رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه - محمد دیبا: ابلق، آخرین اثر سینمایی نرگس آبیار کارگردان فیلم «شبی که ماه کامل شد»، دست روی سوژه پر تکرار این روزها گذاشته است. تعرض و واکنش فرد مورد تعرض قرار گرفته به آن، در ابلق روایت می شوند. این قصه اما در شکل گیری و تبیین این فاجعه هولناک لغزش هایی دارد که فیلم را مقابل خودش قرار می دهد.
نگاه بالا به پایین، چه کسی بالاست و چه کسی پایین؟
پلان ابتدایی ابلق پس از تیتراژ، نمایی از بالا به یک محله فقیر نشین است. این نما، مردم یک محله را در حباب
ضعف اصلی این فیلم ها که موجب نارضایتی مخاطبین و منتقدین شده است، نسبتی است که میان جامعه و صاحبین اثر برقرار می شود.
نشان می دهد. حبابی که تا انتهای فیلم، همه شخصیت ها را در خود نگه می دارد. تحقیر شخصیت ها نیز از همینجا آغاز می شود. نگاه فیلمساز و مخاطب به همه ی شخصیت ها، کاملا از بالا به پائین است.
خانواده ی اصلی داستان را مردی بی عرضه و از قشر اوباش ، مادری دلسوز اما منفعل و دختر بچه ای لال تشکیل می دهند. چیدن زمینه به این صورت، مقدمه ای بر واکنش های ترحم برانگیز خانواده ی قصه به اتفاقات پیش رو است.
ابلق، فیلمی دیگر از سینمای اجتماعی چند سال اخیر ایران است. آثاری که موضوعشان معضلات اجتماعی است و سعی در تحلیل، نقد یا موضع گیری در برابر آنها را دارند. ضعف اصلی این فیلم ها که موجب نارضایتی مخاطبین و منتقدین شده است، نسبتی است که میان جامعه و صاحبین اثر برقرار می شود.
نگاه فیلمسازان اجتماعی ساز ایران به طبقه فرودست، اغلب از بالا به پایین است. این نگاه از بالا به پایین و تحقیر آمیز ناشی از شناخت ناکافی اهالی سینما، از جامعه و علی الخصوص طبقات محروم آن است. هنرمندانی که زندگی لاکچری شان، مناسبات جدیدی در زندگی شان برقرار کرده است. در سالهای اخیر به دلیل تشدید معضلات اقتصادی-اجتماعی کشور، اقبال به سینمای انتقادی هم افزایش یافته است، اما اغلب به دلیل فاصله ای که سازندگانشان از وضعیت روز جامعه دارند فضای فیلم های این سبک کاریکاتوری و غیر واقع است. ابلق نیز به همین ضعف دچار است.
(این قسمت از یادداشت حاوی مطالبیست که داستان را لو می دهد)
ابلق به موضوع تعرض جنسی پرداخته است. البته نه از دریچه نگاه آسیب شناسانه اصیل، بلکه فیلم را در ادامه جنبش می تو و فمنیسم می توان تحلیل کرد. اما در این فیلم، مرز روشنی میان قربانی و گناهکاری وجود ندارد. فیلم هم ضد مرد می شود و هم ضد زن، اما ضد گناهکار اصلی نمی شود. چهره ای که از متجاوز در ابتدای فیلم می بینیم؛ نمایی از یک مرد متمول در محله ای فقیر نشین است که از حمایت و کمک کردن به مردم فرودست محله اش دریغ نمی کند.
وقتی اتفاق و فاجعه اصلی رخ می دهد (قابل اشاره است که مخاطب برای دیدن اتفاق اصلی و فهمیدن موضوع فیلم، بیش از یک ساعت مجبور است صبر کند)، کسی که در جایگاه پاسخگو و محکومیت قرار می گیرد مجرم نیست، بلکه قربانی مورد قضاوت اخلاقی قرار می گیرد. این نخستین لحظه ایست که مخاطب را مقابل قربانی قرار می دهد. این موضوع حتی در دوربین نرگس آبیار هم رعایت شده است.
قربانی تسلیم شرایط می شود و از روی دلسوزی برای همسر مجرم و از ترس عواقب تاکید بر روی ادعای تجاوز از این ظلم روا داشته بر خویش، عقب نشینی می کند. اگر چه این تصمیم با توجه به شرایط طراحی شده توسط فیلم، غیر منطقی نبود، اما آنچه که ما بعد از تصمیم می بینیم کاملا غیر منطقی است. شوهری که علی رغم تاکید فیلم بر حساس بودنش، به راحتی پذیرفته ادعای همسرش دروغ بوده و قربانی که به راحتی با اتفاقی که برایش افتاده است زندگی می کند. این پایان و بعد از آن نمادگرایی با آیکون موش، این فیلم را حتی بیش از پیش ناموفق می کند. (پایان اسپویل)
یکی از نقاط ضعفی که مخاطب را از اثر دور تر می کند، بازی های ضعیف و در سطح مانده است. بهرام رادان در نقشی که هیچ تسلطی به آن ندارد، هوتن شکیبا در یک تیپ پر تکرار اما سطحی و الناز شاکردوست و کارکتری که حتی به تیپ بودن هم نمی رسد نتوانستند نمایش دلچسبی داشته باشند.
آیا موش ها مال زورآباد بودند؟
سینمای ابلق، آخرین ساخته نرگس آبیار نمایشی از تحقیر جامعه است. این فیلم هم زن ستیز است و هم مردستیز. به سوژه ی تعرض پرداخته اما نه توان تحلیل آن را دارد و نه قصد محکوم کردن آن. این فیلم یک عقبگرد تمام عیار نسبت به آثار پیشین آبیار است. فیلمسازی که در آخرین فیلمش روی به زبانی در سینما آورده که در آن تبحری ندارد و از جامعه ای سخن می گوید که تسلطی بر آن ندارد. شاید بتوان از کارگردان پرسید: آیا موش ها مال زور آباد بودند؟
|انتهای پیام|