به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن به نقل از کیهان، از دست راستش خون شدیدی بیرون میزد، پاهایش بیحس بود در تمام بدنش احساس سوزش شدیدی داشت، اطرافش را دود گرفته بود، صدای قدمهای بعثیها را شناخت، به بسیجیای که کنارش داخل گودال شهید شده بود، نگاه کرد، با آرامش عجیبی چشمانش را بسته بود، به حال او غبطه خورد، صدای قدمها نزدیکتر میشد، او هم چشمانش را بست، زبانش به شهادت باز شد، اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد... ذکرش که تمام شد، با بسیجی داخل گودال، مشغول صحبت بود...
***
علي يزديان فرزند اصغر 10 آذر 1342 در تهران متولد شد، دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذراند و در رشته علوم تجربي مدرك ديپلم را دريافت كرد.
او آنقدر درسش خوب بود که در مسجد نیز به بچههای کوچکتر از خودش درس مي داد. خیلی از بچههای محل از همین طریق علی را شناخته و با او دوست شدند، او در مسجد مینشست و بچهها اشکالات درسی شان را برای او میآوردند و تا علی برایشان آنها حل کند.
علی به دليل علاقه زياد خود به فراگيري بهتر علوم ديني وارد حوزه علميه آيتالله مجتهدي شد و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت و به عنوان طلبه مشغول تحصيل شد.
او با شروع و فرمان امام مبنی بر حضور در جبههها درس را رها کرد و خود را به جبههها رساند، در سوابق علی یزدیان نوشته است او نخستین بار در سال 62 از طريق بسيج و همراه با بسيجيان مسجد امام رضا به منطقه سومار اعزام شده است.
پدرش میگوید: علی هميشه با وضو بود. صداقت داشت. در هنگام امر به معروف شجاعت خاصي از خود نشان ميداد.
یکی از خاطرات پدرش در روزهای آغاز طلبگی علی این است که یکبار علی با لباسهای پاره شده به منزل میآید و پس از عوض کردن لباسهای دوباره به بیرون میرود، پدرش بعدها متوجه میشود که در آن روز تعدادی از منافقين به او حمله کرده و لباسهاي روحاني او را پاره كردند و او را نيز به شدت كتك زدند.
پدرش میگوید: اما علي دوباره به حوزه رفت، لباس جديد گرفت و كار را حتي با جديت بيشتر ادامه داد.
اعضای خانواده علی میگویند: علی بسيار خوشاخلاق و مهربان بود. احترام ويژهاي براي پدر و مادرش قائل بود. برخورد شايسته و حسنخلق او به گونهاي بود كه تمام افرادي كه با او سر و كار داشتند جذب رفتار او ميشدند. او مدتي هم پيشنماز حسينيه دوكوهه بود.
او در جبهه به عنوان آرپيجي زن حضور مییافت و در يكي از عملياتها انگشت دستش تركش خورده و مجروح میشود، اما بلافاصله پس از درمان سریع، خود را به جبههها میرساند، او در عمليات بدر در جزيره مجنون حضوری فعال داشت و سر انجام در عملیات بدر در جزیره مجنون در 10 بهمن 1363 به شهادت میرسد.