱۳۲۰، یعنی تقریباً شش سال این رابطه به همین صورت ادامه داشت.

با رضاخان بسیار غضب‌آلود بود؛ همین‌طور فروغی که از انجام این جنایت ناراحت است؛ پدر دامادش را اعدام کرده و او را کاملاً منزوی ساخته بود و در هیچ جای دیگری حضور نداشت. بنابراین، طبیعی است که فروغی به شدت از رضاخان عقده‌ به دل داشته باشد. دیگران هم همین‌طور. در شهریور بیست دوره‌ای که فروغی به صحنه آمد، آیا با رضایت رضاشاه بود؟ مسلماً خیر. در اینجا هم قرار است پسری به کار بیاید که مشکلات پدر را به شکل دیگری دارد. او به سوئیس رفته بود تا درس بخواند اما عیاشی کرده و درس نخوانده است؛ اصلاً دیپلم نگرفته است. حتی منابعی که غرب‌گرا یا پهلوی‌گرا نیستند، مانند عباس میلانی، تأیید می‌کنند که او دیپلم نگرفته و به قدری خطا کرد که پدرش در میانه راه او را بازگرداند.

بعد از آن برخی کارها کرد، مثل رضاخان؛ مثلاً کسی را که باغبان یا سرایدار مدرسه بود، به نام انس برون، به ایران آورد و همه امورش را در دربار در اختیارش قرار داد. به حدی که فوزیه می‌نویسد یکی از دلایلی که من نمی‌توانستم در ایران بمانم این بود که بدون اجازه، این فرد وارد می‌شد؛ آن‌قدر جسور بود و همه امور در اختیارش بود. ببینید، مسائل انحراف‌های اخلاقی یک آدم پست و نازل همچون محمدرضا که درس نخوانده، از اروپا به ایران آوردند؛ این می‌تواند برای همه شما شخصیت محمدرضا پهلوی را روشن کند.

حالا تبلیغات می‌کنند که این افراد دستاورد دارند، که البته قابل بحث است. اما می‌خواهم بگویم این شاخصی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. این فرد چنین افتضاحی به بار می‌آورد که رضاخان چندین بار می‌گوید این لایق حکومت نیست. جالب است وقتی فروغی به رضاخان می‌گوید که استعفا بدهد، رضاخان می‌گوید: «به کی؟ به این پسر که اصلاً نمی‌تواند حکومت کند؟» دقت کنید چرا؟ چون این فرد چنان بی‌فرهنگ است که وزیری از ایران فرار می‌کند. یعنی کارهایی به لحاظ شخصیتی انجام می‌دهد که مناسب نیست.

فوزیه هم وابسته به دربار است. ببینید تفاوت نوع عملکرد فرهنگی فوزیه را با محمدرضا اینجا هم فروغی باید بیاید به میدان، این محمدرضا را در حکومت نگه دارد تا امورش را حل و فصل کند و نظر انگلیسی‌ها را نیز تأمین کند. البته انگلیسی‌ها اول می‌گفتند اگر این لاابالی‌گری‌ها و بی‌توجهی‌ها ادامه یابد، مثلاً برادر کوچکترش را بیاوریم روی کار. تهدیدش کردند که این موضوع باعث شد که برادر کوچکترش را هم بکشد؛ بعد از اینکه کمی قدرت گرفت، در یک حادثه چند سال بعد، برادرش که جایگزین او بود، به قتل رسید. اگر تو همان‌طور که باید کار نکنی، ما او را روی کار می‌آوریم. لذا او جان خودش را در این معرکه از دست داد.

فروغی در دوران پهلوی دوم هم همین نقش را داشته است؛ کسی که اصلاً شایسته حکومت بر ایران نیست، اما باید بر اساس برنامه انگلیسی‌ها مدیریت کند. از این جهت فروغی زیر سؤال است در تاریخ. اگر رضاخان را شر مطلق می‌دانی، چرا در خدمت او قرار گرفتی؟ چرا یک بار آزمایش نکردی و گفته‌ای و بعد دوباره این کار را تکرار کردی؟ این برای خانواده پهلوی معلوم است که خواسته بیگانگان بوده و نه بنا بر شخصیت و تجربه‌های خودش.

مقایسه فروغی با آقای پزشکیان اصلاً لازم نیست؛ الان نیازی به توضیح ندارد که چقدر این مقایسه بی‌ربط است. پزشکیان ضعف‌هایی در مدیریت دارد اما صداقت او نقطه قوتش است؛ اما فروغی صداقت ندارد. شما نمی‌بینید که فروغی اعتماد و صداقتی داشته باشد. راجع به فروغی مطالب دیگر هم وجود دارد که در صورت تمایل می‌گویم. فروغی عنصر علم نیست اما صداقت سیاسی‌اش شدیداً زیر سؤال است؛ او کاری کرد که بدون کمکش انگلیسی‌ها نمی‌توانستند فردی لاابالی را قابل پذیرش بسازند.

در ارتش نیز چنین بود؛ وقتی رضاخان را نمی‌پذیرفتند قیام می‌کردند و در چندین نقطه قتل‌عام‌هایی صورت می‌گرفت چون رضاخان را تحمل نمی‌کردند. سپس فروغی چنین ظلمی در حق ملت ایران روا داشت؛ در حالی که صداقت سیاسی آقای پزشکیان یکی از صفات برجسته اوست؛ یعنی یکی از ویژگی‌های بارز او صداقتش است که مخاطب می‌تواند بفهمد این فرد چیزی برای پنهان کردن ندارد؛ بسیار روراست است و حرف‌هایش گاهی به دل می‌نشیند هرچند ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد، اما از روی صداقت مطرح می‌کند. اصلاً با فروغی قابل مقایسه نیست؛ قیاسشان نادرست است و باعث ظلم به آقای پزشکیان می‌شود. جعفرآقا آن‌چنان شناخت تاریخی دقیق ندارد که باعث چنین نسبتی به جناب پزشکیان بده  که واقعاً چنین مقایسه‌ای جفا و ظلم به آقای پزشکیان است.

به گزارش گروه سیاسی شبکه خبری ایران۲۴، عباس سلیمی‌نمین تحلیلگر شاخص اردوگاه اصولگرایی، روز شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ در گفت‌وگو با خبرنگار همین شبکه خبری درباره شرایط فعلی و وضعیت سیاسی کشور اظهار نظر کرد.

| ارسال نظر