جایزه حافظ؛ وقتی استقلال هنری قربانی منطق ویترین میشود
شبکه خبری ایران24 ـ گروه موسیقی: جایزه حافظ زمانی یکی از معدود رویدادهای هنری ایران بود که میشد آن را جدی گرفت؛ نه بهخاطر زرقوبرق، نه بهدلیل صف طولانی اسپانسرها، بلکه چون پشت آن یک نگاه فرهنگی مشخص، یک سلیقه روشن و یک جسارت انتقادی ایستاده بود. این جایزه، دستکم در سالهای نخست، میخواست چیزی متفاوت از جشنوارههای مرسوم باشد: مستقل، منتقد جریان غالب و تا حدی غیرقابل پیشبینی. اما امروز، پس از گذشت بیش از دو دهه، این پرسش جدی مطرح است که آیا «جشن حافظ» هنوز همان جایزه است یا صرفاً نامی آشنا بر پوسته مراسمی کاملاً قابل پیشبینی و سلبریتیمحور؟
میراث علی معلم؛ چیزی فراتر از یک نام
نقش علی معلم در شکلگیری و اعتباربخشی به جایزه حافظ، صرفاً نقش یک بنیانگذار اجرایی نبود. او صاحب موضع فرهنگی بود؛ کسی که هم سینما را میشناخت، هم رسانه را، و هم قدرت ایستادن پای انتخابهایش را داشت. سلیقهی معلم چه موافقش بودیم چه مخالف، شفاف بود و همین شفافیت، جایزه را قابل تحلیل و حتی قابل نقد میکرد.
در آن دوره، اگر جایزهای به فیلم یا هنرمندی داده میشد، میشد رد نگاه دبیر جشن را در آن دید. داوریها الزاماً مطابق جریان مسلط نبودند و گاهی حتی برخلاف موج رسانهای حرکت میکردند. این همان چیزی بود که به جشن حافظ «هویت» میداد.
پس از علی معلم؛ تداوم یا تقلیل؟
پس از درگذشت علی معلم، جایزه حافظ متوقف نشد، اما دچار استحاله تدریجی شد. مدیریت خانوادگی جشن، اگرچه در ظاهر ادامه راه پدر تلقی میشد، اما در عمل بیشتر به حفظ پوسته رویداد انجامید تا پاسداری از روح آن. آنچه بهتدریج کمرنگ شد، ریسکپذیری فرهنگی و آنچه پررنگ شد، محاسبهگری رسانهای بود.
جشن حافظ بهجای آنکه محلی برای دیدهشدن انتخابهای جسورانه باشد، به مراسمی تبدیل شد که پیش از برگزاریاش میتوان فهرست برندگان را تا حد زیادی حدس زد. این پیشبینیپذیری، اتفاقی نیست بلکه نتیجه مستقیم تغییر اولویتهاست.
سلبریتیمحوری؛ وقتی نامها از آثار مهمتر میشوند
یکی از مهمترین نقدهایی که در سالهای اخیر به جشن حافظ وارد شده، چرخش آشکار به سمت سلبریتیپرستی است. در این رویکرد، نامها اهمیت پیدا میکنند، نه مسیر هنری، نه تجربهگرایی و نه حتی کیفیت اثر در همان سال مشخص.
تقریباً هر سال، چند نام ثابت در بخشهای مختلف تکرار میشوند؛ هنرمندانی که بیتردید جایگاه مهمی در موسیقی یا سینمای ایران دارند، اما سؤال اینجاست: آیا جایزه هنری قرار است صرفاً سوابق گذشته را هر سال تمدید کند؟
وقتی هر سال، پیش از اعلام رسمی، مخاطبان و رسانهها با اطمینان از «برنده قطعی» حرف میزنند، یعنی جایزه دیگر نقش داور ندارد؛ نقش تأییدکننده دارد. این دقیقاً همان نقطهای است که یک رویداد فرهنگی از مسیر خود خارج میشود و به بخشی از چرخه تبلیغاتی چهرهها بدل میشود.
اقتصاد جشن؛ وقتی اسپانسر تعیینکننده میشود
نمیتوان از تغییر رویکرد جشن حافظ صحبت کرد و به نقش اقتصاد بیتوجه بود. بقای چنین رویدادی بدون سرمایه ممکن نیست، اما مسئله اینجاست که وقتی اسپانسر به شرط دیدهشدن میآید، دیدهشدن هم به شرط نامهای تضمینشده اتفاق میافتد.
در چنین سازوکاری، طبیعی است که برگزارکنندگان به سمت چهرههایی بروند که حضورشان بازده رسانهای دارد؛ هنرمندانی که عکسشان تیتر میشود و ویدئویشان وایرال. اما نتیجه این منطق، حذف تدریجی هنرمندان مستقل، کمحاشیه و غیرسلبریتی است؛ همانهایی که اتفاقاً بیشترین نیاز را به دیدهشدن دارند.
داوری یا مناسبات؟
یکی دیگر از نقدهای جدی، ابهام در سازوکار داوری است. ترکیب داوران، معیار انتخابها و نسبت رأی تخصصی با ملاحظات رسانهای، شفاف نیست. این ابهام، خودبهخود زمینهساز بدبینی میشود؛ بدبینیای که وقتی با تکرار نامهای خاص در فهرست برندگان همراه میشود، به بیاعتمادی بدل میشود. جایزهای که نتواند مخاطب حرفهای را قانع کند، حتی اگر در فضای مجازی پررنگ باشد، در بلندمدت اعتبار نمادین خود را از دست میدهد.
پیامد محتمل؛ ریزش اعتبار و کنارهگیری نخبگان
تاریخ جوایز هنری نشان داده که وقتی یک رویداد به سمت نمایش و ویترین حرکت میکند، اولین گروهی که فاصله میگیرند، هنرمندان جدی و مستقل هستند. این فاصلهگیری معمولاً بیسروصداست، اما اثرش عمیق است: جایزه بهتدریج از حضور چهرههای مرجع خالی میشود و به محفلی برای تکرار نامهای آشنا تقلیل پیدا میکند.
اگر این روند در جشن حافظ ادامه پیدا کند، پیشبینی آنکه در سالهای آینده با مراسمی کماثر، پرهزینه و بیوزن فرهنگی مواجه شویم، چندان دور از ذهن نیست.
حافظ کجای کار ایستاده است؟
جشن حافظ هنوز میتواند مهم باشد، هنوز نامی است که توجه جلب میکند، اما اعتبار چیزی نیست که با نورپردازی و فرش قرمز حفظ شود. اعتبار از انتخاب میآید، از جسارت میآید، از ایستادن در برابر منطق بازار میآید. اگر این جایزه نتواند دوباره به سؤالهای اساسی پاسخ دهد، اینکه چرا این اثر؟ چرا این هنرمند؟ چرا امسال؟ آنوقت حافظ، بیش از آنکه یادآور تفکر و استقلال باشد، به یادگاری از یک فرصت ازدسترفته تبدیل خواهد شد.