به گزارش رسانه تحلیلی تصویری بهمن، به نقل از جوان، آبان سال گذشته گزارش یک درگیری خونین در خیابان بنی هاشم به پلیس پایتخت اعلام شد و وقتی مأموران به محل درگیری رسیدند مردی را دیدند که از هوش رفته و روی زمین افتاده بود. آنطور که شاهدان میگفتند درگیری میان چند نفر رخ داده بود و ضارب راننده پرایدی بود که پس از درگیری به همراه همدستش فراری شده بود. مردی که از هوش رفته بود، به بیمارستان انتقال یافت و برادر او در توضیح ماجرای درگیری گفت: دعوا بر سر یک مسئله کاملا پیش پا افتاده و عجیب شروع شد.
وی ادامه داد: من مغازهدار هستم و مقابل مغازه ایستاده بودم که ضارب درحالیکه سوار بر پرایدش بود، قصد داشت ماشینش را پارک کند. او به سختی در حال پارک بود و ناگهان با یک دستگاه موتورسیکلت برخورد کرد و موتور واژگون شد. من اصلا نمیدانستم که موتور متعلق به چهکسی است و فقط در حد یک جمله به راننده پراید تذکر دادم که حواسش را جمع کند. اما او اهمیت نداد و اعتراض کردم که موتور برای یک بنده خدایی است و چرا به زور میخواهد آنجا پارک کند.
همین آغاز یک دعوای جنجالی شد. وی گفت: راننده پراید عصبانی شد و با مرد دیگری که همراهش بود از ماشین پیاده و با من درگیر شدند. برادرم که در مغازهام بود به هواداری از من وارد درگیری شد که ناگهان راننده پراید با میلهای که در ماشینش بود ضربهای به سر برادرم زد و بعد با همدستش فرار کرد.
مرد مصدوم در بیمارستان بود و پرونده این درگیری در یکی از دادسراهای تهران در جریان بود. ۲ ماه بعد، اما مرد مصدوم که از روز درگیری به کما رفته بود جانش را از دست داد و پرونده به دادسرای جنایی تهران فرستاده شد. در این شرایط تحقیقات وارد مرحله تازهای شده و کارآگاهان جنایی برای به دام انداختن قاتل وارد عمل شدند. تلاش تیم جنایی سرانجام نتیجه داد و به شناسایی مخفیگاه قاتل منجر شد.
او به یکی از شهرهای غربی کشور گریخته و زندگی مخفیانهای را آغاز کرده بود که روز شنبه بیستم فروردین ماه پس از ۵ ماه فرار به دام پلیس افتاد و دستگیر شد. متهم به قتل پس از انتقال به اداره آگاهی به درگیری مرگبار اعتراف کرد و با دستور قاضی میثم حسین پور بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران بازداشت شد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت.
نتوانستم خشمم را کنترل کنم
متهم به قتل میگوید پشیمان است و هرگز قصد قتل نداشته است. او تصمیم گرفته بود روز ۲۵ فروردین ماه خودش را تسلیم پلیس کند، اما پلیس پیش دستی کرد و ۵ روز زودتر او را به دام انداخت. گفتگو با متهم را بخوانید.
پس از فرار میدانستی که مقتول جانش را از دست داده است؟
آن لحظه خیلی عصبانی بودم و فکر میکردم ضربهای که به سر متوفی زدم همان لحظه جانش را گرفته است. امروز متوجه شدم او ۲ ماه در کما بوده است.ای کاش معجزهای رخ میداد و او زنده میماند، چون من خیلی پشیمانم و بهشدت عذاب وجدان دارم.
پس چرا فراری شدی؟
از قصاص میترسیدم. میدانستم مجازات قتل، مرگ است. هرچند عذاب وجدان لحظهای رهایم نمیکرد و دلم میخواست هرچه زودتر خودم را معرفی کنم. چند روز قبل با خودم تصمیم گرفتم تا روز بیست و پنجم فروردین ماه راهی تهران شوم و خودم را تسلیم پلیس کنم. میخواستم کارهای عقب افتادهام را انجام بدهم و بعد خودم را تسلیم کنم، اما مخفیگاهم لو رفت و پلیس دستگیرم کرد.
چه شد که تبدیل به یک قاتل شدی؟
راستش ماجرای درگیری خیلی پیش پا افتاده بود. واقعا بر سر یک مسئله جزئی یک نفر کشته شد و من هم قاتل شدم. نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم. وقتی مغازه دار با لحن بد به من تذکر داد عصبانی شدم. آن روز به همراه برادرم رفته بودیم جایی برای کار. کار من و برادرم کاشیکاری است. در حال پارک کردن ماشین بودم تا به سراغ پروژه جدید کاری بروم، اما درگیری رخ داد و من ناخواسته تبدیل به قاتل شدم. من تا به حال پایم به کلانتری و دادسرا باز نشده بود و حالا در برابر اتهام جنایت قرار گرفتهام و باید در زندان کابوس چوبه دار ببینم.