رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه-سجاد میرزائی: فلسفه سیاسی یکی از مباحث مهم علم سیاست است و بخشی از مبانی نظری انقلاب اسلامی را هم مبانی فلسفه سیاسی اجتماعی آن تشکیل می دهد. یکی از اندیشمندان اسلامی معاصر که فلسفه سیاسی او در شکلگیری انقلاب اسلامی مؤثر بوده، علامه طباطبایی است.
با وجود این اخیراً برخی با استناد به نقل قولی غیرمستند در نسبت میان علامه و انقلاب شبهاتی مطرح کرده اند. این در حالی است که برای کشف طرح سیاسی فیلسوفی به بزرگی علامه طباطبایی احتیاج به دقت و تامل جدی در کنش نظری و عملی او دارد. به همین بهانه و برای اطلاع بیشتر از نظام فلسفه سیاسی علامه طباطبایی، بعد از گفتگو با حجه الاسلام دکتر احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به سراغ دکتر علیرضا صدرا، هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران، رئیس اندیشکده سیاست مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی دوره چهارم مجلس شورای اسلامی رفتیم که مشروح این گفتگو در ذیل می آید.
بهمن: آیا اساساً علامه طباطبایی را می توان دارای اندیشه و فلسفه سیاسی دانست؟ چرا؟
صدرا: با درود به بلندای روح علامه دوران. علامه طباطبایی بیشتر جزو فلاسفه اجتماعی محسوب می شود. فلاسفه اجتماعی صراحتاً بحث اجتماع و ضمناً و استلزاماً بحث سیاسی را مطرح می کنند. آنها وارد بحثهایی مثل حکومت و دولت میشوند ولی بیشتر از منظر اجتماعی. کمااینکه شهید مطهری بعنوان حلقه واسط علامه و امام، بیشتر فلسفه اجتماعی دارد و تازه داشت با نشستها و مقالاتی مثل آنچه در کتاب «آینده انقلاب اسلامی ایران» آمده، وارد فضای فلسفه سیاسی می شد که متاسفانه با شهادت ایشان این فرصت ازدست ما رفت.
ویژگی برجسته علامه طباطبایی اتصال حکمت و تفسیر محض به فلسفه اجتماعی بوده است. بحثهای سیاسی ایشان را باید استخراج کرد و تداوم بخشید. البته فلسفه ایشان اجتماعی-سیاسی است اما بالاصاله به دنبال فلسفه سیاسی نرفتند.
بهمن: آیا یک فلسفه اجتماعی-سیاسی عاملیتی در وقوع یک جنبش یا انقلاب دارد؟ آیا فلسفه اجتماعی سیاسیای در شکلگیری انقلاب اسلامی ایران نقش داشته است یا خیر؟
صدرا: کاملاً. ببینید انقلاب ما اساساً انقلابی فرهنگی بوده و کار امثال حزب پیشتاز و چریکها و .. نبوده است. اساس انقلاب ما سه عنصر مکتب، امام و امت بوده است. ویژگی انقلاب ما که مورد توجه خانم تدا اسکاچپول و آقای فوکو قرار گرفته، نرم و مردمی بودن آن است. هم مردم دار است هم مردم مدار است و حرکتی برخاسته از اراده عمومی مردم است.
قطعا نظریه اجتماعی در شناخت و پیشبرد این جریان بسیار مؤثر و تعیین کننده است؛ اما فلسفه سیاسی نقش مستقیم و بلاواسطهای دارد. درواقع نظریه سیاسی برخاسته از نظریه اجتماعی، شکل دهنده انقلابی سیاسی است که از تحولات اجتماعی برمیخیزد.
بهمن:آیا علامه طباطبایی نظریه پرداز و از بنیانگذاران انقلاب اسلامی بوده است؟چرا؟
صدرا: اصل انقلاب قطعا با امام بوده و بقیه بزرگان مبانیای در طول امام دارند و نظریه هیچکدام از آنها در عرض هم نیست و نیازی هم نیست اینگونه باشد. نظریه امام که از عرفان سیاسی و مصباح الهدایه شروع می شود تا اخلاق سیاسی و جنود عقل و جهل و نهایتاً راهبرد عملیاتی ولایت فقیه، شکل دهنده رهبری ایشان است.
علامه طباطبایی بیشتر نقش راهنما و مؤید نظری دارد و نقش غیرمستقیم ایشان با امتداد نظریات ایشان محقق می شود. اما انقلاب مستقیماً از نظریه رهبری امام برمی خیزد.
بهمن: پس شما از این بعد استلزامی و نتیجه عملی به نقش آفرینی نظری و عملی علامه در انقلاب قائل هستید.
صدرا: بله علامه تأثیر اجتماعی داشته تا سیاسی. در منظومه شمسی انقلاب، امام نقش خورشید و علامه نقش ماه شب 14 را دارد. یعنی مطابق نظریه امامت شیعه که در هر زمان حضور بیش از یک امام یا نائب امام لازم نیست، امام نقش راهبری و علامه نقش پشتیبانی نظری را دارد و از همراهان جدی انقلاب است. البته به اقضتای کهولت سن و بیماری سالهای آخر عمر علامه همزمان با وقایع انقلاب و بعد از آن، طبیعتا نقش آفرینی مستقیم چندانی نداشتند اما شاگردان ایشان شدیداً بلحاظ نظری و عملی فعال بودند.
بهمن: درمجموع آیا در نظر و عمل می توان علامه را در نظر و عمل همراه با انقلاب و نظام دانست؟چرا؟
صدرا: اگر انقلاب را بمعنای حرکت جامع و بنیادین و نظام مند و نه لزوما قهرآمیز بگیریم چون در مقایسه با دیگر انقلاب ها، انقلاب اسلامی اساسا قهرآمیز نبوده و تمام برخوردهای قهرآمیز ازسوی رژیم بوده است وگرنه امام باآنکه می توانست حکم جهاد نداد ولی طرف مقابل را ترساند. امام از ابتدا روحیه بی تعارفی داشته است. علامه هم نه اینکه فردی سازشکار باشد اما فردی آرام و مسالمت جو بوده است تا حدی که برای یک طلبه تا دوساعت هم می نشست صحبت می کرد.
بهمن:بهلحاظ اخلاقی منظورتان است نه نظری.
صدرا: بله. امام تا سال 47 دنبال اصلاح است نه براندازی اما از آنجا به بعد وارد براندازی می شود. قدر متیقن علمی امام و علامه مشترک است یعنی عادلانه و اسلامی بودن حکومت. قدر مقدور و تحلیل سیاسی علما از میرزای نائینی تا قاطبه علمای زمان انقلاب ازجمله علامه طباطبایی این بود که حکومت به این قدرتمندی را نمی توان براندازی کرد ولی اولین کسی که قدر مقدورش بر براندازی حکومت و تشکیل حکومت جدید قرار گرفت، امکان عملی تشکیل حکومت را ثابت کرد و دیگر علما را با قدر مقدور خود همراه کرد، امام بود.
بهمن:پس کاری که امام کرد نه تنها در آن مقطع بلکه نقطه عطفی در تاریخ فقه اسلامی و شیعی بود.
صدرا: ما بجز دوران معصومین که اکثرا خانه نشین بودند، در دوران غیبت دیگر امام نداشتیم و جایگاه امام با علامه فرق می کند. ای بسا اگر امام، زمان میرزای نائینی بود تشکیل حکومت را در عمل غیرممکن می دانست اما بالاخره شرایط زمان امام، ایشان را به جمع بندی عملی برای شکل دهی انقلاب رساند.
علامه طباطبایی بهلحاظ نظری، نسبت به تمامی فلاسفه قبل از خود، فلسفه اجتماعی بدیعی تاسیس می کند که در شکلگیری انقلاب مؤثر بوده است. بهلحاظ عملی، علامه طباطبایی در اوایل انقلاب تحرکاتی عملی داشت اما سالهای اوج و پیروزی انقلاب همزمان با کهولت سن و بیماری ایشان شد ولی همدورهایها و شاگردان ایشان ازجمله آیات گلپایگانی و مرعشی و دیگران نقش آفرینی عملی مهمی در انقلاب داشتند. همه اینها قطعاً نظریات انقلابی داشتند اما پایه گذار عملی اصلی، امام است.
بهمن: پس نکته ای که باید مدنظر داشته باشیم این است که هرکسی را باید بسته به موقعیتی که داشته باید تحلیل کرد و نمی توان از امام و علامه یک انتظار را داشت.
صدرا: هردو در یک شرایط تاریخی بودند اما تحلیل عملی متفاوتی داشتند. زمانی که امام بعنوان طلبه نوجوانی از خمین به قم آمد، زمانی بود که دستگاه رضاخانی بدنبال ریشه کنی حوزه نوپای قم بود. آقای سیدمرتضی پسندیده برادر امام نقل می کند که نوچه های حکومت در قم که برای آزار طلاب و روحانیون آمده بودند، جرأت مواجهه با امام را نداشتند چون از اول امام روحیه بدون تعارف داشت بطوری که درموردی سردسته لاتهای قم از امام شکست می خورد و کلاً از قم می رود. کسی مثل فارابی اندیشه های انقلابی مشابه امام داشت اما روحیه انقلابی او را نداشت. همین امام است که بعداً با پهلوی و آمریکا مواجه می شود. اندیشه انقلابی و روحیه انقلابی باهم عامل شکلگیری انقلاب هستند.
بهمن: پس اندیشه انقلابی شرط لازم و همراه با روحیه انقلابی شرط کافی برای وقوع انقلاب است.
صدرا: بله شرط لازم اندیشه انقلابی است و شرط کافی روحیه انقلابی. نتیجه گیری خوبی بود.
بهمن: ارتباط نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی با اندیشه اجتماعی سیاسی ایشان چیست؟
صدرا: اساساً ادراکات اعتباری، یعنی مفاهیم سیاسی و اجتماعی مثل دولت و مردم و... . ادراکات حقیقی فردی هستند و لزوماً سیاسی و اجتماعی نیستند. ادراکات اعتباری، اضافی (یعنی طرفینی هستند و طرفین دولت و ملت هستند)، هدفمند و ارزشی هستند.
پدیده های طبیعی واجد این صفات نیستند. فلسفه اجتماعی علامه طباطبایی خود در تاریخ حکمت اسلامی نوآوری است و نظریه ادراکات اعتباری نقطه ثقل این فسلفه اجتماعی است و شهید مطهری بخوبی این موضوع را در شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم توضیح می دهد. بخش مهمی از مباحث اجتماعی علامه طباطبایی در پاسخ به شبهات تقی ارانی بعنوان یکی از متفکرین چپ ایران است که اتفاقا از بعد اجتماعی بحث می کند.
علامه طباطبایی تا حدودی ریشه ریاست را در فطرت انسان و نظریه استخدام جستجو می کند که امتداد این نظریه منجر به استخراج نظریه سیاسی علامه طباطبایی می شود. درحال حاضر برخی اساتید با امتداد نظریه اعتباریات و نظریه استخدام علامه طباطبایی، موفق به تبیین نظریه سیاسی علامه طباطبایی شدند.
بهمن: آیا اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی بهجای یکدیگر بکار می روند یا تفاوت جدی دارند؟
صدرا: اندیشه سیاسی شامل چهار بخش است: فلسفه سیاسی، علم سیاست، فقه سیاسی و فن مدیریت سیاسی که در این بین فلسفه سیاسی جنبه بنیادین فلسفی دارد.
بهمن: آیا از نظریات علامه طباطبایی می توان اندیشه یا فلسفه سیاسی را استخراج کرد؟
صدرا: از نظریات علامه بیشتر فلسفه سیاسی برمی آید. چون ایشان ورود چندانی به فقه و علم و فن سیاسی نداشته است اما مثلاً علامه جعفری که استاد راهنمای ارشد من بودند، بیشتر از علامه طباطبایی به این مباحث ورود داشته و حتی صریحاً فیلسوف سیاسی است.
بهمن: از دیدگاه علامه طباطبایی، حکومت اسلامی چه نوع حکومتی است و چه ساختار و وظایفی دارد.
صدرا: ایشان نوع حکومت در زمان معصوم را همان امامت و تعیین نوع حکومت و جابجایی حاکمان در زمان غیبت را برعهده مردم می دانست و به زبان امروز قائل به نوعی جمهوریت و مردمسالاری بود. تفصیل این مباحث در مباحث ولاءها و ولایتها و برخی دیگر مباحث ایشان مطرح شده است.
بهمن: مردم و نمایندگان و قانون از دیدگاه علامه طباطبایی چه جایگاهی دارد؟
صدرا: همین جایگاهی که درحال حاضر در جمهوری اسلامی دارند. حاکمیت احکام الهی از مجرای قانون مصوب نمایندگانی است که خود منتخب مردم هستند. حالا در آن زمان شاه که حکومت استبدادی بود، علامه طباطبایی بعنوان یک مسلمان معتقد، علیرغم اینکه در نظر مشروعیتی برای پهلوی قائل نبود اما بعنوان ثانویه برای جلوگیری از ضرر بیشتر حکومت به اسلام و تقویت مباحث فرهنگی تلاش می کرد.
مثل اکل میته که در شرایط عادی حرام است اما در شرایط اضطراری جایز. اینکه برخی اصحاب اهل بیت یا علما به حکومت جور وقت کمک می کردند از روی تایید یا کمک به آن حکومت نبوده بلکه برای جلوگیری از ظلم بیشتر و گره گشایی از مشکلات درحد مقدور بوده است.
مثل علی بن یقطین اهوازی که ظاهرا حاکم بنی العباس در خوزستان بود اما از شیعیان خاص امام صادق (ع) بود تا جایی که ملائک به خانه او رفت و آمد داشتند یا خواجه نصیرالدین طوسی که وارد دستگاه حکومت هلاکو شد و زمینه تدریجی برای اسلام و تشیع ایلخانان مغول و تغییر رویه آنها از توحش به تمدن را فراهم کرد.
درآن زمان رژیم طاغوت برای بازکردن دکانی و مسجد ضراری درمقابل حوزه علمیه، دانشکده الهیات را تاسیس کرد که واکنش شدید امام را درپی داشت اما علامه طباطبایی با زمینه سازی حضور شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید مطهری و دیگران در آن دانشکده، عملا باعث شد رویه آن دانشکده که توسط رژیم پاگرفته بود علیه رژیم بشود و در جهت انقلاب اسلامی قرار بگیرد که بعد از انقلاب طبیعتاً رژیم سابق برچیده شده بود.
مکتب فلسفی تهران از زنوزی تا علامه جعفری بر مسائل روز سیاسی و اجتماعی حساس بودند و بزرگان حوزه علمیه قم مثل علامه طباطبایی بر مسائل روز علمی و دینی حساسیت داشتند و به پاسخگویی به شبهات جوانان و ترویج معارف اسلامی و اقدامات اصلاحی از این دست می پرداختند. درست است که علامه طباطبایی در قدر مقدور خود امکان براندازی حکومت را نمی دید اما اگر در قدر مقدور معتقد به حکومت اسلامی نبود دست به این اقدامات اصلاحی نمی زد.
بهمن:شما به مکتب تهران اشاره کردید که در مقایسه با نجف یا قم نقش مهمی در حوادث سیاسی و اجتماعی و دارای ارتباطات عمیق در کف جامعه بود.
صدرا: بله. مثلا آیت الله شاه آبادی استاد اخلاق و عرفان امام که آینده ایشان و وقوع انقلاب را پیش بینی کرده بود از بزرگان مکتب تهران بود.
بهمن: دیدگاه علامه طباطبایی درباره جامعه و حکومت مطلوب و انواع حکومت اسلامی بطور مشخص ولایت فقیه چیست؟
صدرا: از نظر ایشان اصل تعیین حکومت از مجرای مردم می گذرد و استقلال و آزادی جامعه امری بدیهی و ماقبل اجتماع است. کسی شایسته حکومت اسلامی است که حامی و مروج مبانی اسلامی باشد. هیچ کشوری اجازه نمی دهد که افراد مخالف قانون اساسی و قوانین آن کشور درآن به حکومت برسند.
از نظر ایشان تعیین نوع حکومت هم از مجرای مردم می گذرد و درباره ولایت فقیه میتوان قائل به انواع ولایت فقیه شد کما اینکه ولایت فقیه جاری در جمهوری اسلامی تنها نوع ولایت فقیه نیست و مثلا در عراق آیت الله سیستانی عملاً نقش نوعی رهبری را دارد و نقش بی بدیل و غیرقابل انکاری در مقابله با داعش و حوادث دیگر داشتند.
بهمن: به عنوان مطلب پایانی اگر نکتهای هست بفرمایید.
صدرا: علامه طباطبایی بزرگترین فیلسوف و حکیم معاصر دنیای اسلام است. علامه طباطبایی حکیمی بی نظیر، مفسری بی بدیل و عارفی عریف و خلیق است. علامه طباطبایی مجدد و محیی و شارح سنت قدیم فلسفی و تفسیری در دنیای اسلام بعد از دوقرن افول است و با اینکه موسس نبوده اما از این لحاظ حق بزرگی بر گردن ما دارد. علامه طباطبایی حکیم و مفسر اجتماعی است و از این لحاظ بین مفسرین و حکما بی نظیر است.
در تفاسیر پیشین، تفاسیر پراکنده از خواجه نصیر و ملاصدرا جنبه سیاسی-اجتماعی دارد. علامه طباطبایی با اینکه تلاش میکند که تفسیرش فلسفی نباشد اما آمیزهای سالم و بی نظیر بین حکمت و تفسیر ارائه میدهد. علامه طباطبایی حکمت و تفسیر اجتماعی دارد و به نهادهای سیاسی از دید اجتماعی مینگرد.
علامه طباطبایی انسان را موجودی ذاتاً اجتماعی سیاسی می داند. اسلام برخلاف دیگر ادیان، دینی اجتماعی و سیاسی است تا جایی که مسجد یکی از عناصر مرکزی یک شهر اسلامی است. نظریه سیاسی امام خمینی(ره) در تاریخ اسلام بی بدیل است خصوصا از این جهت که برخلاف علمای بزرگ طول تاریخ اسلام، زمینه رهبری برای او فراهم شد. امام خمینی بعد سیاسی حکمت و علامه طباطبایی بعد اجتماعی حکمت را بسط و گسترش می دهد. علامه از منظر حکمت به حکومت نگاه می کند و امام از منظر حکومت به حکمت. قرآن بعنوان نقشه راه نیازمند اجراکننده است.
قدر متیقن امام و علامه یکی است اما قدر مقدور آنها متفاوت است. علامه نقش راهنمایی و امام نقش رهبری را دنبال می کند. هانری کربن در جریان مذاکرات با علامه طباطبایی تدریجاً به حکمت صدرایی گرایش پیدا کرد و متمرکز بر بحث معنوی امامت شد. سنتگرایان معاصر مثل کربن و ایزتسو و دکترسیدحسین نصر، نقدشان به غرب از منظر معنوی است نه سیاسی. ایزتسو میگوید همزمانی مرگ و خروج جسد کربن از پاریس و ورود امام خمینی به این شهر، نشان آغاز اجرای بعد سیاسی امامت شیعی است.
بهمن: تشکر از وقتی که برای گفتوگو گذاشتید.