به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از خبرگزاری، «راز ناتمام» نام سریالی است که از مدتی پیش، به روی آنتن شبکه اول سیما رفته است. سریالی که زندگی شهید محمدجواد باهنر، نخستوزیر شهید ملت ایران را به تصویر میکشد. روحانی مبارزی که چه پیش از انقلاب و چه پس از آن زندگیاش با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو بود. پیش از انقلاب، بارها به دلیل مبارزه علیه رژیم ستمشاهی زندان رفته و شکنجه شده بود. پس از انقلاب نیز همچنان به فعالیت خود برای ثبات و قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد.
او وزیر آموزش و پرورش و دومین نخستوزیر دوران جمهوری اسلامی ایران (پس از دولت موقت) بود که در روز 8 شهریورماه سال 1360 به دست منافقین کوردل به شهادت رسید.
همین چند سطر شرح حال، نشان میدهد تا چه اندازه یک شخصیت مبارز، علمی و باتقوا میتواند برای نسلهای جوان الگو باشد، نه فقط برای نسلهای جوان، بلکه برای مدیران و مسئولانی که حالا به جای امثال این شهدای بزرگوار پشت میز نشستهاند.
بنابراین لازم است از زندگی چنین اشخاص و قهرمانانی، کتابها نوشته شده و فیلمها بسازند تا بتوانند گوشهای از ابعاد زندگی این شهیدان را به تصویر بکشند. با این توصیف شاید بهتر بتوان در مورد سریال «راز ناتمام» قضاوت کرد.
«راز ناتمام» سریالی است که قطعاً با نیتی خالصانه ساخته شده، اما نه تنها نتوانسته در این امر، یعنی الگوسازی موفق باشد؛ بلکه با ضعف در تکنیک و اصول فیلمسازی جذابیت اولیه را نیز برای دنبال کردنِ داستان از سوی مخاطب فراهم نکرده است. سریالی که شاید تنها نقطه قوت آن را بتوان در یک موضوع دانست؛ «گریم نزدیک به واقعیت». گریم سریال قطعاً نمره قبولی را میتواند دریافت کند.
اما عمدهترین ضعف سریال انتخاب بازیگران است. به جز چند بازیگر اصلی، تقریباً بیشتر بازیگران فرعی سریال از جمله منافقین، نیروهای امنیتی و بازیگران دیگر بسیار ضعیف بازی میکنند. بعضیها هم بازیگران باتجربهای هستند، مانند بازیگرِ همسر شهید رجایی که در سریالی مانند نرگس خوش درخشید، اما متأسفانه انتخاب خوبی برای نقشهای راز ناتمام نیستند. همین انتخابهای نادرست سریال را چند پله ضعیف کرده است. البته انتخاب فرهاد جم برای نقش شهید باهنر انتخابی خوب و دقیق بوده است.
در کنار ضعف انتخاب بازیگران، ریتم کند فیلم از برجستهترین نقاط ضعف سریال است. ریتم کندی که حوصلهبر است و در سالهای اخیر حتی نمونهاش را کمتر در تلویزیون شاهد بودهایم؛ زیرا فیلمسازان به خوبی آگاهند که مخاطب امروزی در این حد حوصله ندارد که با یک فیلمی این چنین آرام و با ریتم کند و خستهکننده مواجه شود.
خیلی خوب است که روایت داستان در دو زمان متفاوت است، اما به شرط اینکه شخصیتپردازیها درست باشد. برای نمونه، شخصیتپردازی که از یک نیروی امنیتی و همسرش شده است، بسیار سطحی است. همسر یک نیروی امنیتی ندیده و نشناخته به عدهای که فقط صوتشان را شنیده است، اعتماد میکند و به همسر خود که نیروی امنیتی کشور است، شک دارد. جالب این است که همین موضوع باعث میشود کل پرونده با مشکل مواجه شود. در سالهای اخیر، سریالهای امنیتی کم ساخته نشده، و مخاطبان تا حدی با اینگونه سریالها آشنا هستند. برای نمونه، در سریال «گاندو» وقتی مادرِ محمد به یک تروریست اعتماد میکند، کاملاً با شخصیتپردازی درست و داستانپردازی بجا فیلم جلو میرود. در واقع، میتوان گفت نفوذ به خانواده محمد در فیلم نشسته است. برخلاف آنچه در راز ناتمام شاهدش هستیم؛ اعتمادی بیدلیل به فردی ناشناس.
خود رضا نیز شخصیتپردازی بسیار نامفهوم و نادرستی دارد. او مسئولیت پرونده را برعهده دارد، اما وقتی مسئولیت را از او میگیرند، مانند بچههای لجوج و بیمسئولیت رفتار میکند. ناراحت است، دل به کار نمیدهد و در یک کلام انگار به او برخورده است. در صورتی که همه میدانیم تا چه حد نیروهای امنیتی به اهمیت کاری که انجام میدهند، واقف هستند و با لج و لجبازی کار را دچار مشکل نمیکنند؛ زیرا پروندههایی که در دست آنهاست بسیار حساس است.
در نهایت میتوان با صراحت گفت، پس از کوتاهی طولانی مدت در توصیف شخصیتهایی، مانندِ شهید رجایی و باهنر، رسانه ملی به سراغ این سوژه رفته است و متأسفانه آن طور که باید و شاید حق مطلب را ادا نکرده است. آیا بهتر نبود اجازه می دادیم و فضا را مهیا می کردیم تا کارگردان های مبرز به سراغ این موضوعات بروند که بارها امتحان خود را پس دادهاند؟
|انتهای خبر|