رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه امنیت ملی و سیاست خارجی - رضا باقری: در آخرین موضعگیری مهم در بین سران کشورهای درگیر با موضوع توافق، وزیر امور خارجه کشور، آقای امیرعبدالهیان خواستار صدور «بیانیه سیاسی» از جانب کنگره آمریکا شد. این اظهارات خلاف استانداردی بود که ایران تا کنون تلاش میکرد آن را رعایت کند؛ اینکه خواستههای خود را در معرض ملاحظات سیاست داخلی آمریکا قرار ندهد. قرار بین مسئولان مستقر در ایران و هیئت مذاکراه کننده ایرانی این بود که از آمریکا فقط با کسی که به عنوان نماینده مذاکره کننده معرفی شده، مذاکره صورت پذیرد. البته قبل از این اخباری از لابی محمدجواد ظریف با برخی نمایندگان کنگره به گوش میرسید اما اکنون مبتنی بر اظهارات امیرعبدالهیان ما رسماً پیچیدگیهای سیاست داخلی آمریکا را در فرایند مذاکره به رسمیت شناختیم. مولفهای بهغایت متداخل و پیچیده را وارد فرایند مذاکره کردیم که زین پس به سختی آن خواهد افزود و از دشواریهای آن کم نخواهد کرد.
استراتژی شکست فشار حداکثری شکست نخورده است
ایجاد این زحمت به ایستار سیاسی بسیاری از سیاستمداران آمریکایی برمیگردد. ایستاری که در ایران به اشتباه بازنمایی شده است. حقیقت اینست که شیوه مواجهه ترامپ با ایران هنوز طرفداران خود را دارد و آنچه که ما در ایران شکست کارزار فشار حداکثری مینامیم، مورد اجماع آمریکاییها و به صورت خاص نمایندگان کنگره نیست.
جهتگیری و انتخاب ابزار علیه ایران در بین دو جناح سیاسی آمریکا در دو دسته قابل شناسایی است. جمهوریخواهان در انتخاب ابزار، به «شدیدترینها» و «سریعترینها» توجه میکنند. فشارهای اقتصادی سنگین و فرسایش شدید توان جمهوری اسلامی در دستورکار سیاستمداران این جناح است. در این نگرش درگیری و تهاجم نظامی هم موضوعیت دارد. در مقابل این گروه دموکراتها قرار دارند؛ آنها همین هدف جمهوریخواهان را در پوستهای مدنی و بازه زمانی بلندتری دنبال میکنند. تحریم با بهانههای مشروع، ایجاد نارضایتی مدنی، جهت دهی به نارضایتیها و نهایتا براندازی از مراحل اصلی طرحریزی دموکراتها علیه ایران است.
طبیعیست که این دو گروه در رقابتهای داخلی خود، رویکردهای یکدیگر را شکست خورده و ناکارآمد قلمداد کنند. اما این اظهارات به معنی اجماع آمریکایی بر شکست یک راهبرد و رویکرد نیست. به عبارتی نباید گرفتار این اشتباه شد که اعتراف یک یا دو شخصیت دموکرات و حتی جمهوریخواه به معنی آن است که جمهوریخواهان تماماً واقف به ناکارآمدی کارزار فشار حداکثری شدهاند. از دید جمهوریخواهان این کارزار سقوط آزاد ارزش ریال را رقم زد، مشارکت سیاسی در ایران را تا حد کم سابقهای پایین آورد و پشتیبانی مردمی از نظام سیاسی را به نسبت قبل ضعیفتر ساخته است.
ملاحظه این نگرشها لازم است تا دریابیم هنوز هم برجام برای بسیاری از اعضای کنگره آمریکا بدترین اتفاق ممکن است. موجودیتی با چنین نگرش غالب، چه میزان میتواند به حل مسئله برجام کمک کند؟
پای چوبین بیانیه کنگره
بیانیه سیاسی کنگره در هوشمندانهترین حالت با هدف «بالابردن هزینه خروج» از توافق و یا اقدام علیه آن توسط کنگره، درخواست شده است. شاید برای آمریکای پس از ترامپ هیچ چیز در نسبت با این کشور بی معنیتر از مقوله «بالا بردن هزینه» آنهم هزینه سیاسی و حیثیتی نباشد؛ آمریکایی که عقبه وسیعی از سیاستمداران و حتی اجتماعش پشت شعار «first america» ایستادهاند، دیگر بهایی برای مدال اخلاق نمیپردازد. سختترین خروج از برجام، اولین خروج بوده، دفعات بعد به مراتب راحتتر است.
واقع مسئله اینست که بین طلب بیانیه سیاسی از آمریکا و مسئله تضمین بودن امضای کری، منطقاً تفاوتی نیست. این بیانیه سیاسی فاقد بنیه حقوقی و ترتیبات الزام آور است. اگر آمریکا قید فشار حداکثری را نزده باشد، این بیانیه نه یک امداد که حتی مقدمهای بر کاربست حربه خطرناک دیگریست.
نمایندگان کنگره امروزه به واسطه اینکه آمریکا در برجام حضور ندارد، امکان بهرهمندی از ابزارهای ضدایرانی برجام را ندارند. اما به محض ورود آمریکا به برجام، آنها توان استفاده از مکانسم ماشه را پیدا خواهند کرد.
شدت اشتیاق و اعتماد سیاستمداران ترامپیست و حتی برخی دموکراتها به حربه تحریم و فشار و البته بهرهگیری از پتانسیلهای برجامی آنقدر زیاد است که بعید است یک برگه بیانیه، یارای مقاومت در برابر آن را داشته باشد. تا حدی که کاملا محتمل است این اشتیاق مانع صدور همین بیانیه حداقلی هم بشود.
نباید به سندروم روحانی-ظریف دچار شد. افتادن در راه «امضای کری تضمین» است، نهایتا به پذیرش «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» ختم میشود. باید نشانهها را شناخت و عبرت گرفت.