رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه: یوسفعلی میرشکاک، شاعر شهیر زمانه، در صفحه اینستاگرام خود، یادداشتی با موضوع فعالیت های سیاسی هوشنگ ابتهاج منتشر کرده است.
توده ای بودن ابتهاج همچون توده ای بودن بسیاری از روشنفکران نسل پیش از ما واقعیتی است درآمیخته با افسانه . واقعیت ماجرا تعلق خاطر به سوسیالیسم وعشق به آزادی و عدالت بود .اما وجه افسانه ای آن را برخی از روشنفکران خود پدید آوردند،به این معنا که پس از برملا شدن وابستگی مستقیم حزب توده به اتحاد جماهیر شوروی ،بعضی همچون خلیل ملکی وجلال آل احمد علنا وبا محکوم کردن سران حزب ،انشعاب کردند .برخی همچون ابراهیم گلستان همزمان با ملکی وال احمد ازحزب جدا شدندولی بیانیه ندادند.برخی نیز بدون سرو صدا از حزب جدا شدند همچون منوچهر آتشی . اما ابتهاج در موقفی ایستاد که هیچگاه به نفی حزب منجرنشد اما هیچگاه دفاع خاصی هم از حزب نشان نداد و درحاشیهء تعلق به سوسیالیزم بدون سروصدا سامان دادن به موسیقی سنتی را در رادیو جدی گرفت و دراین عرصه تاثیرگذارترین چهره ای بود که می شود از وی یاد کرد .شیخوخیت زنده یاد ابتهاج را همهء آهنگسازان و نوازندگان وخوانندگان قبول داشتند و همین شیخوخیت باعث ایجاد گروه عارف وگروه شیدا شد تا بزرگانی همچون لطفی وعلیزاده وشجریان و ناظری بدون تقابل اثار خود را عرضه کنند.
اکنون انچه محل تامل است این است که ابتهاج از موسیقی چه می خواست ودرآن چه یافته بود؟ ابتهاج در گریز از نیست انگاری به دامان موسیقی پناه برده بود که همزاد غزلسرایی است. اصلا فاصله گرفتن ابتهاج از شعر نیمایی وروز به روز استغراق بیشتر در تغزل در راستای همین گریز از نیست انگاری بود .درشعر مدرن نیمایی یا باید رویارو با نیست انگاری درآویخت یا به آن تسلیم شد و اندیشهء خود را صریح بیان کرد و در تمام مسائل اجتماعی و سیاسی موضع آشکار داشت. اما طبع زنده یاد ابتهاج ملایمتر از این بود که خود را به چنین گیروداری گرفتار کند.ایشان خیلی زود طبع خود و حدود توانمندی خود را شناخت و از غزلسرایی و موسیقی پادزهری برای نیست انگاری ساخت وتوانست عمری دراز درپناه این پادزهر از ناملایمات وگزند زمانه درامان بماند.تنها یک بار لغزید وآن هنگامی بود که گمان برد گشایشی پیش خواهد امد و سرودهای جانانه گفت و امیدوارانه به مصاف نیست انگاری شتافت.اما دیری نگذشت که ناچار شد باردیگر به پادزهر خود پناه ببرد و دور از هیاهو وازدحام نفوس به زمزمه های ژرف خود مشغول شود.
آیا موسیقی و غزلسرایی می تواند برای هرکسی پادزهر نجات از نیست انگاری باشد؟مسلما خیر.در عصر سیطرهء نیهیلیسم هرصاحب استعدادی خود باید درد خود تشخیص بدهد وبا شناختن طبع و طبیعت خود و حدود توانمندی خود ،راه ویژه خود را پیدا کند.ابتهاج یکی از ماناترین چهره های ادبیات معاصر واز غزلسرایان بزرگ معاصربود اما اگر پادزهر خود را نیافته بود نیست انگاری او را از پا در می آورد.لزوما شاعربودن یا اهل هنربودن به نجات انسان منجر نمی شود.نیست انگاری نیز پدیده ای نیست که بشود از ان در امان ماند. انچه از انسان برمی آید(اگر برآید) شناخت نیست انگاری و مراقبت مداوم از خود در برابر این حوالت فراگیر بشری است.
اول واخریار
|انتهای پیام|