رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه اجتماع - زهرا عدالتفر: قرارمان حول و حوش هشت شب در گوگل مییت بود. میگفت حالا که نمیشود حضوری صحبت کنیم، اینجا از تماس تلفنی و واتساپ و ... برایش راحتتر است. آلارم گوشیام را روی 8 تنظیم کرده بودم که قرار از دستم در نرود یا شاید لابهلای شلوغیها گم نشود. ساعت شد یک ربع به هشت. منتظر بودم عقربه بزرگ ساعت خودش را به 12 برساند تا شروع کنیم. همزمان در نوت گوشی سوالاتم را بالا و پایین میکردم. بنظرم یکیش درست از آب درنمیآمد. سوگیری داشت. چیزی که نباید. همزمان چند دهتا اصطلاح تازه در ذهنم پیچ و تاب میخورد. حواسم بود که یکی را جای یکی دیگر استفاده نکنم، یا مثلا آرمی ها(هوادارن گروه BTS) را با بلینک ها( هواداران گروه Black pink) و اکسواِل ها(هواداران گروه EXO) اشتباه نگیرم.
اَلورا؛ یک طرفداری 7 ساله
هنوز دو دقیقه به هشت باقیمانده بود که خود ستایش پیام داد: هستید؟ سریع لینک را برایش فرستادم و صبر کردم وارد تماس شود. ناماش آمد روی صفحه مییت: اَلورا. پذیرفتم. فکر کردم کسی که حداقل 7 سال است که کیپاپر است، لابد اسمش هم باید به این ماجرا ربطی داشته باشد. یادداشتش کردم که بعدا فراموشم نشود، یادم باشد بپرسم. کمی بعد تر مشخص شد که حدسم درست بوده. گفت: اَلورا میشه نصیحتکننده خداوندی. اسم مستعارم بود. چون که خیلی حرف میزدم با همه ممبر ها و بقیه طرفدارا.
گفت و گویمان شروع شد. از ابتدای بحث- من که او را نمیدیدم- اما با صدایی با نشاط خبر از این میداد که بابت این صحبت خیلی هیجانزده است. ستایش که به قول خودش از 10 سالگی تا به امروز که 17 ساله است، هم کیپاپر است و هم کیدرامر( طرفدار فیلم و سریالهای کرهای)، میخواست واقعیتهایی را درباره هویت موسیقاییاش بیان کند که طبق گفته خودش تا به حال فرصتش را نداشته.
دائم تاکید میکرد که: کلا افراد در این حوزه، سه دسته هستن. یک عده کیپاپر های واقعگرا حساب میشن که منم فکر کنم جزوشون محسوب میشم، و دسته دیگهای که خیلی با کیپاپ مشکل دارن و دسته سومی که خیلی افراطی و جهتدار در این حوزه هستن و همه چیز رو با بزرگنمایی شدید و نادرست منتشر میکنن. کلا وضع قاطی پاطی و مبهمی داره این قضیه، برای همین اعصابم خرد میشه وقتی میبینم یکی داره در این فضاها ورود میکنه و نادقیق صحبت میکنه.
از قاب تلوزیون به کیپاپ رسیدم
صبر کردم صحبتهای مقدماتیاش تمام شود تا فرصتی برای پرسیدن پیدا کنم. بیشترین چیزی که در ستایش توجهم را جلب کرده بود، استمرار و پیگیری 7 سالهاش برای دنبال کردن چیزی بود که شاید برای بیشتر افراد هیجانی زودگذر باشد. پرسیدم: دقیقا یادت هست اولین مواجههت با این سبک از موسیقی یا حتی فیلمسازی از کجا بود؟ اولین لحظهای که فهمیدی چیزی به اسم کیپاپ وجود داره یا این مدل از موسیقی کرهای...؟ خیلی سریع جواب داد: بله. با یک سریال کرهای که از تلویزیون پخش میشد به نام افسانه خورشید و ماه آشنا شدم با این قضیه. بعد که دیدم و خوشم اومد از این حال و هوا، اولین سریال زبان اصلیای که دیدم افسانه خورشید و ماه بود. اصلا تلویزیون این رو دو سه باری پخش کرده. از اونجا علاقم به زبانشون و شروع شد و رفتم دنبال این که به طور اتفاقی در تبلیغات آپارات، کیپاپ رو کشف کردم.
تعجب کردم. حدسم این بود که اینترنت و فضاهایی از این دست باید سرآغاز چنین علاقه عمیقی باشند نه صدا و سیمای ملی و آپارات! خواستم که بیشتر توضیح دهد: من هنوز گوشی هم نداشتم، 10-11 سالم بود کلا. یک آیپدی داشتیم و تازه آپارات برنامهاش رو برای سیستم عامل IOS رونمایی کرده بود.
همه با BTS کیپاپر شدند من با میسای
از اونجا سریال رو دانلود کردم و در همین حین که داشتم دنبال سکانسها و میکسهای افسانه خورشید و ماه میگشتم و خیلی خوشم اومده بود ازش، در قسمت ویدیوهای پیشنهادی، یک موزیک ویدیو دیدم! یدونه بود، موزیک ویدیوی هاش(Hush) از گروه میسای(Miss-A). میسای یکی از قدیمیترین آیدل های کیپاپ(اصطلاحیست که برای اشاره به خوانندگان مشهور کرهای به کار میرود) محسوب میشن که برای نسل دوم کیپاپن. همه با بیتیاس و اکسو کیپاپر شدن ولی من با میسای کیپاپر شدم. و خیلی عجیبه که کسی با چنین موزیک ویدیویی بره سراغ این قضیه. قصه گذشت و حدودا تا 2019 یک mv ( مخفف موزیک ویدیو!) از بیتیاس اومد بیرون به اسم dope که در کره هم معروف شد نسبتا. از اونجا بود که رفته رفته، شناختم از این گروهها و موسیقیهاشون بیشتر شد.
از ترکیب فارسی با آهنگ خوشم نمیآمد
پریدم وسط حرفش. جملهاش از وسط نصف شد و منتظر بود ببیند سوالم چیست: متوجه محتوای موزیک ویدیوها میشدی یا صرفا از نظر بصری برات جالب بود؟ آپارات، زیرنویس هم داشت؟ بازهم خیلی سریع جواب داد: من یادم نمیاد از اول زندگیم تا الان 2 یا 3 موزیک ایرانی هم گوش داده باشم. خیلی بدم میاد از زبان ایرانی در آهنگ و اینها. بخاطر همین خیلی از این موسیقی خوشم اومد، چون یک موزیکی داشت که خیلی بالا و پایین داشت. بعد اکثر موسیقیها اینطورین که خیلی ریتمشون یکسانه. مثلا سه دقیقه ریتمشون شیش و هشته. ولی اون رو که گوش دادم، یه جا غمگین میشد، یه جا رپ میخوند و خیلی تنوع داشت.
لحن کسالتبار صدایش وقتی که داشت میگفت زبان ایرانی فکرم را مشغول کرد. انقدر که تا دو دقیقه داشتم روی کاغذ پیش رویم خط میکشیدم. یکهو صدایم زد: هستید؟ گفتم بله بله و برای اینکه خیلی به چشمش نیاید، گفتم ببخشید، اینترنتم قطع و وصل شد! بحث پیش رفت.
دیدم ستایش دست گذاشته روی نکاتی که قرار بود خودم بپرسم. سوالاتم را گذاشتم کناری و یکی یکی-آنهایی که پاسخ میداد را- تیک میزدم. جوهر خودکارم به انتها رسیده بود، از اول هم کمرنگ بود. باید عوضش میکردم. هندزفری را از لپتابم جدا کردم که صدایش را بشنوم.
باید کاری میکردم که بقیه هم کیپاپ را بفهمند؛ چون حیف بود
صدایش در اتاق میپیچید: من رفتم توی یدونه کانال خبر و خوشم اومد از این روند. با خودم فکر کردم که من خیلی سختی کشیدم که بتونم این ها رو پیدا کنم و بشناسم. پس یک کاری کنم که بقیه بتونن راحتتر این ها رو پیدا کنن و بشناسن.
بخاطر اینکه حیفه! بنابراین رفتم ادمین یک کانال خبری شدم و چون نویسندگی میکنم و میکردم، رفتم سراغ نوشتن و این حرفها. اون موقع هم خیلی اکسو روی بورس بود و بیتیاس روی کار نیومده بود. من مدتی ادمین بودم و بعدش سه کانال دیگه هم رفتم که همهاشون منهدم شدن.
شروع کردم به کرهای یادگرفتن
بعد از همه این روند ها شروع کردم یاد گرفتن زبان کره ای و الفبا رو یاد گرفتم و شروع کردم کتاب خوندن و فیلم دیدن و جزوه هایی که آدم ها توی اینستاگرام میذاشتن. هر قسمت از سریال محبوبم رو سه بار میدیدم با زیرنویس های مختلف و برای همین الان کره ای رو بلدم و چیزی جز علاقم نمیتونست انقدر من رو تکون بده برای اینکه کاری رو انجام بدم.
محتوای فارسی، طوسی و خاکستری و مشکی است
خودکارم را عوض کردم. این یکی احتمالا تا آخر بحث دوام میآورد. گفتم: گفتی علاقه...این علاقه از کجا میاد که هفت ساله تموم نشده؟ این بار کمی جدیتر از قبل و با حالتی که انگار بخواهد آنچه که هست را سرزنش کند گفت: من بر این باورم که این محتواهایی که برای افراد فارسیزبان تولید میشه و محیط زندگیای که توش زندگی میکنن واقعا خاکستری، طوسی و مشکیه و من خیلی ادم احساساتیای بودم.
به بهانه زبانشون این محتواها رو دیدم و از لحاظ بصری و روحی واقعا تاثیر خوبی روی من گذاشتن. نه تنها برای سن من. من الان کیدراما رو برای مامانم میذارم و باهم میبینیم. از لحاظ رنگی، رنگ شاد و حالات موسیقایی درست و موسیقیای که خستهت نمیکنن و سیکل یکسانی ندارن. کلا نوآوری های خیلی خاصی داشتن از هر نظر.
گفتم: میشه یه مثال از این نوآوریای که میگی بزنی؟ گفت: بیتیاس که انقدر ترکوند به خاطر سری آلبوم های love your selfشون بود. بخاطر اینکه اولین آدم هایی بودن که از طریق موسیقی، به جای اینکه از وجنات خودشون و وجنات عشق و عاشقیشون بگن، اومدن گفتن هی تویی که نوجوونی، هی تویی که رنگین پوستی، هی تویی که وزنت فلانه و قدت فلانه... چرا خودتو دوست نداری؟ بجای اینکه بگن من یکی رو دوست داشتم و الان دیگه نیست، اومد گفتش که تو حالت خوبه؟
اهل یک خانواده نسبتاً مذهبیام
پیشدستی کردم و سریع پرسیدم: یعنی تو حالت خوب نبود؟ گفت: من در یک خانواده نسبتا مذهبی زندگی میکنم و همهاش افراد چادری و خیلی باحجاب رو دیدم. در چنین فضایی من یک هو ام وی میس ای رو دیدم که الان دارن کار میکنن. افراد بزرگسالی که هرچی میخوان میپوشن و کسی قرار نیست اذیتشون کنه. آدم ها اصلا میتونن این شکلی باشن! و وقتی میای به این وضعیت بصری توجه کنی آهنگ به گوشت میخوره... و میبینی در شرایطی که فقط تحریر های سنتی میشنیدی یا فقط داشتی رپ های خز فارسی رو گوش میدادی این موزیک داره چیزهایی رو به تو عرضه میکنه که حالت ازش بد نمیشه. حتی اگر نفهمی چی میگن. از طرفی من هیچ وقت از هالیوود خوشم نیومدهبود. یعنی به نظر خودم فضای نسبتا ناپاکی داره و واقعگرایانه نیست. اصلا مدلشونم توی کت من نمیرفت. پاپی که توی هالیوود هست رو اصلا باهاش کیف نمیکنم. جذابیت کیپاپ به همین تلفیقی بودنشه و توی سه دقیقه خیلی از سلایق رو پوشش میده.
آرمیای میشناسم که چهل و هفت ساله است
حس کردم اگر بیشتر از این درباره روند زندگی شخصیاش بپرسم، طناب پرسشها از دستم در میرود. دوباره برگشتیم سر اصل مطلب: گفتی که مولتی فنها با کیپاپرها تفاوت دارن و تو الان کیپاپر محسوب میشی. تفاوت این دوتا دقیقا چیه؟ انگار که دوباره به قسمت مورد علاقهاش رسیدهباشیم، تن صدا و لحن کلامش تغییر کرد: حوالی 15 سالگی من شروع کردم به آشنا شدن با بقیه گروه های کیپاپ. تازه! من آرمی میشناسم چهل هفت-هشت ساله. موسیقی یک زبان جداست و زبان موسیقی کیپاپ واقعا زیباست. در گیر و دار ادمینی و تولید محتوا برای چنل با بقیه گروه ها هم آشنا شدم. یک تایمی بود من فقط آرمی بودم، بعدش آرمی بودم و آگاسه( فندوم GOT7) و بعد فن میسای شدم و بعدش بلینک شدم. به کسی که بیشتر از یک گروه رو دنبال میکنه میگن مولتیفن.
با همین روند من وارد فضاهای فنوار(Fan War) شدم. فنوار ها زمانی شکل میگیرن که توی یک فندوم، فن ها با هم دعواشون میشه و خیلی کش میاد در حد 200 قسمت سریال! این فنوار ها یا سر شیپ هاست(روابط افراد باهم دیگه) یا سر رفتارهای ناشایست این آیدل ها. خود این فنوار ها باعث شد برای اینکه در بحث کمنیارم برم مطالعه کنم در باره این گروهها، رکوردها و جایزهها... و وقتی 15-16 سالم بود، مولتی فن نبودم و واقعا کیپاپر بودم. یعنی گروههایی که دنبال نمیکردم از انگشتای دستم کمتر بود! تازه! تئوریهاشون رو نشنیدید!
هر گروهی تئوری خودش را دارد؛ یک داستان رمزنگاری شده
پرسیدم: تئوری؟ گفت: بله! . هر کدوم از این گروه ها تئوری خاص خودشون رو دارن! داستانی دارن که رمزنگاری میشه توی موزیک ویدیوها! برای مثال تئوری گروه ایتزی(ITZY) داستان یکسری دزد دریاییه که توی یک جزیره گم شدن و بعد به خاطر شنیدن یک نوای موسیقایی دنبالش میرن تا به یک گنج طلا برسن. در واقع میخواد اهمیت موسیقی در زندگی روزمره رو نشون بده. یعنی پیامی که میخوان برسونن کاملا مشخصه! استری کیدز(Stray Kids) هم تئوری خاص خودشون رو دارن. تئوریشون اینه که دنیا به یک وضعیت از هم پاشیدگی رسیده و هیولایی هست که آدم ها رو کر کرده و نمیتونن صدای درست موسیقی رو بشنون جز نویز. برای همین خیلی عصبین مردم و خیلی ها کشته شدن. این 8 نفر میخوان دنیا رو نجات بدن. چطوری؟ این شکلی که صدا و موسیقی درست رو درک کنن و به مردم بفهمونن! پیامشون هم اینه که ما شناساننده موسیقی خوب هستیم. یکی از جذابیت ها همینه که عملا فرد داره داستان میخونه.
هرچه بحث بیشتر به درازا میکشید، نه ستایش خسته میشد و نه من. انگار که مروری بر این هفت سال هواداری ستایش باشد، لحظه به لحظه میفهمیدم که این جذابیت مستمر ریشه در چهچیز هایی دارد. پر واضح بود. دور از ذهن نبود که اگر من هم حوالی 17 سالگی ایستاده بودم، شاید کیپاپر میشدم و الان زبان کرهای بلد بودم. در وضعیت خلا تولید فرهنگی یک لنگه کفش در بیابان هم غنمیت است!
این شرایط، ماحصلی جز تقلیدهای ضعیف مستمر از نمونه های پر طرفدار که قربانیاش، تنها و فقط هویت است را به همراه ندارد. ساعت را نگاهی انداختم، نه و نیم. ستایش فردا صبح مدرسه داشت و جشن روز آخرسالشان بود. از لیست سوالهایم چندتایی هنوز تیک نخورده بودند. چشم چرخاندم ببینم برای آخر کار،کدام بهتر است؟ تصمیمام را گرفتم: اگر الان برگردیم به هفت سال پیش هنوز هم همین مسیر رو میای؟ یا نه فکر میکنی میتونی به جای این زمانی که صرف کیپاپر شدن کردی کارهای دیگهای بکنی؟ چیزی میتونه جای این موسیقی رو برات پر کنه؟
اگر کیپاپ نبود، زیر خط فقر سلامت ذهن و روان بودم
این بار برخلاف دفعههای پیش کمی بیشتر فکر کرد و سریع جواب نداد. بعد از کش آمدن چند ثانیه گفت: اصلا احساس بدی ندارم و حتما میکردم این کار رو. اگر کیپاپ نبود، من الان از منظر سلامت روان و ذهن زیر خط فقر بودم. من هیچ وقت قایمش نمیکنم چون به نظرم اعتماد به نفس لازم برای دفاع از همه ارزش هایی که بخاطرش دارم دنبالشون میکنم رو دارم.
من به عنوان یک کیپاپر خودم رو اینجوری معرف میکنم: من طرفدار موسیقی و فیلم و سریال درستم. من طرفدار اینم که موسیقی میتونه بیش از چند ریتم داشته باشه. من طرفدار این هستم که اگر خوشت نمیاد میتونی بگذری و اگر خوشت نمیاد کسی چاقو نذاشته روی گلوت که دنبالش کنی. بیخیال شو و هیت نده! (معادلش در فارسی میشود ابراز تنفر کردن نسبت به کسی) من موسیقیای که از نظر موسیقایی خوب باشه رو میپرستم چون علاقه خاصی به موسیقی دارم و به خاطر همین حتی نمیتونم اسم کیپاپ روش بذارم. باشه، من میتونم موسیقی کیپاپ رو نداشته باشم اگر بتونید به عنوان جایگزین برای من آهنگهایی رو بیارید که همین اندازه ارزش موسیقایی بالایی دارن. ولی نیست واقعا. من نمیبینم. من طی 2 سال اخیر روی هم تلویزیون ایران رو اصلا ندیدم. شما میتونید اینها رو برای من بیارید؟
ستایش خداحافظی کرد، عید را تبریک گفت و رفت. فردا صبحش باید زود بیدار میشد. میگفت یک قرار دیگر باهم بگذاریم که صحبتها کامل تر شود. تازه میخواست درباره این بحث کند که ما نسبت به کرهای ها نژادپرستانه رفتار میکنیم و این صحبتها. اما من هنوز به آخرین جمله ستایش فکر میکنم: من میتونم موسیقی کیپاپ رو نداشته باشم اگر بتونید به عنوان جایگزین برای من آهنگهایی رو بیارید که همین اندازه ارزش موسیقایی بالایی دارن... . حرفش پر بیراه نبود، ولی احتمالا تا زمانی که رویکرد، همان غنیمت دانستن یک لنگه کفش باشد، ماجرا همین است.