جنجال اصالت «تار ایرانی» بالا گرفت!

شبکه خبری ایران24 ـ گروه موسیقی: در روزهای اخیر فضای موسیقی ایران شاهد جدالی فرهنگی و هویتی بوده است؛ بحثی که از سخنان داود آزاد نوازنده و خواننده موسیقی ایرانی و مقامی، درباره منشأ ساز تار آغاز شد و با واکنش صریح داریوش پیرنیاکان، نوازنده و پژوهشگر برجسته موسیقی ایرانی، ادامه یافت.
پیرنیاکان در اظهارات خود موسیقی و سازهای رایج در جمهوری آذربایجان را «زیرمجموعه موسیقی ایران» دانست و تأکید کرد که «تار» از ریشههای عمیق فرهنگی و تاریخی ایران برآمده است.
این سخنان سپس با واکنشهایی از جمله از سوی علیاکبر قربانی آهنگساز و عضو شورای فنی ارکستر ملی، مواجه شد که نگاه متفاوتی به موضوع دارد.
چندی پیش داود آزاد در گفت وگویی عنوان کرده بود که ساز تار به آذربایجان تعلق دارد و نه به موسیقی دستگاهی ایران.
وی با اشاره به رواج گسترده تار در جمهوری آذربایجان گفته بود: «آنچه امروز به عنوان تار میشناسیم، بیشتر با ساختار و سبک نوازندگی آذربایجانی تعریف میشود تا ایرانی.»
این سخن که با استقبال برخی رسانههای آذربایجانی نیز روبهرو شد، واکنشهای تندی در فضای هنری ایران برانگیخت.
داریوش پیرنیاکان در پاسخ مستقیم به این دیدگاه گفت: «اولاً جمهوری آذربایجان بخشی از خاک ایران بوده است. در زمان فتحعلی شاه، مناطق قفقاز جدا شدند، منطقه اران جدا شد … نام جمهوری آذربایجان را گرفت. بنابراین، موسیقی و سازهای آن منطقه از ریشههای ایرانیاند، نه برعکس.»
وی افزود: «اگر تار ساز ترکی یا آذربایجانی است، پس چرا در چارچوب مقامهای موسیقی ایرانی نواخته میشود؟» پیرنیاکان همچنین تأکید کرد که ثبت بینالمللی ساز تار به نام جمهوری آذربایجان «تحریفی تاریخی» است و باید از سوی نهادهای فرهنگی ایران پیگیری شود.
پیرنیاکان تأکید دارد که ثبت بینالمللی ساز تار به نام جمهوری آذربایجان ـ که به گفته او «جعل تاریخی» است ـ نیازمند پیگیری حقوقی و فرهنگی ایران است.
همچنین در مقابله با تلاشهای ثبت میراث موسیقیای که از نظر او ایرانی است، اعلام کرده است که لازم است «تار» در چارچوب میراث موسیقی ایران دیده شود.
وی همچنین در مصاحبهای عنوان کرده که ردیف موسیقی ایرانی، میراثی است که به ما زیباییشناسی میآموزد و به این ترتیب بر هویت خودِ موسیقی دستگاهی ایران تأکید دارد.
به طور خلاصه، پیرنیاکان در این مواضع سه نکته را مطرح کرده است:
منطقهٔ جمهوری آذربایجان ـ حداقل بخشهایی از آن که امروزه مستقل شده ـ در دورههای تاریخی بخشی از ایران بوده است. ساز تار و به تبع آن برخی سازها و موسیقی که به آن منطقه نسبت داده میشود، بخشی از میراث موسیقی ایرانی است و بنابراین، ثبت آن به نام کشوری مجزا را زیر سؤال میبرد. توجه به میراث موسیقی ایرانی و ثبت آن به درستی، نیازمند کنش فرهنگی و نهادی است، و غفلت از آن میتواند باعث «از دست رفتن» داشتهها شود.
واکنش و نقد از سوی علی اکبر قربانی
در مقابل این مواضع، علی اکبر قربانی که از آهنگسازان و رهبر ارکستر شناخته شدهٔ ایران است، از سویی با مسائل منطقهای موسیقی و تعاملات آن با منطقهٔ آذربایجان آشنایی دارد (همکاری با نوازندگان و ارکسترهایی که قطعاتی از موسیقی آذربایجانی نیز اجرا کردهاند) اگرچه تا این لحظه متن کامل و رسمی واکنش قربانی به سخنان پیرنیاکان – بر مبنای منابعی که در دسترس آنلاین است – نیافتیم، اما از محتوایی که با نام او طی این روزها بازنشر شده، با چنین نگاهی مخالفت دارد.
در متن منتسب به او آمده: «آقای پیرنیاکان سخنگوی هیات مدیره خانه موسیقی ایران چندی پیش در مورد نام جمهوری آذربایجان اظهار نظر کرده و گفته بود که نام جمهوری آذربایجان همچون موسیقی آن جعلی است و باید جمهوری باکو گفته شود. این شخص یکی از عالی ترین مقام های موسیقی ایرانی را دارد که باید بداند در این مقام سخن هرزه گفتن می تواند چقدر برای شخص و مقامش و همچنین نام ایران و ایرانی بد باشد. البته چنین سخنان بی اساس از ایشان بعید نبوده چرا که ایشان کمر بر مبارزه علیه هویت ملی ایرانی-ترکی بسته و به این بسنده نکرده حتی ترکستیزیخود را تا جایی ادامه داده که قدم از موسیقی فراتر گذاشته و درمورد جغرافیای سیاسی و فرهنگی و زبانی ملتها هم اظهار نظر میکند.»
قربانی مواضع پیرنیاکان را تا حدی یکجانبه و ناظر به ادعای مالکیت فرهنگی کشور ایران بر موسیقی آن منطقه میبیند که ممکن است مشارکت، تبادل و تعامل فرهنگی را دشوار کند. از منظر موسیقایی، بر اشتراکات و تأثیرات متقابل موسیقی در منطقه تأکید میکند.
به طور کلی، واکنش هنرمندانی نظیر علیاکبر قربانی این است که حضور موسیقی و ساز در منطقهٔ آذربایجان را صرفاً زیرمجموعهٔ ایران نبیند، بلکه آن را بخشی از یک شبکهٔ فرهنگی منطقهای بداند که ایران، آذربایجان، ترکیه و سایر همسایگان در آن سهم دارند. که البته این نوع نگاه نیز نمیتواند بر ریل منطق و برهان استوار باشد چراکه در اعلام مخالفت خود به صورت متعمدانه به هیچ عنوان به خاستگاه اصلی ساز تار و موسیقی ردیفدستگاهی ایران اشارهای نمیشود.
تحلیل نقاط مورد اختلاف
در این منازعه فرهنگی ـ موسیقایی، چندین محور اختلاف به چشم میخورد که توضیح آنها مهم است:
مسئلهٔ مالکیت فرهنگی و ملی
پیرنیاکان با تاکید بر اینکه ساز تار و موسیقی آن منطقه از ایران منشأ گرفتهاند، انگارهٔ «مالکیت فرهنگی» را مطرح میکند؛ یعنی این که ایران بیش از آنچه که امروز پذیرفته میشود، صاحب این میراث است. این نگاه وقتی اعمال میشود که کشور دیگری تلاش کند بخشی از آن میراث را به نام خود ثبت یا معرفی کند.
لیکن قربانی با این نوع نگاه مخالفت دارد چون معتقد است جریان موسیقی فقط متعلق به یک کشور نیست، بلکه در عمل تعامل، تبادل و همزیستی فرهنگی دارد. از این منظر، هرگونه «انحصارطلبی» فرهنگی میتواند مانع تعامل شود.
تعامل فرهنگی منطقهای در مقابل نگاه ملیگرایانه
پیرنیاکان به لحاظ تاریخی و پژوهشی به ایران بهعنوان کانون موسیقی دستگاهی نگاه میکند. اما قربانی، بیشتر بر همکاری و تحقق «مشارکت فرهنگی» تأکید دارد تا تأکید صرف بر مالکیت. این یعنی: آیا موسیقی آذربایجان را باید بهعنوان بخشی از موسیقی ایرانی تلقی کرد یا آن را به شکلی مستقل و همتراز دید؟
ثبت میراث فرهنگی و معنای آن
موضوع ثبت بینالمللی سازها، ردیفها یا موسیقی منطقهای توسط نهادهایی چون یونسکو، یکی از نقاط حساس ماجراست است. پیرنیاکان معتقد است ثبت ساز تار به نام جمهوری آذربایجان «جعل تاریخی» بوده و ایران باید در این زمینه فعالتر باشد. از سوی دیگر، کسانی همچون قربانی این ثبت را بهعنوان فرصتی برای شناساندن موسیقی منطقهای میبینند نه صرفاً مالکیت معنوی، بلکه مسیری جهت همکاری و همپوشانی فرهنگها.
زبان، قومیت و هویت
منطقهٔ آذربایجان، چه در داخل ایران (آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل) و چه در جمهوری آذربایجان، دارای موسیقی، زبان و فرهنگ ترکی است و این امر به پیچیده شدن بحث میافزاید: آیا موسیقی ترکیِ ایران و موسیقی ترکی در جمهوری آذربایجان یک جریان واحد هستند؟ آیا تفاوت دارند؟ چگونه باید آنها را موقعیتدهی کرد؟ که اتفاقا پیرنیاکان با تأکید بر سابقه تاریخی ایرانی این منطقه، میخواهد پیوند فرهنگی را تقویت کند اما نباید انتظار داشت که برخی هنرمندان سرشناس ایرانی همچون داود آزاد آنچنان ادعایی مطرح کنند و ادعایشان در خصوص بدیهیترین فکتهای تاریخی موسیقایی ایرانزمین، بیجواب بماند.
از سوی دیگر، اگر موسیقی منطقهای که به ترکیها و آذربایجانیها نسبت داده میشود، به طور کامل به نام ایران ثبت نشود، این ممکن است احساس غبن فرهنگی در میان هنرمندان و مخاطبان ایرانی ایجاد کند. بحث پیرنیاکان دقیقاً حول این حس میچرخد.
دیپلماسی فرهنگی و منطقهای
وقتی دو کشور یا دو فرهنگ همسایه و هممرز در حوزه موسیقی وارد نشوند، تعامل فرهنگی آسانتر است. اما وقتی مالکیت یا ثبت میراث تبدیل به منازعه شود، ممکن است زمینه برای تنش فرهنگی فراهم شود.
لازم به ذکر است که اگر ایران در ثبت ساز، موسیقی یا ردیفهای خود یا کلا مالکیتهای مادی معنوی در حوزه فرهنگ و هنر فعال نباشد، بیشک بخشی از سهم خود را از منظر جهانی از دست خواهد داد.
صحبت داریوش پیرنیاکان دربارهٔ این موضوع دقیقاً این هشدار را مطرح میکند.