رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه - مسعود امیری کلیائی : فیلم بیهمهچیز سومین اثر و بهترین فیلم از محسن قرائی در مقام کارگردان است که این روزها در اکران فروش خوبی را تجربه میکند. کارگردان برای اقتباس این اثر به سراغ نمایشنامهای شاخص و محبوب یعنی «ملاقات با بانوی سالخورده» فردریش دورنمات که اثر ویژهای برای علاقهمندان به صحنه تئاتر و هنر نمایش محسوب میشود رفته است. این نمایشنامه در کشور خودمان نیز چند باری به روی صحنه رفته و اثری است که بهخاطر لایههای متعدد روایی و شخصیتپردازی دقیق دورنمات و درام قوی در صورت یک اجرای دقیق میتواند به اثری جذاب و پرکشش برای مخاطب تبدیل شود.
نکته قابلتوجه در مورد اقتباس قرایی از ملاقات با بانوی سالخورده، زدن رنگ و بوی ایرانی به روایت و فیلمنامه است. اصل این نمایشنامه داستان را در اتمسفر و فضای کشور سوئیس روایت میکند و قرایی به زیبایی با تغییر لحن و اضافهکردن المانهای ایرانی به فضا و شخصیتپردازی کاراکترها به بیننده یک روایت کاملاً ایرانی ارائه میدهد و مخاطب هیچ جا احساس نمیکند که باشخصیتهایی با پسزمینه غیرایرانی یا داستانی غیرایرانی طرف است.
از طرف دیگر طراحی صحنه، انتخاب لوکیشن و طراحی لباس کاراکترها به ایرانیتر کردن و بومی کردن فضای فیلم کمک شایانی کرده است.
فرم نهایی کار قرائی نیز از اکثر فیلمهای ایرانی سالهای اخیر جلوتر است. نخست بهخاطر تعدد لوکیشن و فضاسازیهای دقیق و دیگری تعداد بالای بازیگران نسبت به اکثر آثار دهه اخیر سینمای ایران که غالبا محدود به چهار الی پنج کاراکتر و در لوکیشنهای محدود و بسته روایت شدهاند. تعدد کاراکتری که بیدلیل نیست و همه بازیگران این اثر داری شخصیتپردازی دقیقی هستند. از این جهت شاید تنها آثاری چون اجارهنشینها، مهمان مامان و یک حبه قند باشند که با وجود تعدد بازیگران، دارای شخصیتپردازی دقیقی بوده اند.
همه بازیگران بیهمهچیز نیز بهترین بازیهای خود را ارائه میدهند؛ بهخصوص باران کوثری و مهتاب نصیرپور که چند پله بالاتر از دیگر هنرپیشگان بیهمهچیز میایستند. بیشک کاراکتر نوری با آن همه جزئیات خاص در کارنامه باران کوثری ماندگار خواهد شد. همچنین هدیه تهرانی با بازی زیرپوستی و حسی خود شمایل دقیقی از یک زن قدرتمند اما زجرکشیده را ارائه میدهد و توانایی خود در ارائه نقشهای درونگرا و پیچیده را به رخ مخاطب میکشد. پرویز پرستویی نیز مثل همیشه است. بهاندازه و در خدمت روایت داستان بازی میکند و این بار سعی کرده با چشمانش در راستا و هم سو با سبک بازی هدیه تهرانی (بازیگر مقابلش)، نقشآفرینی حسی و درونی داشته باشد. در راستای داستان فیلم و در خدمت روایت فیلم، هر چه به دقایق پایانی نزدیک میشویم بازی پرستویی نیز برونگراتر میشود.
بیهمهچیز فیلمی است در روایت تصمیمگیری و تصمیمسازی برای مردمانی که گاه از سر جبر و گاه ترس دست به انتخاب میزنند که نتیجه آن شاید مطلوب خودشان هم نباشد. انتخابی بین بد و بدتر آنگاه که منفعت شخصی بر همه چیز سایه انداخته و اخلاقیات رنگ میبازد. نقطهای که مردم در عین آگاهی از نادرستی انتخابهایشان در سوگ بیچارگی و رذیلتهای اخلاقی خود مویه میکنند.
کارگردان بهخوبی توانسته است با خرده روایتهایی از شخصیتهای فرعی فیلم تغییروتحول تدریجی مردم روستا را بهخوبی روایت کند و با نشانهگذاریهایی نمادین در اثر خود چون گذشتن کاراکتر لیلی با بازی هدیه تهرانی از روی خونِ گاو قربانی شده تا هجوم ملخها به مزرعه، سمپاشی هواپیما بر سر مردم روستا، کشیده شدن جسدِ یک ملخ توسط مورچهها و زاغ سیاه در انتهای فیلم، گیره و قلابهایی برای اتصال به ذهن بیننده ایجاد کند تا ذهن مخاطب را برای رخدادهای پیشرو در فیلم آماده کند.
بیهمهچیز اثری جذاب و پرکشش است که بدون کسل کردن تماشاگر او را تا آخرین سکانس فیلم با خود همراه میکند. شاید تنها نکته و یا ضعف این فیلم آنجاست که مردم روستا در شرایطی که بهظاهر از دموکراسی پیروی میکند بهصورت جمعی دست به انتخابی میزنند که بیننده آن انتخاب را محکوم و تقبیح کرده و بیشتر مردم روستا را در جایگاه بیهمهچیز قرار میدهند؛ اما کارگردان علل پنهان رسیدن به این تصمیم از سوی مردم که ناشی از فقر آنان است نشان نمیدهد. این درست همان چیزی است که در نمایشنامه بانوی سالخورده فردریش دورنمات بهصورت ویژه به آن پرداخت میشود.