زیست موسیقایی دوگانه در ایران: شکاف طبقاتی و سرنوشت خلاقیت

زیست موسیقایی دوگانه در ایران: شکاف طبقاتی و سرنوشت خلاقیت
شکاف میان موسیقی هنری و موسیقی تجاری پدیده‌ای جهانی است، اما در کشورهای توسعه‌یافته، زیرساخت‌های حمایتی مانع از آن می‌شود که هنرمند مستقل به حاشیه‌ مطلق رانده شود.
نویسنده : علیرضا سپهوند
کد خبر : ۳۳۸۳۶

شبکه خبری ایران24 ـ گروه موسیقی: موسیقی در هر جامعه‌ای، نه‌فقط یک هنر، بلکه شاخصی برای سنجش وضعیت فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی آن جامعه است.

در ایران امروز، زیست موسیقایی هنرمندان بیش از هر زمان دیگری دچار دوگانگی شده است؛ دوگانه‌ای که در یک سوی آن، گروهی از موسیقی‌دانان با کمترین امکانات مادی اما بیشترین پشتوانه‌ فکری و هنری قرار دارند، و در سوی دیگر، چهره‌هایی دیده می‌شوند که به لطف بازار، سرمایه، یا ساختار رسانه‌ای، در مرکز توجه عمومی ایستاده‌اند.

این شکاف، صرفاً اختلافی میان «پرفروش» و «کم‌فروش» نیست، بلکه تقابلی است میان موسیقی به مثابه هنر و موسیقی به مثابه کالا.

ریشه‌های تاریخی شکاف
نظام موسیقایی ایران، از اواخر دهه‌ ۱۳۷۰ به بعد، به‌ تدریج از مسیر سنتی آموزش و تولید هنری فاصله گرفت و وارد مرحله‌ای شد که بازار و مخاطبِ مصرفی نقش پررنگ‌تری یافتند.

ظهور شبکه‌های ماهواره‌ای، گسترش موسیقی پاپ بازاری، و در ادامه، سلطه‌ رسانه‌های دیجیتال باعث شد که معیار سنجش موفقیت موسیقی، از کیفیت اثر هنری به تعداد بازدید، فروش و شهرت تغییر کند.

در همین زمان، بخش دیگری از جامعه‌ موسیقی، شامل آهنگ‌سازان مستقل، نوازندگان تجربی، و پژوهشگران موسیقی نواحی، عملاً به حاشیه رانده شدند. این گروه، که غالباً از حمایت مالی نهادهای دولتی یا سرمایه‌گذاران خصوصی بی‌بهره‌اند، در فضای محدود اما پرشور خود، نوعی مقاومت فرهنگی را شکل داده‌اند؛ مقاومتی در برابر همسان‌سازی و کالایی‌شدن موسیقی.

موسیقی به مثابه کالا
در بازار موسیقی ایران، همانند بسیاری از جوامع در حال توسعه، موسیقی نه بر پایه‌ خلاقیت، که بر پایه‌ قابلیت فروش و جذب مخاطب تولید می‌شود. در این منطق، ترانه باید ساده، ملودی باید تکرارشونده، و تنظیم باید مطابق با سلیقه‌ی روز باشد. در نتیجه، هنرمند به جای آن‌که به دنبال تجربه‌ صوتی یا بیان شخصی باشد، به «تولید محتوا»یی روی می‌آورد که تضمین‌کننده‌ بقا در مارکت باشد.

این روند، به شکل فزاینده‌ای موجب تضعیف زبان موسیقایی بومی و شخصی شده است. به‌ویژه در موسیقی پاپ جریان اصلی، خواننده به کالایی مصرفی تبدیل می‌شود که هویت او نه در اثر، بلکه در «چهره»، «تبلیغات» و «تعامل رسانه‌ای» تعریف می‌شود. از این منظر، موسیقی نه یک فرآیند هنری، بلکه بخشی از صنعت سرگرمی است.

موسیقی به مثابه هنر
در سوی دیگر، جامعه‌ای از موزیسین‌ها وجود دارد که در سکوت و گمنامی، به خلق آثار عمیق و اصیل مشغول‌اند. آنان اغلب در شرایط مالی دشوار، بدون حمایت رسانه‌ای، و با تکیه بر دانش و باور شخصی، به تولید موسیقی ادامه می‌دهند.

برای این گروه، موسیقی ابزاری برای درآمدزایی نیست، بلکه زبان بیان جهان درونی و تجربه‌ زیسته‌ انسان ایرانی است. آنان به دنبال مخاطب گسترده نیستند، بلکه به دنبال فهم و تأمل‌اند.
در بسیاری از موارد، آثار این هنرمندان در فضای مجازی محدود یا در اجراهای کوچک به گوش می‌رسد، اما همین حاشیه‌هاست که بذر نوآوری را در بطن موسیقی ایران زنده نگه می‌دارد. اگرچه صدای آن‌ها ضعیف است، اما همان صداست که روح موسیقی را حفظ می‌کند.

مقایسه با دیگر کشورها
شکاف میان موسیقی هنری و موسیقی تجاری پدیده‌ای جهانی است، اما در کشورهای توسعه‌یافته، زیرساخت‌های حمایتی مانع از آن می‌شود که هنرمند مستقل به حاشیه‌ مطلق رانده شود. در اروپا و آمریکای شمالی، دولت‌ها و نهادهای فرهنگی با اعطای گرنت، بورس، یا حمایت از فستیوال‌های مستقل، به توازن میان دو بخش کمک می‌کنند. اما در ایران، نه بازار به اندازه‌ای حرفه‌ای است که از هنرمند مستقل پشتیبانی کند، و نه نهادهای دولتی بی‌طرف‌اند. نتیجه آن است که بخش خلاق و اندیشمند موسیقی، که در کشورهای دیگر پشتوانه‌ای فرهنگی دارد، در ایران ناچار به زیست در وضعیت نیمه‌پنهان و خوداتکا است.

از این نظر، می‌توان گفت موسیقی مستقل ایرانی بیش از هر جای دیگر جهان، با اقتصاد بقا درگیر است. هنرمند باید برای ادامه‌ مسیر، کارهای غیرموسیقایی انجام دهد یا از حداقل امکانات فنی و مالی استفاده کند، و با این حال، کیفیت هنری آثار او اغلب به‌مراتب بالاتر از تولیدات تجاری بازار است.

تضاد اجتماعی و بازتاب فرهنگی
این دوگانگی، بازتابی از وضعیت کلی جامعه‌ ایران است: جامعه‌ای با شکاف طبقاتی عمیق، که در آن خلاقیت در حاشیه و مصرف‌گرایی در مرکز است. همان‌طور که در عرصه‌ی اقتصاد، کارگر و تولیدکننده در تنگنا و دلال و واسطه در رفاه‌اند، در موسیقی نیز «تولید هنری» قربانی «نمایش» شده است.

در این میان، رسانه‌ها نقشی تعیین‌کننده دارند. رسانه‌ رسمی، به دلیل نگاه محافظه‌کارانه، به موسیقی خلاق مجال ظهور نمی‌دهد، و رسانه‌ غیررسمی نیز به سمت سرگرمی‌های سبک متمایل است. این خلأ رسانه‌ای، مانع از شکل‌گیری گفت‌وگوی عمومی درباره‌ی کیفیت، زیبایی‌شناسی و معنا در موسیقی ایرانی شده است.

پیامدها و چشم‌انداز آینده
تداوم این وضعیت می‌تواند به فرسایش فرهنگی منجر شود زیرا جامعه‌ای که موسیقی را فقط در قالب مصرفی تجربه کند، به تدریج حساسیت زیبایی‌شناختی خود را از دست می‌دهد. در مقابل، سرمایه‌گذاری بر موسیقی خلاق، حتی اگر در مقیاس محدود باشد، می‌تواند زمینه‌ساز احیای فرهنگ شنیداری و ارتقای سلیقه‌ی جمعی شود.

در سال‌های اخیر، رشد پلتفرم‌های دیجیتال مستقل، افزایش فستیوال‌های غیررسمی، و ارتباطات جهانیِ آسان‌تر، فرصت‌هایی برای موسیقی‌دانان مستقل ایجاد کرده است. اگرچه این مسیر دشوار است، اما امید می‌رود که به تدریج، مخاطبان آگاه‌تر به سوی اصالت و خلاقیت گرایش یابند و نظام موسیقایی متکثر و پویا شکل گیرد.

زیست موسیقایی ایران امروز، تصویری فشرده از ساختار اجتماعی آن است: از یک سو، اقلیتی خاموش اما اصیل که بارِ فرهنگی موسیقی را بر دوش می‌کشد، و از سوی دیگر، اکثریتی پرصدا اما سطحی که از موسیقی تنها ظاهر آن را حفظ کرده است.

در این میان، آینده‌ موسیقی ایران در گروِ توان آن اقلیت است؛ اقلیتی که اگرچه در حاشیه، بی‌پول و کم‌شنیده است، اما حقیقتِ موسیقی در دست‌های اوست.
شاید بتوان گفت: موسیقی ایران، در ظاهر در سالن‌های پرنور و شوهای تلویزیونی می‌نوازد، اما در باطن، در اتاق‌های خاموشِ همان موزیسین‌های بی‌نام زنده است.

| ارسال نظر