سرباز خطاکار یا فداکار؟
به گزارش شبکه خبری ایران 24 : در سالهای آغازین قرن، آن زمان که کویر یزد هنوز در سایه قناتها نفس میکشید، در میبد کودکی به دنیا آمد که بعدها نامش بر سر زبان سیاست و تاریخ نوین ایران افتاد؛ حسین مکی، فرزند باقر میبدی، زاده ۱۲۹۰. دوران کودکی را در مدرسه سلطانی گذراند و تا دهم متوسطه در دارالمعلمین و مدرسه معرفت درس خواند. جوانی که زندگیاش میان درس و روزگار در رفتوآمد بود، به پیشنهاد رئیس فرهنگ یزد، به عنوان معلم کلاس ششم به اداره فرهنگ رفت؛ دو سالی پای تخته سیاه ایستاد و پس از آن راهی تهران شد تا ادامه دانش را نزد استادان خصوصی بجوید. فارسی و عربی و منطق و عرفان خواند؛ همان سالها که سرباز بود، به نسخههای خطی سر فرو برد و دیوان عاشق اصفهانی و گلزار ادب و دیوان مشتاق را تصحیح کرد؛ کاری که برای جوانی بیستوچندساله کم نبود.
با تشکیل نیروی هوایی، لباس ارتش پوشید و به درجه استواری رسید، اما عمر نظامیگریاش کوتاه بود و بهزودی از خدمت کنار گذاشته شد. از آنجا بود که سر از اداره راهآهن درآورد؛ جایی که بعدها تا مدیرکلی بالا رفت.
پاییز ۱۳۲۰ که بر کشور هوای تازهای وزید و روزنامهها جانی دیگر گرفتند، مکی هم قلم به میدان آورد؛ در کیهان و اطلاعات و مهر ایران و آینده نوشت و در همان روزگار با ملکالشعرای بهار آشنا شد. سه جلد نخست تاریخ بیستساله ایران را در همین دوره منتشر کرد؛ کاری که نام او را از یک کارمند دولت و یک روزنامهنویس، به یک مورخ جدی بدل کرد.
سال ۱۳۲۲ به همراه گروهی از مهندسان حزب ایران را پایه گذاشت. دو سال بعد، در دوران نخستوزیری قوام، معاون شهرداری تهران شد و سپس مدیرکل وزارت کار. با تشکیل حزب دموکرات به دعوت قوام به جمع مؤسسان پیوست و در غرب کشور مسئولیت تشکیلات را بر عهده گرفت. در همین سالها به نمایندگی اراک در مجلس پانزدهم رسید.
در مجلس شانزدهم، همصدا با دکتر مصدق علیه قرارداد گس-گلشائیان ایستاد و در کنار دکتر بقایی حزب اقلیت را شکل داد. نامش در صف مخالفان دولت رزمآرا پررنگ شد و به محضری از سیاست بدل شد. در جریان اعتراض به انتخابات مجلس شانزدهم، همراه مصدق و جمعی از مدیران مطبوعات در کاخ شاه تحصن کرد. همان دوره بود که او را به عنوان مخبر کمیسیون نفت برگزیدند. در ۱۳۲۸ با پیوستن به جبهه ملی، یکی از چهرههای فعال نهضت ملی شدن نفت شد.
در دولت مصدق یکی از اعضای هیئت خلع ید از شرکت نفت شد و راهی خوزستان گشت؛ سه ماه مسوول امور عمرانی استان شد و همان کسی بود که در ۱۳۳۰ تابلوهای شرکت نفت ایران و انگلیس را از سردرها پایین آورد؛ حرکتی نمادین که برایش پیام تشکر از مصدق و آیتالله کاشانی به دنبال داشت. روزنامهها هم لقب «سرباز فداکار وطن» را برای او ساختند؛ لقبی که در حافظه عمومی ماند.
در مجلس هفدهم با رأی نخست مردم تهران انتخاب شد. اسفند ۱۳۳۱ مصدق او را به عنوان مشاور خود برگزید، اما اختلافاتی که میانشان شکل گرفت مانع همکاری شد؛ فاصلهای که پس از واقعه ۳۰ تیر بیشتر هم شد و مکی را به سوی کاشانی و بقایی نزدیکتر کرد. با اینهمه، همان روزگار از سوی دولت مصدق به دعوت بانک جهانی راهی آمریکا شد تا در مسئله نفت از موضع ایران دفاع کند.
در فروردین ۱۳۳۲ در هیئتی هشت نفره مأموریت یافت میان شاه و مصدق و نیز میان مصدق و آیتالله کاشانی میانجیگری کند؛ تلاشی که نتیجهاش کمتر از انتظار بود. مصدق حتی پیشنهاد وزارت دربار را درباره او با شاه در میان گذاشت، اما مکی نپذیرفت.
پس از ۲۸ مرداد، مکی در نامهای رسمی محاکمه مصدق در دادرسی ارتش را غیرقانونی دانست. همان سال به عضویت شورای عالی نفت درآمد. دو سال بعد، در جریان رسیدگی به پرونده سوءقصد به حسین علاء و ماجرای قتل رزمآرا، خود مکی نیز بازداشت شد؛ یک ماهی را در زندان گذراند.
سال ۱۳۳۹ همراه دکتر مظفر بقایی «سازمان نگهبان آزادی» را بنیان گذاشت و علیه انتخابات دوره بیستم اعلام جرم کرد؛ اما دیری نپایید که فعالیت سازمان متوقف شد و مکی کمکم از سیاست کناره گرفت و دوباره به دنیای تحقیق تاریخی بازگشت.
پس از انقلاب اسلامی، ادامه تاریخ بیستساله را نوشت و پنج جلد دیگر بر آن افزود؛ مجموعهای که در نهایت هشت جلد شد. کتاب سیاه در هشت مجلد، زندگانی سید حسن مدرس، وقایع سی تیر، نطقهای مکی، نطقهای مصدق، خاطرات سیاسی و گلستان ادب از دیگر آثار اوست.
مردی که روزی در سیاست نامش لرزه به تن بسیاری میانداخت و روزی دیگر در خلوت خانهاش میان اسناد و کتابها گم میشد، سرانجام در سال ۱۳۷۸ بر اثر سرطان درگذشت و در مقبره هنرمندان به خاک سپرده شد؛ یکی از چهرههای تأثیرگذار تاریخ معاصر، با کارنامهای پر فراز و فرود که ردّش هنوز در متن بسیاری از روایتها پیداست.