رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه اقتصاد : در چهل و سومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، کماکان فهم ریشهها و دلایل فروپاشی رژیم پهلوی، موضوعی جذاب و قابل تامل برای اندیشمندان محسوب میشود. اینکه چگونه یک نظام سیاسی که با حمایتهای بیدریغ قدرتهای بینالمللی، و آرمانی چون رسیدن به دروازههای بزرگ تمدن در حال فعالیت بود، بهیکباره و برخلاف تصور شاه با موج عظیمی از نارضایتی مواجه میشود و درنهایت فرومیپاشد، امری است که برخی از زوایای پنهان آن تاکنون آشکارنشده و نیازمند مداقه و بررسی بیشتر اهلفن است.
یادداشت حاضر که به اتکای مصاحبههای صورت گرفته توسط حبیب لاجوردی با سران نظام پهلوی و در قالب پروژه تاریخ شفاهی مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد در سال 1359 تدوینشده، میکوشد تا سرنخهای اصلی درزمینۀ زوال نظام حکمرانی پهلوی را از رهگذر افول و سقوط نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور در سالهای منتهی به بهمن سال 1357 توضیح دهد. در این یادداشت، پس از معرفی چارچوب تحلیلی مدنظر، با رجوع به مصاحبههای صورت گرفته با برخی رجال سیاسی و اقتصادی آن دوران، شواهدی دال بر افول ساختاری رژیم پهلوی ارائهشده و نهادینه شدن بیعدالتی، بیاعتمادی و ناکارآمدی بهعنوان ارکان اصلی زوال حکومت استخراج شده است.
چهارچوب تحلیلی
از منظر نظمهای کلان موجود در یک جامعه میتوان سه رکن کلیدی شامل حاکمیت، مردم و منابع را بهعنوان ارکان اصلی یک ساختار حکمرانی در نظر گرفت. از این زاویه، رکن حاکمیت که تجلی آن در نهاد «دولت» ظهور بروز مییابد، رکن مردم که مصداق بارز آن در عموم جامعه و تعاملات انسانی افراد جامعه ظاهر میشود و رکن منابع که بهعنوان امکانهای مادی یک جامعه برای پیشرفت و دستیابی به رفاه است، نقاط ثقل یک ساختار حکمرانی محسوب میشود. بر اساس این سه مؤلفه و از تعامل و ارتباط میان آنها، نظمهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شکل میگیرد که صعود، رکود یا سقوط یک کشور را بایستی در کیفیت و نوع عملکرد این نظمها جستوجو کرد.
نظمهای سازنده یک ساختار حکمرانی
نظم سیاسی مبتنی بر کیفیت تعامل مردم و حاکمیت، نظم اجتماعی مبتنی بر قواعد ارتباطی میان مردم و منابع و نظم اقتصادی بر اساس چگونگی ارتباط میان حاکمیت و منابع شکل میگیرد. مبتنی بر این چارچوب تحلیلی، بروندادهای یک جامعه همانند اعتماد به نظام سیاسی، توزیع درآمد و توانمندی حاکمیت، همگی منشعب و منبعث از این سه گونه نظم است. حکومت زنده و رو به رشد، نظامی است که تضادهای درونی در هر یک از نظمهای سهگانه فوق را ساماندهی کرده؛ بهگونهای که عدالت در نظم اجتماعی، کارآمدی در نظم اقتصادی و اعتماد در نظم سیاسی محقق و پایدار شود. بهمنظور تبیین این مساله و ارائه شواهدی از نابسامانی نهادی حکومت پهلوی، مواردی موجز و مختصر از صحبتهای کارگزاران ارشد حکومت پهلوی ذکر میشود تا تصویری واضح و شفاف از زوال نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه در دوران منتهی به انقلاب اسلامی ایران ارائه شود.
زوال نظم اقتصادی
نظم اقتصادی در یک جامعه در مفهوم کارآمدی حاکمیت قابل ارائه است. حاکمیت کارآمد، نظام سیاسی است که توانسته با ایجاد چهارچوبهای نهادی کارا و با استفاده حداکثری از منابع و ظرفیتهای موجود در کشور، زمینه توسعه اقتصادی را فراهم سازد. آنچه از گفتوگو با رجال دوران پهلوی به دست میآید، حکومت وقت در این زمینه دچار فرسایشهای عمیقی بوده و نتواسته رفتارهای بهینهای را در خرج کرد منابع سرشار نفتی و ایجاد رویههای کارآمد جهت بهرهگیری از منابع درآمدی از خود بروز دهد.
بهمن آبادیان که علاوه بر ریاست اداره بررسیهای اقتصادی بانک مرکزی، بهعنوان معاون سازمان برنامه نیز فعالیت میکرده درزمینه چالش کارآمدی حاکمیت و توانمندی آن در بهرهبرداری صحیح از درآمدهای نفتی، نکات تکاندهندهای را بیان میکند. او نشان میدهد که نظم اقتصادی و قدرت حاکمیت در استفاده کارا از منابع در اختیارش چگونه فروپاشید و عملاً قوه عاقلهای که بتواند منابع جامعه را در مسیر صحیح و درستی مصرف نماید تا چه اندازهای مغفول مانده است.
او میگوید : «برای اینکه بعد از این که من برگشتم به بانک جهانی، در سال 1973، برای یک مدت کوتاهی رفتم به ایران تا ببینم که اثرات همین ازدیاد درآمد [نفت] چیست. من دیدم که اوضاع بسیار دگرگون است. برای اینکه حتی کوچکترین نقشی نداشتند البته یک موقع هایی سعی میشد مثلا سازمان برنامه و وزارت اقتصاد یا بانک مرکزی یک افرادی داشته باشند که تحقیق کنند، بررسی کنند ولی بعد از اینکه درآمدهای نفتی رفت بالا، تمام این مراکز تحت، یعنی اصلا اهمیتی برای اینها قائل نبودند. برای اینکه پول فراوان بود، میخواستند پول خرج بشود بدون اینکه هیچ کنترلی روی پول بشود و یا حتی بررسی بشود که به چه نحوی از این پولها بهطور صحیح استفاده بشود.... بههرحال این یک چیزی بود که یک سال قبل از انقلاب من مشاهده کردم و حقیقتاً وحشت کردم. با توجه به اینکه با تمام منابع بسیار عظیمی که ایران در دست داشت نتوانست اینها را به صورت صحیح مدیریت کند و وضع کشور را به جائی رسانده بود که بخش خصوصیاش کاملاً کنترل از دستش رفته بود. با توجه به اینکه بانکها بهطور غیرمعقولی به هر کسی وام میدادند، هر کاری که میخواستند میکردند. بخش دولتیاش هم سازمان برنامه، اصلاً مسئولیتی وجود نداشت. صحبت میکردیم با مخصوصاً، با بخشهای مختلف، مثلاً شهرسازی؛ صحبت از میلیاردها دلار میشد. بدون اینکه بدانند که برای چه میخواهند این منابع را خرج کنند. یک حسی بود که حقیقتاً هیچکسی در کنترل نیست در ایران، درست یک سال قبل از انقلاب».
عبدالمجید مجیدی که سابقه ریاست سازمان برنامه را دارد معتقد بود که درآمدهای سرشار نفت، تمام نظمهای نهادی حاکمیت در حوزه اداره منابع را برهم ریخت و کشور را از لحاظ کارآمدی استفاده از منابع دچار بحران نمود. او تصریح میکند : «بعد از این جریان افزایش شدید قیمت نفت که هم نظم هایی را که ظرف سالهای سال با زحمت نشسته بودیم برقرار کرده بودیم و ارتباطاتی به وجود آورده بودیم، همه را به هم ریخت. به علت اینکه یک دفعه پول سرشاری ریخته شد توی مملکت و تمام نظمها را به هم ریخت. کل برنامه پنجم، قسمت اول سکتور دولتیاش در موقعی که من رفتم به سازمان برنامه، بود هزار و پانصد و شصت و خردهای میلیارد ریال و تقاضاهایی که به ما رسیده بود برای تجدیدنظر برنامه چهار هزار و هشتصد میلیارد ریال شده بود. میدانید اصلاً غیرقابلتصور بود که یک برنامهای در این حد بتواند توسعه پیدا کند و درست اجرا بشود در ظرف مدت کوتاهی که برای ما باقیمانده بود ».
غلامرضا مقدم که سابقه قائممقامی و معاونت در سازمان برنامه دارد، از نامهای صحبت میکند که وی به همراه فرمانفرمائیان و سیروس سمیعی به شخص محمدرضا پهلوی نگارش کرده و از ناکارآمدی حاکمیت در خرجکرد منابع و حیفومیل آن گله میکنند. او میگوید : «سه نفر از ما موقعی که من در بانک مرکزی بودم یک نامه خطاب به شاه نوشتیم و نسبت به خرابی اوضاع و دورنمای نامساعد مملکت اظهار نگرانی کردیم و از اول خواستیم که عاجلانه برای رفع پارهای از مشکلات تصمیم بگیرید. ما یک نامه نوشتیم که متأسفانه من الان کپی آن را ندارم و ولی اگر اشتباه نکنم، همان اوایلی بود که من به بانک مرکزی رفته بودم و نامه را من و خداداد فرمانفرمائیان و مهدی سمیعی نوشتیم و از طریق آقای علا وزیر دربار، برای شاه فرستادیم و در آن گفتیم که وضع خیلی خراب است، نابسامانیهای شدیدی هست، فساد خیلی زیاد است و منابع مالی دولتی به جاهائی که اولویت دارد، نمیرود. طرحهایی که وزارتخانهها اجرا میکنند، بیبندوبار است و حیفومیل خیلی زیاد است و یک پیشنهادهای مشخصی دادیم برای جلوگیری از این نابسامانیها که البته او هیچ ترتیب اثر به آن نداد».
جمعبندی
هرچند حقایق مرتبط با از دست رفتن قدرت برنامهریزی و بهکارگیری منابع توسط رژیم پهلوی بسیار بیشتر از نقلقولهای صورت گرفته است، اما همین مقدار نیز میتواند سیمای حکومت پهلوی در استفاده از منابع اقتصادی موجود را نشان دهد. این حقایق مؤید این امر است که نظم اقتصادی جامعه به جهت عدم کارشناسی قابلقبول و برنامهریزی صحیح تا چه میزان از کارآمدی دور شده و توانمندی حاکمیت را در استفاده از منابع تضعیف کرده است.