محمدحسین نظری، روزنامه ایران: بیراه نیست اگر فاصله سالهای 1368 تا دوم خرداد 1376 را مهمترین دوره حیات فکری جریان چپ سیاسی در ایران بدانیم. وجه این اهمیت را باید در تغییر جهت کلی آنها در نسبت با گفتمان انقلاب اسلامی و هم مدعای این جریان در دههی اول پس از انقلاب جستوجو کرد. اگر چه برخی معتقدند که چپها از همان ابتدا چندان با مبانی فکری انقلاب همراه نبودند، اما حتی اگر چنین باشد، تقریبا تا پیش از رحلت امام(ره) این رویه چندان آشکار نیست. راقم سطور بر آن است که اگرچه رگه هایی از تجدیدنظرطلبی در میان برخی طیفهای این جریان در دهه نخستین انقلاب قابل استشمام است، اما اختلاف مواضع و گفتارها نشان میدهد که دست کم ایدهی منسجم و آگاهانهای در کار نبود. از طرفی، برخی از مهمترین مولفه های گفتمانی انقلاب اسلامی همچون استکبارستیزی، مستضعف گرایی، ولایتمداری و حتی هواخواهی تمدن دینی ملک طلق چپ ها در دهه 60 بود و شخصیت های برجسته این جریان بزرگترین مدعیان این عناصر دینی بودند. بنابراین به آسانی نمی توان گذشته کسانی که معتقد بودند «نباید دستمان را پیش دیگران دراز کنیم [چون] تمدن اسلامی بر سایر تمدن ها مقدم است»(روزنامه کیهان، 1362) را نادیده گرفت.
از آغاز دهه دوم انقلاب اسلامی، برخی رهبران جریان چپ به تدریج از قدرت کنار رفتند و با تشکیل حلقه های فکری و تاسیس مراکز مطبوعاتی، در صدد تئوریزه کردن تجدید نظرطلبی در مبانی انقلاب و حاکمیت دینی به نفع تجددخواهی برآمدند و طیفها و سلیقههای مختلف نیز با این رویکرد همراه شدند؛ یعنی تا سال 1376 و در یک بازه زمانی تقریبا هشت ساله، بتدریج نحوی خودآگاهی نسبت به مولفه های تجدیدنظرطلبانه در میان چپها پیدا شد.
نظریهپردازان و تحلیلگران اصلاحطلب تقریبا متفقند که در فاصله رحلت امام(ره) تا پیروزی جریان دوم خرداد، اندیشه و گفتار چپها عمدتا در سه پایگاه «شاگردان سروش»، «مرکز مطالعات استراتژیک» و «دانشجویان مشغول به تحصیل در خارج از کشور» تولید میشد. حلقهی «کیان» به عنوان مهمترین گعده فکری اصلاحطلبان، ترکیبی از این سه پایگاه عمده بود که طیفی از شاگردان سروش مثل آرش نراقی، ناصر هادیان، سروش دباغ و برخی اعضای مرکز استراتژیک ریاست جمهوری مثل سعید حجاریان، علیرضا علویتبار، عباس عبدی و همچنین محمدرضا جلاییپور، هادی سمتی و برخی از دانشجویان مشغول به تحصیل خارج از کشور را دور هم جمع کرده بود. در واقع رهبر فکری چپ ها دست کم در مواجهه با مبانی معرفت دینی، عبدالکریم سروش بود که در اواخر دهه شصت با انتشار «قبض و بسط تئوریک شریعت» تحول نظری خود را آشکار کرد. مهمترین هدف حلقه کیان نقد معارف شیعه بر مبنای دو اصل «سکولاریسم» و «پلورالیسم دینی» بود. کیان در ابتدا تلاش کرد که میان مبانی دینی و اصول تجدد جمع کند و از این جهت ایده «قبض و بسط شریعت» را ایده ای مناسب برای این منظور یافت. این البته موضع آغازین حلقه های فکری اصلاح طلبان است و به تدریج موضع سکولاریستی این جریان ابعاد جدی تری پیدا کرد و مبانی دینی به زینت المجالس گعده های روشنفکری تقلیل یافت. چنانکه عبدالکریم سروش در همین مجله کیان نوشت «در جهان جدید انسان ها حق دارند و نه تکلیف که دین داشته باشند؛ یعنی اجازه دارند که متدین باشند. اما اگر نخواستند می توانند دین دار هم نباشند.»(سروش، 1374، ص 5) او پیش از این با طرح نظریه «دین حداقلی» در صدد بر آمده بود که دست دین را از امور اجتماعی-سیاسی کوتاه کند و تاکید می کرد که «از اهم بارهایی که نباید بر دوش دین نهاد، بار حکومت دینی کامل است.»(سروش، 1373، ص 16) به هر حال حلقه کیان و برخی دیگر از مهمترین مجموعه های چپ مثل حلقه «آیین» به کمک ارگان های مطبوعاتی اصلاح طلبان، تجدید نظر طلبی را از حوزه معرفتی آغاز کردند. در این باره سعید حجاریان تصریح کرده که «اگر اصلاحات را چند بخش در نظر بگیریم، فرم نواندیشی دینی آن زودتر آغاز شدهاست و در واقع این بخش به اضطرار حکومت شروع کرد و دکتر سروش، استارت این نواندیشی دینی را زد و اصلاحات دینی را آغاز کرد.»
در دوم خرداد 1376، چپ ها که یک دوره فعالیت تئوریک را پشت سر گذاشته بودند وارد فاز عملیاتی شدند. به نظر وقت آن رسیده بود آنچه در گعده ها و در محافل علمی و در پوشش روشنفکری دینی در لفافه و با کنایه و مجاز و استعاره مطرح می شد، عملیاتی شود و به قول سروش، «بار حکومت دینی از دوش دین برداشته شود.» طرح ایده ی «ولایت انتخابی مقیده فقیه» و تخطئه ی شان ولایت فقیه، حضور لیدرهای دوم خردادی در نشست های ضد دینی مثل کنفرانس قبرس در سال 78 و کنفرانس برلین در سال 79، تحریک جامعه علیه مبانی دینی توسط روزنامه های زنجیره ای همچون حوادث سال 78، بحران سازی علیه جمهوری اسلامی با طرح مسائل ساختارشکنانه مثل لوایح دوقلو، طرح ایده هایی مثل جامعه مدنی و انبوهی از اقدامات و اظهارات ضد دینی و تجدیدنظر طلبانه قرائنی است که نشان می دهد دوم خرداد در حقیقت شروع فاز عملیاتی طراحی چپ ها برای عبور از حاکمیت دینی بود. نظریه پردازان اصلاحطلب که تا دیروز در فکر جمع دین و تجدد بودند، در دوره دوم خرداد بی پروا نسخه های ضد دینی تجویز کرده رسما حاکمیت دین را ناکارآمد و نامطلوب خواندند. رهبر فکری دوم خردادی ها که تا پیش از این جانب احتیاط را مراعات می کرد، اعلان داشت که «امروز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن غربی را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.»(کیان، مهر و آذر 78)
به هر حال در دوره قدرت سیاسی دوم خرداد خدا و قرآن و پیغمبر و امام و عصمت و همه اصول و مبانی دینی به آسانی و بی پروا مورد حمله قرار گرفت و تلاش برای اعتبار زدایی از حکومت دینی به اوج رسید. با این حال، بر خلاف ادعای لیدرهای این جریان که دائما از بدنه اجتماعی و اقبال عمومی می گویند و خود را نماینده آحاد ملت بحساب می آورند، طرح های رفرمیستی آنها به دلیل ناهمسازی با روحیه دینی مردم ایران، هیچگاه مورد اقبال عمومی قرار نگرفت و بحران سازی های اصلاح طلبان هر بار و در هر برهه واکنش قاطع مردم را به دنبال داشت.
این قلم تلاش کرد مختصری از تاریخ تجدیدنظرطلبی اصلاحطلبان را در سه فاز نشان دهد که البته فاز نهایی را می توان مفصل تر و در مقالی دیگر بحث کرد. از دوم خرداد 76 تا امروز که اصلاح طلبان در فاز عملیاتی وارد شدند، تاکتیک ها و تکنیک های متعددی را برای تحقق تئوری های خود به کار گرفته اند، اما به دلیل شناخت غیر دقیق از جامعه ایرانی هر بار شکست بزرگتری را تجربه کردند. آنها دوره ای که در فاز نظری به سر می بردند، گمان داشتند که مردم با اعتبارزدایی از حاکمیت دینی همراه می شوند، اما پس از ورود به فاز عملیاتی و در دوره دوم خرداد به صخره ی سخت غیرت و حمیت دینی مردم ایران برخورد کردند. امروز هم در حالی بر ایده ی خود پای می فشارند که در بر همان پاشنه می چرخد؛ چه مزاج جامعه ایرانی با دیانت و معنویت ممزوج شده و اگر چه اشکال دینداری به اقتضای زندگی و زمانه عوض شده است، اما این به معنای تحقق تمنیات و مشتهیات حلقه ی «کیان» و «آیین» و گعده های روشنفکری اصلاح طلبان نیست. شاهد این ادعا نیز خود جمهوری اسلامی است که بیش از گذشته توفیق دارد.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت آمد از وی رو متاب