به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، جعفر بلوری طی یادداشتی در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:
۱- «تبیین انقلاب» از جمله مسائلی است که در طول تاریخ مورد توجه ویژه بوده و از کارویژههای مهم و اصلی «جامعهشناسی انقلابها» به شمار میرود. اهمیت این موضوع تا بدانجاست که میتوان ریشههای تبیین انقلاب را در نظریات ارسطو هم یافت. بهطور خلاصه پاسخ به این پرسشها که «چه تحولاتی (داخلی یا خارجی) در چه حوزههایی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و...) و با چه ترتیب و در چه سطح و اندازهای رخ داده که در یک کشور، انقلابی صورت گرفته؟»، تبیین انقلاب نامیده میشود. شکل و اهداف تبیین انقلاب، بسته به مکتبی است که متفکر در آن تنفس میکند. مثلا گفته میشود جامعهشناسان غربی و کارکردگرایان، غالباً با تبیین انقلاب به دنبال یافتن دلایل وقوع انقلابند تا با شناسایی آن دلایل، جلوی وقوع انقلاب را بگیرند. یا برعکس، کمونیستها ضمن تبیین انقلاب، بهدنبال راهاندازی آن بودهاند. گاهی این تبیین، شکل «روانشناسی» فردی یا «اجتماعی» هم به خود میگیرد و... از همین روست که میبینیم تبیینهای گوناگونی از انقلابهای بزرگ و تأثیرگذار در دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر روسیه صورت گرفته و بهدلیل همان اهمیتی که به آن اشاره کردیم، هنوز هم عدهای مشغول تبیین این انقلابها با وجود گذشت دهههای طولانی هستند. از آگوست کنت، بنیانگذار جامعهشناسی بگیرید تا کارل مارکس، اسکاچ پل، میشل فوکو و... در این حوزه نظریهپردازی کرده و به تبیین انقلاب پرداختهاند. خلاصه اینکه جامعهشناسان با مطالعه تاریخ انقلابها، فرمولهایی را کشف و در قالب «نظریه» منتشر میکنند تا بتوان با استفاده از آن فرمولها، انقلابها را تبیین و تحلیل کرد. «جیمز دیویس» از جمله متفکرانی است که برای تبیین انقلابها، نمودار و فرمول تهیه کرده که به منحنی «جِی» معروف است.
۲- انقلاب اسلامی ایران، از جمله انقلابهای بزرگ و عجیبی است که توجه نظریهپردازان زیادی را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود جلب کرده و چهرههای آکادمیک و دانشگاهی و حتی سیاسی غربی را به شدت به خود مشغول داشته است. این انقلاب برای برخی چهرهها آنقدر عجیب و غیرمنتظره بوده که در باب آن، کتاب نوشتهاند. مثل کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» اثر چالز کورزمن که از عنوان آن میتوان به تعجب این جامعهشناس آمریکایی پی برد. عجیب از آن بابت که این انقلاب، در چارچوب بسیاری از نظریهها و فرمولها قابل تبیین نیست و به همین دلیل، نظریههای برخی بزرگان این حوزه مثل اسکاچ پول یا حتی سازمان سیا را «بیاعتبار» کرده است. «انتظار میرود که شاه تا ده سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد.»؛ این نتیجهگیریای است که سازمان سیا بهصورت محرمانه درباره شرایط آینده سیاسی ایران در آبانماه ۱۳۵۷ به دولت آمریکا ارائه کرده بود. اما ۱۰۰ روز بعد محمدرضا شاه سقوط کرد و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد!
«تدا اسکاچ پول» که انتشار جدیدترین کتاب و نظریه ساختارگرایانهاش درباره «چرایی وقوع انقلاب»، بهطور کاملاً اتفاقی با وقوع انقلاب اسلامی ایران همزمان شده بود، پس از مشاهده انقلاب ایران، ضمن اعتراف به اشتباه بودن نظریهاش، مجبور شد نظریهای جداگانه برای تبیین آن ارائه کند؛ چرا که هیچیک از سه زمینه لازمی که او برای وقوع انقلابها لازم میدید، در این انقلاب دیده نمیشد!
مورد عجیب و علامت سؤال بزرگ دوم این بود: «چرا اسلامی؟». تلقی عمومی اندیشمندان و سیاستمداران غربی و غیرغربی در آن ایام این نبود که جامعه ایران، جامعهای خیلی مذهبی باشد (در مقایسه با جوامع همجوار، ایران را کمتر مذهبی میدانستند) و با توسعهای که در حوزه مدرنیزاسیون در ایران رخ داده بود و با وضعیت دانشگاهها و سینماها و کابارهها، تلقی آنها این بود که از دل این جامعه، محال است حرکتی با محوریت روحانیت سر بلند کرده و همه جریانهای اسلامی و غیراسلامی را در خود هضم کند. وقوع یک انقلاب دینی، با چارچوب اَبَرنظریه «سکولاریزاسیون» در تضاد کامل بود. تصور احیای دین و زنده شدن کارکرد آن از نگاه این اندیشمندان، ممکن نبود. اینجاست که متفکرین این حوزه در آن عصر، ضمن بررسی دقیق تحولات ایران، با اطمینان کامل میگفتند اتفاقی نخواهد افتاد و شاه سالها در قدرت خواهد بود. «فرِد هالیدی» از اساتید برجسته انگلیسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه «ساسکس»، متخصص خاورمیانه و ایران از جمله همین افراد است.
او معتقد بود رژیم شاه به واسطه گذر از ۵ بحران، «قدرت، هژمونی و موضع» خود را تثبیت کرده و در مسیر توسعه سرمایهداری در ایران قرار دارد. تحولاتی را هم که در ایران جریان داشت، «بحران ششم» مینامید. اعتراضها را نیز، اعتراض قشر تهیدست جامعه شهری و حاصل نابرابریهای موجود در آن رژیم معرفی میکرد و با اطمینان میگفت، هیچ اتفاقی در این کشور رخ نخواهد داد و اگر مجموعه شرایطی دست به دست هم دهند، شاید ۱۰ سال دیگر انقلابی رخ بدهد. هالیدی، تحولات ایران را «شورش» مینامید و تأکید داشت این شورشها چون فاقد رهبری است و حزب پیشتاز و آلترناتیو روشنی ندارد، از یک شورش موضعی فراتر نخواهد رفت. او در کتابش بارها تأکید میکند بهعنوان یک ایرانشناس میگوید «انقلابی در کار نیست...» اما چند ماه بعد انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد! او بلافاصله مجبور شد چاپ دوم کتابش را با تغییرات و اعترافاتی منتشر کند!
هالیدی که گرایشهای چپ و سوسیالیستی داشت، تصور اینکه یک جریان دینی در ایران انقلاب کند را هم نمیکرد. بهار سال ۵۸ وقتی کتاب دومش را منتشر کرد، نوشت؛ اتفاقی عجیب رخ داده و نه تنها او که هیچکس دیگری تصور نمیکرد در این کشور و تحت این شرایط انقلابی رخ دهد آن هم اسلامی! این شورش نبود، واقعاً یک انقلاب بود. فاقد رهبری هم نبود. رهبر داشت و شبکه روحانیون و آیتالله خمینی، این انقلاب را انجام دادند.
۳- این حیرت، اعتراف و از کار افتادن نظریههای دانشگاهی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران «چارلز کورمن» را در کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» به اینجا رساند که بگوید، تبیین انقلابات ممکن نیست و بزرگترین کار و هنر یک کارشناس و متخصص این است که، بایستد تا انقلابی رخ دهد و پس از مشاهده تحولات، بگوید چه شد که انقلاب رخ داد. او از اصطلاح «پیشبینی عطف بماسبق» استفاده کرده و «ضد تبیین» را بهکار میبرد. یا خانم «تدا اسکاچ پل» را به اینجا میرساند که انقلاب اسلامی ایران، یک استثناء در تاریخ است و «اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده است، بیشک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است.»