جهان بر بد‌ اندیش تنگ آوریم!

      
گزارش بهمن از نشست «سینما، فلسفه و معنا»
هنرمندان ما به شدت تحت تاثیر روزمرگی و تکنیک‌زدگی هستند و لازمه تفکر اصیل این است که از این روزمرگی فاصله بگیرند.
کد خبر: ۳۷۶۱
۱۵ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۴:۳۶

رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه – یاسین ادب : بیژن عبدالکریمی در جلسه‌ایی با عنوان شبی با اندیشمندان در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور یافت. او به همراه امیررضا مافی ،‌گفتگویی درباره سینما،  فلسفه و معنا انجام داد.

پس از اشاره مافی به این که می‌خواهیم از منظر علوم انسانی به پدیده تاثیرگذاری مانند سینما اشاره کنیم عبدالکریمی از «بحران معنا» در جهان امروز سخن گفت و نسبت‌های این بحران را با دنیای سینما بیان کرد. او پرسش‌هایی مطرح کرد از جمله اینکه آیا سینما می‌تواند معنای زندگی را به نمایش بگذارد؟ می‌تواند معنای انسان را تصویر کند؟ در زمانه بحران معنا آیا سینما می‌تواند در این بحران ما را یاری کند؟

عبدالکریمی: مشکل هنرمندان ما این است که می‌خواهند چیزی خلق کنند که هیچ تجربه‌زیسته و اصیلی  از آن ندارد

عبدالکریمی از نسبت سینما در دنیای مدرن و روح جهان مدرن سخن گفت. او اشاره کرد کمتر هنرمندی (به مفهوم تکنسین هنری نه هنرمند اصیل) متوجه رابطه سینمای مدرن با روح جهان مدرن است. او دنیای مدرن را دنیای مرگ هنر متعالی دانست و به این نکته اشاره کرد که ما با هنر متعالی در روزگار مدرن مواجه نیستیم.

مافی با اشاره به موضوع ادبیات مینور و ماژور در کتاب «هزار فلات دولوز و گتاری» پرسشی را مطرح می‌کند که آیا اساسا این امر متعالی وجود دارد ؟ آیا این امر متعالی دست یافتنی است؟ وسیله بازنمایی این امر متعالی چیست ؟ آیا ما یک امر متعالی مفقود داریم؟

عبدالکریمی در پاسخ به بحث ادبیات مینور و ماژور و نسبت آن با هنر متعالی می گوید هر هنرمندی که اقلیت را بازنمایی می‌کند ضرورتا هنرمند اصیلی نیست. او از بی‌استعدادانی در ادبیات می گوید که در اثر خود وقتی با حکومت مخالفت می‌کنند و حکومت جلوی کار آن ها را می گیرد احساس شغف و بزرگی می‌کنند. 

آیا واقعا امر متعالی وجود دارد یا خیر ؟ همواره بین آنچه که هست و آنچه که در صحنه سینما بازنمایی می‌شود تفاوت وجود دارد. عبدالکریمی 3 دیدگاه در نسبت با این پرسش را مطرح می‌کند:

1.دیدگاهی که نسبت به امر متعالی وجه انکاری و نفی کننده دارد و این رویکرد منجر به نهیلیسم می شود.

  1. دیدگاهی که می‌گوید امر متعالی وجود دارد و من می توانم آن را بازتاب بدهم و از دل آن هنر ایدئولوژیک خلق می‌شود. این‌ها فکر می‌کنند حقیقت در جیب آن هاست و آن را بازتاب می دهند.
  2. نگاهی که در آثار هنری اصیل می‌توان دید. امر متعالی در یک لحظه و در یک پرسپکتیو ظهور و خفا دارد. هنرمند اصیل می‌داند پژواک امر متعالی چقدر دشوار است.

در ادامه مافی این پرسش را مطرح می‌کند که آقای عبدالکریمی ممکن است کسی از شما بپرسد شما به مقوله هنر خیلی شهودی و اشراقی نگاه می‌کنید ‌و مقوله رسیدن به معنا برای شما عرفانی است.

عبدالکریمی پاسخ می‌دهد که ما در نظام زبانی، معناهای خاصی را منتقل می‌کنیم. تفکر مدرن و متافیزیکی تنها امکان و یگانه راه  تفکر نیست، به همین دلیل ما عوالم و زیست‌جهان‌های گوناگون داریم. وقتی شما معنای امر متعالی را در زیست‌جهان متافیزیکی و مدرن بحث می‌کنید، این مفاهیم بی‌معنا می‌شود. این درست مثل این است که شما در بازی شطرنج بگویید آفساید رخ داد و یا در فوتبال بگویید کیش یا مات. هر یک در زمین بازی خود معنادار است.

اگر هنرمندی تجربه زیسته‌ی امر متعالی داشته باشد، تجربه‌ایی از ظهور و خفا داشته باشد می‌تواند این را در اثرش منعکس کند اما مشکلی که در هنرمندان مدرن و جوان ما وجود دارد این است که چیزی را می‌خواهد خلق کند که هیچ تجربه زیسته و اصیلی  از آن ندارد.

رسانه های جدید به خصوص سینما جهان را به منزله تصویر بازتاب می‌دهند اما جهان صرفا تصویر نیست. آیا این موضوع به این معنی است که ما مطلقا اسیر زمانه هستیم و نمی‌توانیم به آن برتری پیدا کنیم ؟

ما با یک طیف طرفیم. یک سر طیف می‌گوید من میتوانم همه چیز را با دوربینم نشان دهم. طرف دیگر طیف با دترمینیسم و جبر‌اندیشی مواجه است. هنرمند اصیل به جایی از این طیف تکیه می‌کند که بسیار دشوار است اما غیر‌ممکن نیست. برای مثال در میان هزاران اثر هنری‌ای که وجود دارد گاهاً یک اثر و یا در سینمای خودمان یک سکانس وجود دارد که امر متعالی را نشان می‌دهد ولی یک سکانس است، یک لحظه است، یک آن است.

مافی این بحث را پیش می‌کشد که رسانه‌ی جدید به خصوص فضای مجازی، فاصله مخاطب با آن چیزی که می‌بیند را متورم کرده است و ما نمیتوانیم این فاصله را با واقعیت تشخیص دهیم. مانند دنیای متاورس که درآن با فرا‌اقتصاد و فرا‌معنا مواجه هستیم. در این اوضاع، سینما می‌تواند رسانه‌ای باشد که این تلنگر را به ما بزند و به ما بگوید که تو این فاصله را هنوز داری و دستاویزی باشد برای ما که متوجه باشیم هنوز در دنیای واقعی زندگی می‌کنیم و با ‌آن چیزی که در پرده نمایش داده می شود فاصله داریم. سینما حتی اگر نتواند آن امر متعالی‌ای که شما فرمودید را بازنمایی کند اما هنوز مخاطب را در جهان واقعیت نگه می‌دارد.

عبدالکریمی پاسخ می دهد که می توانیم به یک اعتبار با حرف شما موافق باشیم. سینما در قیاس با فضای مجازی و متاورسی که شما بیان کردید به یک اعتبار به حقیقت نزدیک‌تر است. اما باز سینما واقعیت را منعکس نمی‌کند بلکه خلق می‌کند و یا حتی آن را جعل می‌کند.

مافی سپس به خلاء و فقدان مبانی نظری در میان هنرمندان اشاره می‌کند و می‌گوید هنرمند گاهاً پرسشی دارد اما نمی‌تواند آن را بیان کند و بین مصلحت و حقیقت گیر می‌کند. نظر شما درباره این فقدان چیست؟

عبدالکریمی می‌گوید هنرمندان ما به شدت تحت تاثیر روزمرگی و تکنیک‌زدگی هستند و لازمه تفکر اصیل این است که از این روزمرگی فاصله بگیرند و در یک ساحت دیگری هم به زندگی خودشان هم به کنش و هم به هنرشان بیاندیشند. تنها با این فاصله است که به  خودآگاهی این فقدان می‌رسند.

ابزار‌ها صرفا ابزار نیستند. ابزارها معناهای خاص خود را  نا‌خودآگاه به ما حقنه و منتقل می‌کنند و این باعث می‌شود هنرمند و کارگردان ابزاری شوند در دست تکنیک . 

مافی  بحث را به این سمت پیش برد که آیا اساساً تفکر در روزگار ما ممتنع است ؟ با ناامیدی که در سینمای ما نیز ظهور دارد باید چه کرد؟ سپس به این نکته اشاره کرد که عبدالکریمی همیشه امید داشته است و این ناامیدی را مایه آسیب می‌داند.

عبدالکریمی ادامه می‌دهد من به این حقیقت اصیل و بنیادین امید دارم و اگر این حقیقت بر نسل جوان ما بزند افقی روشن خواهد شد. او به شعر "چشم انتظار صاعقه زئوس هستم" از هولدرلین اشاره کرد و گفت آرزو دارم این صاعقه بر جان نسل خسته ما و سینما گران ما بنشیند.

 

 

 

نظرات بینندگان
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب‌سایت منتشر خواهد شد
* متن پیام:
نام و نام خانوادگی:
ایمیل: