به گزارش رسانه بهمن به نقل از مهر، یکشنبه نوزدهم دی ماه ۱۴۰۰ برابر بود با شانزدهمین سالگرد شهادت سردار رشید اسلام شهید حاج احمد کاظمی. شهید کاظمی از سلحشوران هشت سال دفاع مقدس بود و فرماندهی لشکر زرهی هشت نجف را برعهده داشت. این لشکر در اغلب عملیاتهای گسترده در خلال جنگ بهعنوان یگان عملکننده حضور داشت و در خلال آزادسازی خرمشهر، نخستین یگان ایرانی بود، که وارد خرمشهر شد.
شهید کاظمی در میانه سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ فرمانده قرارگاه حمزه بود و از ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ فرماندهی لشکر ۱۴ امامحسین را برعهده داشت. این شهید والامقام در فاصله سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴ به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران فعالیت میکرد و در سال ۱۳۸۴ به فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران منصوب شد. تا اینکه در نهایت در روز ۱۹ دی ۱۳۸۴ در سانحه سقوط هواپیمای داسو فالکن ۲۰ به درجه رفیع شهادت رسید. همرزمانش عظمت روحی این شهید بزرگوار را بسیار ستودهاند.
درباره شهید کاظمی کتاب «احمد» نوشته سیدعلی بنی لوحی توسط انتشارات راه بهشت منتشر شده و بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. از دیگر کتابهای خوب درباره این شهید بزرگوار میتوان به این عناوین اشاره کرد: «پرواز آخر: یادداشتهایی درباره شهید احمد کاظمی» نوشته محمدمهدی بهداروند از انتشارات شهید کاظمی، «پرواز در پرواز: خاطراتی از زندگی سردار شهید احمد کاظمی» نوشته عبدالرحیم سعیدی راد از انتشارات کتاب مسافر، «پرواز، همیشه» نوشته محمدرضا بایرامی از انتشارات همشهری، «نردبانی برای چیدن نارنج: بر اساس زندگی سردار شهید احمد کاظمی» نوشته کرامت یزدانی از انتشارات سوره مهر، «ما اهل اینجا نیستیم: مجموعهای از خاطرات و سخنرانیهای سردار سرلشکر پاسدار، شهید احمد کاظمی» نوشته جانمراد احمدی از انتشارات مجنون و «حکایت آن مرد آسمانی: خاطراتی از زندگی سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمدکاظمی» گردآوری محمود جوانبخت از انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
مختصری در دلاوریهای شهید حاج حسین خرازی
شهید کاظمی از دوستان نزدیک شهید حاج حسین خرازی بود. شهید خرازی از فرماندهان عالی مقام سالهای آتش و خون بود و فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را تا روز شهادت به تاریخ هشتم اسفند ۱۳۶۵ برعهده داشت. این لشکر از یگانهای قدیمی و خط شکن سپاه بود. شهید خرازی در عملیاتهای مختلفی چون طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری دلاورانه داشت و سلحشوریاش بارها مورد ستایش همرزمان قرار گرفت. شهید خرازی پس از شهادت در عملیات کربلای پنج در تخت فولاد اصفهان (گلستان شهدا) که از آن به عنوان قطعهای از بهشت یاد میشود به خاک سپرده شد و دوست نزدیکش شهید کاظمی نیز پس از شهادت در کنارش آرمید.
درباره شهید خرازی هم منابع خوبی منتشر شده است که از میان آنها میتوان به این کتابها اشاره کرد: «با یک بال هم میتوان به آسمان رسید: خاطراتی از سرلشگر پاسدار شهید حسین خرازی» گردآورنده علی اصغر عزتی پاک از انتشارات کتاب مسافر، «به خرمشهر رسیدیم: حماسه شهید حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)» به کوشش مرتضی مساح، از انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، «پروانه در چراغانی: بر اساس زندگی شهید حسین خرازی» نوشته مرجان فولادوند از انتشارات سوره مهر، «حسین خرازی و دفاع مقدس: بررسی تاریخی شخصیت سردار شهید حسین خرازی در دفاع مقدس» نوشته مهری عسگری از انتشارات نسیم حیات، «یادگاران: کتاب خرازی» نوشته فاطمه غفاری از انتشارات روایت فتح، «خورشید شلمچه: خاطراتی از علمدار جبههها حاج حسین خرازی» نوشته سیدعلی بنی لوحی از انتشارات موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، «زندگی با فرمانده: خاطراتی از شهید حسین خرازی» نوشته علی اکبری مزدآبادی از انتشارات یازهرا (س)، «عقیق: زندگینامه داستانی شهید حسین خرازی و فرمانده لشگر چهارده امام حسین (ع)» نوشته نصرتالله محمودزاده از انتشارات شهید کاظمی. همچنین مجموعه کامل سخنرانیهای سردار شهید حاجحسین خرازی نیز در چند مجلد با عنوان «گفتارهای آسمانی» به اهتمام جانمراد احمدی توسط انتشارات ستارگان درخشان منتشر شده است.
روایت شهید کاظمی از شهید خرازی
همانطور که اشاره شد شهید کاظمی و شهید خرازی از دوستان نزدیک یکدیگر بودند. بنابراین خاطرات مشترک بسیاری از این دو فرمانده والامقام و دلیر منتشر شده است. در این مجال به یکی از این خاطرات اشاره میشود؛ خاطرهای از عظمت روحی شهید خرازی به روایت شهید کاظمی. این خاطره در نشریه طراوت: ویژه چهلمین روز شهادت سردار رشید اسلام حاج احمد کاظمی، در روز ۲۷ بهمن ۱۳۸۴ منتشر شد و پس از آن در کتابهای مختلفی از جمله جلد اول «حدیث خوبان: حکایتهای اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان» اثر حمید خلیلیان منتشر شده توسط انتشارات کانون پژوهش با همکاری شهرداری اصفهان، منتشر شد.
این خاطره را در ادامه بخوانید:
«حاج حسین خرازی نمونه و رزمندهای پرخروش و فرماندهای مبتکر بود به سرعت تصمیم میگرفت و خوب هم برنامهریزی و عملیات را هدایت میکرد و در میدان مبارزه، تجربیات خوبی را کسب کرده بود، اغلب اوقات شخصاً به شناسایی میرفت و بدون ذرهای احساس خطر میگفت ما از دیگر بسیجیها عزیزتر نیستیم.
سختیها و ناراحتیهای حاصل از جنگ را با رضای خاطر تحمل میکرد و هرگز لب به شکوه و گلایه نمیگشود. در هر شرایطی تصمیمش در جهت رضای خدا بود. به خاطر دارم در عملیات خیبر به ما اطلاع دادند که او به شدت مجروح شده و امیدی به زنده ماندنش نیست. با همه علاقهای که به زیارتش داشتم اما به علت درگیری در عملیات نتوانستم به عیادتش بروم و هر چند دورا دور جویای حالش بودم و از احوالش خبر داشتم با بی صبری منتظر فرصتی بودم تا بتوانم به دیدارش بروم بعداً فهمیدم او هم منتظر من بوده است.
بالاخره یک روز به دیدارش رفتم بسیار خوشحال شد از من گلایه کرد که خیلی پیشتر از این منتظرت بودم. شرمنده شدم اما او میدانست که من برایم مقدور نبود. از نحوه مجروح شدنش پرسیدم گفت: در اوج عملیات، در یک منطقه پرخطر در میان جهنمی از آتش و گلوله و خمپاره به یاری رزمندگان شتافتم و درست در محلی رسیدم که دشمن آتش شدیدی روی آن میریخت خمپارهای در کنارم به زمین خورد که از آنجا کنده شدم در نتیجه چند جای بدنم، من جمله دستم آسیب دید.
حاج حسین به محض ترخیص از بیمارستان در حالی که میبایست دوران نقاهت را در منزل استراحت کند، به جبهه برگشت و دوباره به مبارزه و شرکت در عملیات پرداخت. سرانجام نوبت به عملیات کربلای پنج رسید، درست دو روز قبل از شهادتش دوستانه و به عنوان درد دل به من گفت: میخواهم یک موضوع را خصوصی به اطلاعت برسانم و بگویم که من خودم را از جهت شهید شدن کاملاً آماده کردهام. من از شنیدن این حرف تعجب کردم این گفتوگوی دوستانه دقیقاً در روز قبل از شهادتش بود که این عقاب شیر شکاف بیش از این قرار مانده در این قفس خاکی را نداشت و مثل اینکه الهام شده بود چون دو روز بعد سبک بال به سوی ملکوت اعلی پر کشید. راهش پردوام باد.»