به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از خراسان، ساعت ۶ بعد از ظهر پنجم اسفند بود که یکی از منابع و مخبران محلی در تماس با پلیس، از معامله اقساطی یک کودک در یکی از پاتوقهای معتادان خبر داد.
در پی دریافت این خبر و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) گروه ویژهای از نیروهای اطلاعات و عملیات عازم بولوار توس شدند. آنان با هماهنگی قاضی یساقی (جانشین معاون دادستان در دادسرای انقلاب اسلامی) ابتدا به بررسی غیرمحسوس ماجرا پرداختند و سپس در یک عملیات غافلگیرانه پاتوق مذکور را به محاصره درآوردند.
در این هنگام زن ۲۹ ساله معتاد که با مشاهده نیروهای انتظامی به شدت نگران شده بود، با حالتی پریشان فروش فرزندش را انکار کرد و گفت: فقط قصد حساب و کتاب داشتیم. اما نیروهای انتظامی که یقین داشتند با حضور به موقع آنان در پاتوق معتادان، معامله این کودک ۱۸ ماهه نافرجام مانده ، زن جوان را به همراه کودک مذکور به کلانتری هدایت کردند.
این زن ۲۹ ساله که کودکش را در آغوش گرفته بود به ناگاه دچار عذاب وجدان شد و در حالی که مهر و عاطفه مادری در چهره اش موج میزد حقیقت فروش اقساطی فرزند دلبندش را فاش کرد و گفت: از شدت خماری قصد داشتم «عماد» را بفروشم. آن لحظه به چیزی جز تهیه پول شیشه (مواد مخدر صنعتی) نمیاندیشیدیم.
قرار بود کودک ۱۸ ماهه ام را ۴۰ میلیون تومان از من بخرند، ولی من گفتم فقط یک و نیم میلیون تومان به من نقد بدهید، بقیه پول را هم سفته میگیرم تا به صورت اقساطی پرداخت کنید!
این زن معتاد که حالا از شدت عذاب وجدان اشک هایش سرازیر شده بود در ادامه ماجرا به قصه تلخ زندگی اش نیز اشاره کرد و گفت: تاکنون سه بار ازدواج کرده ام و سابقه زندان هم دارم. در دو ازدواج قبلی شکست خوردم تا این که برای سومین بار به عقد موقت یک مرد معتاد دیگر درآمدم که او هم از دو سال قبل به جرم سرقت و موادمخدر در زندان است.
از سوی دیگر من نیز آواره پاتوقهای مواد مخدر شدم و روزهای جوانی ام را در پاتوقهای گوناگون به سر بردم. اگرچه بیماری گواتر سمی هم دارم، ولی به خاطر اعتیادم نمیتوانم برای درمان اقدام کنم!
این زن معتاد به حادثه تلخ و دردناک دیگری در زندگی اش اشاره کرد و ادامه داد: این کودک تنها سرنوشت سیاه من نیست بلکه پسر ۱۱ ساله دیگری هم دارم که او را به خانوادهای سپردم تا از او مراقبت کنند و نزد آنها تحصیل کند، ولی زمانی که دلم برایش تنگ میشود با ترفندهای مختلفی به دیدارش میروم.
آن خانواده در انتهای کوی آب و برق مشهد ساکن هستند و من به این دلیل که فرزندم آیندهای دارد، هیچ گاه خودم را به عنوان «مادر» به او معرفی نکردم تا خجالت نکشد! میدانم اگر او با این ظاهر آشفته و چهرهای که اعتیاد نابودش کرده است، متوجه شود که من مادرش هستم از نظر روحی به هم میریزد. وقتی خوشحالی او را میبینم تا مدتی شادمان هستم چرا که من هم یک مادرم!
اما اعتیاد روزگارم را سیاه کرده است. گاهی خودم را به عنوان کارگر و کلفت معرفی میکنم و به خانه آن زوج میروم تا فرزندم را ببینم. هربار که با دیدن او اشک میریزم، پسرم از من میپرسد «چرا گریه میکنی؟!»، ولی من حرفی برای گفتن ندارم! چگونه میتوانم او را در آغوش بفشارم و بگویم پسرم من مادرت هستم! اعتیاد زندگی ام را ویران کرده است و حالا ...
زن جوان در حالی که اشک هایش را پاک میکرد خطاب به نیروهای کلانتری سپاد گفت: امروز حاضرم با شما همکاری کنم تا همه این پاتوقهای خلاف و خلافکاری را جمع کنید تا مادرانی مانند من مجبور نشوند جگر گوشه خود را اقساطی بفروشند! من فرزندم را دوست دارم، اما مواد مخدر صنعتی حس مادری را هم از انسان میگیرد، من قصد دارم فرزندم را خودم بزرگ کنم و...